از مهمترین راهکارها برای موفقیت یک شرکت، متمایزسازی قابل توجه محصولات و خدمات نسبت به محصولات و خدمات رقبا است. اما چگونه میتوان به این هدف دست یافت؟ کارشناسان بازاریابی و استراتژیستها بر این باورند که برای رسیدن به این هدف نباید به تصورات خود شرکت نسبت به محصولات و خدماتش توجهی کرد؛ بلکه درک مشتریان کلید موفقیت و تامین نیازهای ارضا نشده بازار است و تنها به این طریق میتوان متمایزسازی را به معنای واقعی آن انجام داد.
نظریه جایگاه محصول و جایگاهسازی برای محصول، تلاش میکند تا درک مشتریان از محصول را توضیح دهد. این نظریه، فرآیند بازاریابی محصولات شرکت و نشان تجاری آن را برای تصاحب یک جایگاه متمایز و ارزشمند در ذهن مشتریان توضیح میدهد. نظریه جایگاهسازی برای محصول، بر سه اصل استوار است:
۱. پژوهشهای بازاریابی میتوانند درک مشتریان از محصولات رقیب را براساس ویژگیهای ملموس و غیرملموس آنها بررسی کنند. (ویژگیهای ملموس مانند دقت عکاسی براساس مگاپیکسل در دوربینهای دیجیتال یا میزان مصرف بنزین خودروها براساس لیتر در کیلومتر است. ویژگیهای ناملموس هم شامل مواردی مانند لذت مالکیت، سهولت استفاده، جذابیت ظاهری، طعم خوش یا ارزش بالا میشود که آنها را بهطور معمول با معیارهای رتبهبندی میسنجند(
متنوعسازی محصولات و قابلیتهای آنها یکی از شیوههای رایج فعالیت کسبوکارها در جهان امروز است تا بتوانند مشتریان بیشتری به دست بیاورند؛ اما همین موضوع گاهی میتواند به بهای از بین رفتن آنها تمام شود. متنوعسازی بیش از حد و افراط در پیچیدگیهای محصول، نه تنها هزینهها را افزایش میدهد، کیفیت را فدا میکند و به سودآوری لطمه میزند، بلکه میتواند وجهه و اعتبار نشان تجاری را مخدوش کند.
یکی از بهترین مثالها از شرکتهایی که با پیچیدگی بیش از حد، زمینه نابودی خود را فراهم ساختند، شرکت تولیدکننده ظروف و محفظههای پلاستیکی خانگی رابرمید (به معنای خدمتکار لاستیکی) است. این شرکت آمریکایی در اوایل دهه ۱۹۹۰، در هر سال، رشدی دورقمی را تجربه میکرد که ناشی از نوآوریهای متمایز در طراحی محصولات بود. این شرکت در سال ۱۹۹۳، ازسوی مجله فورچون بهعنوان تحسینبرانگیزترین شرکت سال معرفی شد.
اما به تدریج، رقبای خارجی ظهور کردند و بخشی از مشتریان و خردهفروشان را جلب محصولاتی کردند که «به اندازه کافی» خوب بودند و قیمتهای پایینی داشتند. در واکنش به این شرایط رقابتی، مدیرعامل رابرمید، ولفگانگ شمیت تصمیم گرفت سرمایهگذاری بیشتری روی نوآوری کند و هدف شرکت را «دفن رقبا در بین انبوهی از محصولات غیرقابل تقلید» اعلام کند.
نشانهای تجاری برجسته این تمایل را دارند که با معرفی محصولات جدید به بازار، از بازار گسترده و شهرت خود بهره ببرند. بررسی تاریخ نشان میدهد که در بسیاری از مواقع نیز، این اتفاق افتاده و راهاندازی خطوط تولیدی جدید، موفقیتآمیز بودهاند. شرکت بیک، یکی از شرکتهایی بود که پس از گسترش بازارهای جهانی خود برای فروش خودکارهای ارزانقیمت، به سمت تولید فندک و تیغ رفت. شرکت پلنترز آمریکا نیز، نشان تجاری خود را بر مبنای تولید بادام زمینی، ساخت. پس از به دست آوردن اعتبار کافی بود که به تولید کره بادامزمینی، شکلات بادامزمینی و طیف گستردهای از دیگر محصولات مبتنی بر مغزها اقدام کرد. نشان تجاری تاید نیز همچنان در بازار ایالات متحده توانسته به رهبری بازار خود ادامه دهد. شرکت پراکتراند گمبل که این نشان تجاری را در اختیار دارد بهطور دائمی در حال افزودن محصولات جدید و توسعه طیف تاید به شویندههای مختلف، مایعهای ضدعفونیکننده، نرمکننده لباس و... بوده است. پراکتراند گمبل برای نهایت استفاده از اعتبار نشان تجاری خود، مجموعهای از فروشگاههای زنجیرهای و مراکز فروش محصولات خود را هم دایر کرده است.
نشانهای تجاری تولیدکننده محصولات مصرفی بستهبندی، بهطور معمول، بر طعمها، بستهبندیها و تنوع محصولات خود میافزایند و آنها را با تغییرات کم و زیادی روانه بازار میکنند. بهعنوان مثال، شرکت دنون، با اضافه کردن دائمی طعمهای جدید به ماستهای سنتی خود، جایگاه خود را در بازار ماست آمریکا حفظ کرده است.
هشت سال پیش به یک راننده تاکسی در سنگاپور، یک
بیزینس کارت دادم تا طبق آدرس، من را به جای خاصی برساند. راننده در آخرین نقطه،
دور یک ساختمان پیچید. تاکسی متر یازده دلار نشون می داد اما او فقط ده دلار گرفت. به او گفتم
آقای هنری! تاکسی متر یازده تا نشان می دهد چرا ده دلار حساب کردی؟
او پاسخ داد: "آقا، من یک راننده تاکسی هستم،
در واقع باید شما را مستقیم به مقصد میرساندم. از آنجا که محل دقیق را بلد نبودم،
مجبور شدم دور ساختمان بگردم. اگر مستقیم آورده بودمت، میشد ده دلار."
سپس ادامه داد: "سنگاپور یک
مقصد جهانی جهانگردی است و آدمهای زیادی برای سفر های سه چهار روزه به اینجا می
آیند. بعد از رد شدن از بخش گمرک و مهاجرت، اولین تجربه معمولا راننده تاکسی است،
و اگر این تجربه خوب نباشد، سه چهار روز باقیمانده هم دلچسب و شیرین نخواهد بود!"
او گفت: "جناب، من راننده
تاکسی نیستم، من سفیر ملت سنگاپور هستم، یک سفیر بدون پاسپورت دیپلماتیک!"
ظاهرا او تا بیش از کلاس هشتم درس نخوانده بود، اما
در نظر من یک آدم حرفه ای و رفتارش منعکس کننده سرافرازی و غرور در عملکرد و
شخصیتش بود.
بنابر این، ما برای حرفه ای بودن به بیش از صلاحیت ها و
مدارک حرفه ای نیاز داریم. و به عبارت دیگر؛ حرفه ای بودن همراه با رفتار و ارزش
های انسانی است که تفاوت ها را مشخص می کند و دانش، مهارت، پول، تحصیلات، همه بعد
از آن می آید. اول از همه، ملاک؛ ارزش های انسانی، صداقت و درستی است!
حرفه ای گری به کاری نیست که داریم انجام میدهیم،
بلکه به این است که آن کار را چگونه انجام می دهیم!
این همان تبلور بعد سوم هوش است که جک ما؛ موسس و رئیس علی
بابا از آن می گوید. این نه آی کیو و هوش هیجانی، بلکه هوش عشقی یا ال کیو است که
بکار بردن آن؛ متمایز کننده یک فرد یا شرکت از سایرین خواهد بود! هوشی که فراتر از
دو دو تا چهارتا رفته و انسانیت و اخلاق محور آن است! بشر با دو هوش آی کیو و ای
کیو منهای ال کیو نشان داده که می تواند جهان را ویران کند!
بزرگی یک ملت تنها به اندازه جغرافیایی آن نیست.
اراده، انسجام، استقامت، انضباط مردم و کیفیت رهبرانش است
که آنرا به سرزمینی لایق احترام در تاریخ تبدیل می کند!
شیو کِرا، نویسنده و مربی مدیریت
برای بسیاری از مصرفکنندگان، خرید یا مالکیت محصولی که نشان تجاری خاصی روی آن حک شده، به مفهوم عضویت در یک گروه اجتماعی مطلوب است. این موضوع به ویژه در مورد کالاها و محصولاتی مصداق پیدا میکند که تمایز ملموسی نسبت به سایر محصولات موجود در بازار ندارند، اما باز هم مصرفکنندگان آنها وفاداری شدیدی از خود نشان میدهند تا به این صورت ارزشها و جایگاه اجتماعی خود را تقویت کنند. بهصورت خلاصه، بسیاری از مصرفکنندگان آن نشانهای تجاری را ترجیح میدهند که محبوب «همکیشان» آنها است.
مدیران بازاریابی و برندسازی، از اهمیت این «هویت نمادین» آگاه هستند و اغلب پسزمینه تبلیغات خود را به سبکهای زندگی اختصاص میدهند و نه ویژگیهای ملموس محصولاتشان. برخی از موفقترین هویتهای نمادین ساخته شده به وسیله تبلیغات کل دوران، متعلق به شرکتهای مارلبورو، پپسی و لوریلز بوده است. مارلبورو تا دهه ۵۰۰ میلادی سیگاری زنانه به شمار میرفت و علاوه بر فروش پایین، کمتر مردی آن را خریداری میکرد. در آن زمان، شخصیتی تبلیغاتی با نام «مرد مارلبورو» یا «مرد مارلبورویی» برای آن ساخته شد که یک گاوچران قوی و مستحکم بود.
به این صورت، به مصرفکنندگان تلقین شد که با خرید این سیگار، احساس قدرت و مردانگی کرده و به گروه مردان موفق میپیوندند. شرکت پپسی در دهه ۸۰۰ میلادی با تبلیغات «نسلپپسی» توانست یک هویت جدید برای مصرفکنندگان جوان ایجاد کند که با مصرف نوشابه خاص خود، مدرنبودنشان را به رخ کشیده و خود را از نیاکانشان متمایز نشان دهند. شرکت لوازمبهداشتی و آرایشی لوریلز نیز در دهه ۷۰ میلادی با شعار «به این دلیل که تو ارزشش را داری» موفق شد تا زنان را به استفاده از محصولات خود برای کسب اعتماد به نفس و قدرت متقاعد کند. آنها همچنین به این صورت، احساس حمایت از همجنسهای خود را به دست میآوردند.
سال گذشته رکورد ثروتمندترین مردم روی زمین شکست؛به طوری که تعداد میلیاردرها در سال گذشته ۱۳ درصد رشد کرد و به ۲۰۴۳ نفر رسید.
به گزارش فوربس،۲۰۱۶ تعداد ثروتمندهای جهان ۱۸۱۰ نفر بود، در سال ۲۰۱۷ تعداد آنها ۱۳ درصد رشد کرد. ارزش خالص دارایی های ثروتمندان با ۱۸ درصد افزایش به ۷.۶۷ تریلیون دلار رسید. تغییر در تعداد میلیاردرها از ۳۱ سال گذشته رقم خورده است.
وارن بافت ثروتمند شماره ۲ امریکا درباره ثروتمند شدنش می گوید:« وقتی ۷ یا ۸ ساله بودم، این شانس را داشتم که موضوع واقعا مورد علاقه ام را پیدا کنم: سرمایه گذاری. تا زمانی که به ۱۱ ســالگی رسیدم تمام کتابهای مرتبط با سرمایه گذاری را که در کتابخانه عمومی شهرمان اوماها وجود داشـت خوانده بودم .
پدرم هم در حوزه سرمایه گذاری فعال بود و وقتی شنبه ها میرفتم تا با او ناهار بخورم از کتابهای دفترش هم چیز می خواندم چند سال بعد، زمانی که در دانشگاه نبراسکا درس می خواندم، اتفاقی کتابی را خریدم که بزرگترین تاثیر را روی زندگی تجاری ام گذاشت.
کتاب سرمایه گذار هوشمند اثر بنجامین گراهام را بارها و بارها خواندم. کتاب مثل فلسفه نوشته شده است، بسیار خواندنی است و فهمش آسان است. این کتاب به من فلسفه سرمایه گذاری ای را داد که هنوز از آن استفاده می کنم.
هفته گذشته یکی از محبوبترین برنامههای به اشتراکگذاری عکس و ویدئو، اسنپچت، که رقیب اصلی اینستاگرام بهشمار میرود با چالشی بزرگ مواجه شد که منجر به کاهش ۱۵ درصدی ارزش سهام آن در بورس نیویورک و از دست رفتن ۶/ ۳ میلیارد دلار از سرمایه این شرکت شد. تحلیلگرانی که سهامداران را به فروش سهام این شرکت تشویق کردند، معتقدند، صدای شکایت کاربران این برنامه آنقدر بلند است که نمیتوان آن را در سودآوری آتی شرکت نادیده گرفت. آنچه باعث تعجب برخی شده است، بیتفاوتی شرکت به این شکایتها و اعتراضات کاربران است.
اسنپ چت در رقابتی بسیار سخت با مالک اینستاگرام، فیسبوک و توییتر به سر میبرد. این شرکت که در ماه فوریه سالجاری، چهارمین گزارش فصلی مربوط به سال ۲۰۱۷ را اعلام کرد، با رشد قابل توجه ۴۷ درصدی سهامش روبهرو شد. رشد ارزش سهام در نتیجه عملکرد بسیار موفق این شرکت در سال گذشته بود که توانسته بود تمامی انتظارات سهامداران را بهخوبی پاسخ دهد. اسنپ چت در گزارش سالانه خود اعلام کرد که تعداد کاربران فعال روزانه آن به ۱۸۷ میلیون نفر رسیده است که رشدی ۱۸ درصدی را نسبت به سال گذشته نشان میدهد. این شرکت در سه ماه آخر سال ۲۰۱۷ توانسته بود نزدیک به ۲۸۶ میلیون دلار درآمد کسب کند؛ این رقم ۱۲۲ درصد بیش از درآمدی بود که شرکت اسنپ چت قبلا برای دوره سهماهه خود پیشبینی کرده بود. تا اینجای کار همه چیز به نفع اسنپ چت پیش میرفت، بهخصوص که رقیب بزرگ آن فیسبوک با یک چالش جدید مواجه شده است: فیسبوک محبوبیت خود را در میان کاربران جوان از دست میدهد، درحالیکه محبوبیت اسنپ چت در میان این کاربران با سرعتی بیشتر از افت فیسبوک در حال افزایش است.
اما در اواخر هفته گذشته، ورق برگشت و اسنپ چت هر روز با افت شدید ارزش سهام خود روبهرو شد. روز سهشنبه گذشته ابتدا سهام این شرکت با افت ۸ درصدی روبهرو شد و تا پایان روز جمعه ۷ درصد دیگر نیز کاهش یافت. به عبارتی طی چند روز ۱۵ درصد از رشدی را که به دست آورده بود از دست داد.
تمایزسازی محصولات و ماهیت شرکت خود از رقبا، یکی از موضوعاتی است که همواره مشاوران مدیریت بر آن تاکید میکنند. با این حال، چندان به آن توجه نمیشود. به راستی، زمانی که محصولات شما در بین هزاران محصول مشابه دیگر قرار میگیرد، مشتریان چگونه باید به تفاوتها پی ببرند. چه اقدامی انجام دادهاند تا بین شرکت شما و رقبای بسیار، تمایزی جدی شکل گرفته و شما را با یک نام و صفت مشخص بشناسند؟
من در کلاس «استراتژی کسبوکار» خود در دانشگاه کلمبیا، اغلب یکی از تجربیات شخصی خود را بیان میکنم. این تجربه، مربوط به خرید یک بطری شامپو از یکی از فروشگاههای محلی است و به تازگی هم اتفاق افتاده است. من معمولا چندان خرید نمیکنم و با ظرافتهای مو هم آشنایی چندانی ندارم. به همین دلایل، زمانی که وارد راهرو شامپوهای یک فروشگاه زنجیرهای بزرگ شدم، مبهوت و سردرگم ایستادم. من باید از بین هزاران شامپوی مختلف، یک شامپوی مناسب انتخاب میکردم. اما معیار من باید چه چیزی میبود؟ شامپوها در طرحها، اندازهها و رنگهای مختلفی بودند و هر کدام از آنها ادعا داشتند که یک مزیت قابل توجه دارند. یک شامپو، غلیظتر بود، یک شامپو به صرفه بود، یک شامپو ادعا داشت که موها را شفافیت میبخشد و دیگری موها را نرم و لطیف میکرد. برای من که اطلاعات چندانی در زمینه شامپو و مو نداشتم، انتخاب از بین این همه گزینه، وظیفه بسیار دشواری بود. در نهایت یک بطری پلاستیکی مشکی رنگ جذاب انتخاب کردم که نوشتههای روی آن با رنگ سفید و طلایی بودند. با این حال، اکنون نام آن شامپو را فراموش کردهام!دلیل دشواری انتخاب من و پس از آن، دلیل فراموشی نام شامپو، متمایز نشدن این محصولات بود. تمام این شرکتها بهطور دائم در حال تولید و ارائه محصولات جدیدتر و متفاوت به بازار بودند، همواره از روی دست هم کپی میکردند و هر ماده جدیدی را به شامپوهای خود اضافه میکردند. با این حال، این تفاوتها و متمایزسازیها بسیار جزئی هستند. تغییر رنگ بطری، تغییر شکل و اندازه یا رنگ شامپو، هیچکدام مواردی نبودند که بتوانند در انتخاب من کمک کنند یا باعث شوند نام شامپو در خاطر من باقی بماند. این شرکتها و محصولاتشان فاقد یک متمایزسازی اساسی و معنادار بودند. این وضعیت در بسیاری از محصولات مصرفی مردم مشاهده میشود و حجم انبوهی از تولیدات مشابه از سوی شرکتهای مختلف به بازار عرضه میشوند.یانگوم مون، یکی از کسانی است که در کتاب خود با نام «متفاوت: فرار از گله رقابت»، مشکل متمایزسازی را بهخوبی برجسته کرده است:
راههای متعددی از نظر کارشناسان معرفی شده اند که در سال ۲۰۱۸ می توان از این راه ها به موفقیت های زیادی دست پیدا کرد.
امروزه مردم در سراسر دنیا به دنبال راههای مطمن و دقیق برای میلیونر شدن هستند؛ هر چند تعداد کمی از این افراد در راه خود موفق می شوند و شاید تنها دلیلشان دید به آینده و یک برنامه ریزی خوب باشد.
شاخص های اقتصادی و بازارهای سهامی مهم در آمریکا مانند داو جونز، نزدک و جی ان پی به مواردی برای دستیابی به فرصت ها و چالش های دنیای تجارت در سال ۲۰۱۸ اشاره کرده اند که در ادامه به برخی از آنها می پردازیم:
ربات ها
ربات ها در آینده به عنوان حلال مشکلات و مسائل خواهند بود. به طور مثال پیام رسان و ربات در فیسبوک با افراد افسرده چت می کند. این بات طوری برنامه ریزی شده که گفت و گو های انسانی را تقلید کرده و مشاوره هایی ساده به کاربران می دهد و از این رو کاربران را تشویق به بیان احساسات خود می کند. از سوی دیگر برخلاف پزشک همیشه در دسترس است. ربات ها در حوزه برنامه ها و نرم افزارهای کسب و کار هم افزایش خواهند یافت.
سر ریچارد برانسون کارآفرین و سرمایه گذار بریتانیایی است و احتماال تنها میلیاردر دنیا است که در هشت صنعت مجزا هشت شرکت میلیارد دلاری تاسیس کرده است.
به گزارش مجله بیزینس اینسایدر، برانسون در رشته های مرتبط به مدیریت و اقتصاد درس نخوانده و خودش تجارت را یاد گرفته است. او شهرتش را مدیون موفقیت عظیم گروه شرکتهای ویرجین است که عنوان دهها شرکت در سراسر دنیاست که نام چندین شرکت موفق در حوزه های خطوط هوایی، راه آهن، شبکه های تلویزیونی و ایستگاههای رادیویی، سرویسهای تلفن همراه، تورهای مسافرتی، هتل های زنجیره ای، کارتهای اعتباری، صنایع غذایی و پوشاک در میان آنها دیده می شود.
او شش نصیحت معروف به کسانی که تصمیم دارند،کارآفرینی کنند، را دارد:
کاری کن که دیده شوی
کاری کن که در صفحه اول روزنامه ها دیده شوی نه در صفحات میانی. باید مردم تو را بشناسند چون در ذهنشان تو نماد آن کسب وکار هستی و آنها دوست دارند از کسی خرید کنند که شخصیتش برایشان جالب است. پس حتی خودت را مسخره خاص و عام کن ولی مشهور بمان. در غیر این صورت دوام نمی آوری.
اسم خوبی پیدا کن
نام تجاری خاص بدون تردید باعث می شود که در خاطر بمانید، اما وقتی کالا یا خدمات شما کیفیت بالایی داشته باشد شما آرام آرام به آن نام اعتبار می بخشید.
کاری که لذت نمی بری، انجام نده
سر و سامان دادن یک کسب وکار اصلا آسان نیست و باید فداکاری های زیادی انجام دهید و از وقت و سرمایه تان خرج کنید، اما همه وقتی نتیجه کار چیزی باشد که به آن افتخار می کنید همه اینها از یادتان می رود.
شجاع باش
مهم نیست تا ابد زنده بمانی،مهم این است که اصلا محتاط زندگی نکنی. در هر کسب وکاری ریسک دارد . آماده ضربه خوردن باشید چون از دور بازی کردن هیچوقت به موفقیت ختم نمی شود. احتمالا بارها شکست خواهید خورد اما هیچ چیزی به اسم شکست کامل وجود ندارد. پس از شکست نترسید.
برخورد اول خیلی اهمیت دارد
برخورد اول ما بر مشتری آن موقع است که او کالا و خدمات ما را می خرد. این مهمترین فرصت ماست و باید با کالا یا خدمات مان بهترین تاثیر را بر او برگذاریم. اما بار دومی هم وجود دارد و این یکی به اندازه بار اول اهمیت دارد. ما در چنین موقعیتی چطور از خودمان و نام تجاری مان دفاع می کنیم به شدت تعیین کننده است. رابطه خوب با مشتری از بار دوم آغاز می شود.
رهبر باش، نه رئیس
رئیس دستور می دهد و رهبر سازماندهی می کند. و شرکتها به رهبر نیاز دارند نه رئیس. وقتی یک کارمند می گوید: باشه! قبول! رئیس تویی. در ۹۰ درصد موارد منظورش این است که با تو موافق نیستم ولی چون تو می گویی انجامش می دهم. اگر اینجا کار نمی کردم به همه می گفتم که این ایده چقدر اشتباه است. یک رهبر تجاری خوب کسی نیست که دستوراتش مرتب اجرا می شود، او کسی است که باعث می شود دیگران بهتر فکر کنند و به نتیجه بهتری برسند.
در سال 1890 آمریکا با رکود بزرگی
مواجه شد. شرکت ها یکی پس از دیگری ورشکست و کارکنان دسته دسته از کار بیکار می
شدند. یکی از تاجران نیز هتلش را از دست داد و تنها چیزی که برایش باقی ماند،
اندکی پول و وقت فراوان بود. وی تصمیم گرفت کتابی بنویسد و به مردم انگیزه بدهد که
حتی در دشواری ها نیز به تلاش خود ادامه دهند.
نام او "اریسون سوت ماردِن" بود. او اتاق کوچکی
روی یک اصطبل اجاره کرد و به مدت یکسال شبانه روز مشغول نوشتن شد . کتاب او با
عنوان "حرکت رو به جلو" به صدها نفری اشاره داشت که علیرغم تمام
ناملایمات به تلاش خود ادامه داده و به موفقیت رسیده اند.
سرانجام کار کتاب به پایان رسید. صبح روز بعد، صفحه آخر
کتاب را نوشت و خسته و گرسنه به رستورانی رفت تا غذا بخورد. وقتی غذا می خورد،
اصطبل آتش گرفت و اتاق او هم به کلی سوخت و کتاب نیز به خاکستر تبدیل شد. 5500
صفحه دست نویس او ناگهان از بین رفت.
او ابتدا به شدت دچار ناامیدی شد، اما بعد فکر کرد که کتابش
درباره پشتکار بوده است. پس بار دیگر قلم به دست گرفت و نوشتن را شروع کرد. یک سال
دیگر را نیز صرف نوشتن کتاب کرد و وقتی کتاب تکمیل شد، آن را به ناشر های مختلف
داد.
اما در سال سوم بحران اقتصادی ، کسی به کتاب های الهام بخش
اعتقادی نداشت. اریسون رد شدن کتاب را پذیرفت و منتظر ماند تا شرایط بهتر شود. سپس
به شیکاگو رفت و شغل دیگری پیدا کرد.
یک روز موضوع کتاب را با دوستانش در میان گذاشت. دوستش
ناشری را می شناخت. ناشر کتاب را خواند و بسیار هیجان زده شد و به این نتیجه رسید
که این کتاب دقیقا همان چیزی است که مردم به آن احتیاج دارند. کتاب "حرکت به
جلو " منتشر شد و در ردیف پرفروش ترین کتاب های آن زمان قرار گرفت. این کتاب
منبع الهامی برای هزاران نفر بود.
بسیاری از بازرگانان و سیاستمداران معتقدند این کتاب،
آمریکا را به قرن بیستم رساند و تاثیر فراوانی بر افکار مردم داشت. اشخاصی مانند
هنری فورد، توماس ادیسون، هاروی فایرستون و جی پی مورگان از این کتاب بهره های
فراوانی گرفتند.
اوریسون در کتاب خود می نویسد : "دو چیز لازمه موفقیت
است: یکی دست به کار شدن و دیگری ادامه دادن. " او در کتابش نوشته است :
"برای کسی که به قدرتش واقف باشد، شکستی در کار نیست. برای کسی که تلاش می
کند ، شکست بی معناست. برای مردمی که در پی هر بار زمین خوردن برمی خیزند، شکست
مفهومی ندارد. آدم موفق کسی است که وقتی همه دست از تلاش بر می دارند، او به تلاش
خود ادامه می دهد."
برگرفته از کتاب قدرت برنامه ریزی
برایان تریسی
اپلیکیشنها یکی از مهمترین ابزارهای بازاریابی با موبایل در عصرکنونی هستند. با توجه به آنکه که اکثر افراد جامعه از گوشیهای هوشمند برخوردارند، این استراتژی میتواند کسبوکارها را در رسیدن به اهداف خود کمک کند. البته باید به این موضوع توجه کرد که اپلیکیشنها باید بتوانند خدمت یا مزیتی خاص برای مشتریان فراهم کنند که غالبا به وسیله ابزارهای دیگر تامین نمیشوند.
در غیر اینصورت، طبیعی است که کاربران برای خلوت کردن محیط موبایل خود، اپلیکیشن شما را حذف کنند و در این رقابت، جای خود را به اپلیکیشنهای کاربردیتر خواهید داد. با این حال، نکته روشن آنجا است که به طور معمول، هر کاربر موبایل ۵ یا 6 اپلیکیشن پرکاربرد را حفظ میکند که شاید با اندکی خلاقیت، شما هم بتوانید صاحب یکی از آن اپلیکیشنها باشید. تیم هاکی آمریکایی «کارولینا هاریکینز» به خوبی این خلاقیتها را به خرج داد و توانست با ارائه خدمات منحصربهفرد در اپلیکیشن خود، رضایت مخاطبانش را فراهم کرده و کسب درآمدهای خود را هم سرعت ببخشد.
هاریکینز، یک وبسایت بهینهسازی شده برای استفاده با موبایل داشت. به دلیل ماهیت مسابقات ورزشی و زمانهای برگزاری مختلف آنها و علاقه هواداران به اطلاع یافتن آنی از نتایج و شرایط تیم، لازم بود که بتوان با موبایل هم وارد وبسایت این تیم شد و فارغ از زمان و مکان به بررسی اطلاعات مدنظر پرداخت. با این حال، این تیم، هنوز اپلیکیشنی برای موبایل ارائه نداده بود. به آنها این امکان داده شده بود تا در اپلیکیشن رایگان «لیگ ملی هاکی» آمریکا مشارکت کنند.
بسیاری از کسبوکارها و برندهای امروزی، برنامههای بازاریابی خود را با تمرکز بر کاربران موبایل و کسانی که همیشه آنلاین بوده و در حال کسب اطلاعات و سرگرم کردن خود در محیط موبایل هستند، قرار میدهند. برای جذب آنها راههای زیادی وجود دارد که یک دسته از آنها تاکتیکهای بازاریابی «کششی» است که برای مخاطبان فعال استفاده میشود. دسته دیگر که در این مطلب به آن میپردازیم، تاکتیکهای «فشاری» هستند. بازاریابی فشاری برای مخاطبان «منفعل» استفاده میشود؛ یعنی کسانی که خودشان به دنبال محتوا و فعالیتهای بازاریابی شما نمیآیند و این شما هستید که در خواسته یا فعالیت کنونی آنها خللی ایجاد میکنید تا محصول یا خدمت خود را تبلیغ کنید.این نوع از تاکتیکها را بدون شک بارها دیدهاید. پیامی تبلیغاتی که در بین یک بازی موبایل، پیدا میشود و برای ادامه بازی مجبورید آن را ببندید. همچنین کلیپ کوتاهی که پیش از فیلم جستوجو کرده خود در یوتیوب باید آن را ببینید. در هیچکدام از این موارد، شما به دنبال جستوجوی یک محصول یا خدمت خاص نبودهاید و این تبلیغ بوده که مدتی از وقت شما را تقریبا به اجبار میگیرد تا پیامش را برساند. این نوع از تاکتیکهای بازاریابی، انواع مرسومی دارند که عبارتند از:
• پیامها (اساماس، اماماس)
• پیغامهای فشاری در اپلیکیشنها
• پیامهای آیبیکون (iBeacon)