کسانی که کارشان خلق نام تجاری است در یافتن نام و لقب برای برند شما تخصص دارند. آنها همواره توجیهاتی برای اثبات اینکه نام تجاری انتخابشده بسیار مهم است ارائه میکنند.
برخی از مردم میگویند که انتخاب نام تجاری مهمترین تصمیم در مدیریت برند است. وقتی والاستریت ژورنال و نیویورکتایمز هر دو در یک روز درباره نامگذاری برند گزارش مطبوعاتی میدهند، آن روز همه توجهها از سایر اخبار منحرف و به سمت این گزارش جلب میشود.
نام برند مهم است، اما علامت اختصاری برند بیشترین اهمیت را دارد. آمریکاییها به مدت چند دهه مراسم خود را با عکسبرداری با فیلمهای کداک جشن میگرفتند. «لحظههای کداک» (Kodad moments) مانند یک چسب عاطفی عمل میکرد که بر روی سلولوئید (ماده پلاستیکی سازنده فیلم عکاسی) ثبت شده بود. کداک به یک برند نمادین آمریکایی تبدیل شده بود، اما هیچکس درباره اینکه در پس این نام چه معنای خاصی نهفته است صحبتی نمیکرد. هنوز هم هیچ مدرکی از هیچ متخصصی درباره دلیل کامل بودن این نام وجود ندارد. حقیقت آن است که این نام تجاری تنها یک نام سر همبندی شده بود و به طور ساده از پنج حرف که به راحتی قابل تلفظ باشند و روی یک جعبه کوچک فیلم جا شوند ساخته شده بود.
برخی از نامهای تجاری تصادفی هستند، مثلا «گوگل» حاصل یک خطای املایی بود. برخی دیگر مانند «مرسدس» نام فرزند رئیس شرکت و «مارس» و «فورد موتورز» نام خانوادگی بنیانگذار آن هستند. «اسنیکرز» از نام یک اسب اقتباس شده بود و «توتسی رول» نام مستعار یک بچه بود.
موضوع همه برندها تجربه مشتری است. برندهای بزرگ برای مشتریان تجارب عالی میسازند و فرقی نمیکند که این تجربه مزه کردن یک پیتزای باکیفیت و تازه، رانندگی هیجانانگیز با یک ماشین اسپرت یا خواب شبانه فرحبخش روی یک تشک خوب باشد. محصولاتی که تجربه خوبی برای مشتریان فراهم نمیکنند به مدت طولانی در بازار نمیمانند.
مسوولیت برندسازی معمولا به عهده واحدهای بازاریابی و فروش گذاشته میشود، اما بدون کمک سایر بخشهای سازمان این دپارتمانها به تنهایی قادر به ایجاد تجربه مشتری، فراهم کردن امکان استفاده از مزایای محصول یا ایجاد مشتریانی که با طیب خاطر حاضر به پرداخت باشند نخواهند بود. بسیار پیش آمده که مشتری از واحد حسابداری شرکت یا از یک کارمند بخش خردهفروشی که نمیداند چگونه وجه خرید را از مشتری دریافت کند ناراضی شده باشد. اکثر مشتریان از واحد خدمات پس از فروشی که محصول معیوب را به خوبی تعمیر نمیکند یا پاسخگو نیست رنج بردهاند.
این مشکل در کسب و کارهای خدماتی بسیار بزرگتر است. مثلا تجربه مسافری که در یک هتل اقامت میکند با عوامل متنوعی چون تجربه مشتری در زمان پذیرش، تمیزی اتاق، کیفیت اینترنت، صداهایی که از داخل و بیرون هتل به گوش میرسد، کیفیت و سرعت پذیرایی غذا و بسیاری فاکتورهای دیگر، تحتتاثیر قرار میگیرد که مدیریت آنها اساسا با واحد بازاریابی نیست و نمیتواند کاری در مورد آنها انجام دهد. تجربه و رضایت مشتری به آن بستگی دارد که سایر واحدهای سازمانی به شیوهای وظایف خود را انجام دهند که مطابق با انتظارات مشتری یا حتی فراتر از آن باشد.
داستانگویی در کسب و کار یعنی ایجاد تناسب بین داستان و مخاطب. ممکن است خودتان فکر کنید بهترین داستان دنیا را دارید، اما بیشتر مخاطبان شما موافق این موضوع نباشند. برعکس، ممکن است فکر کنید داستان شما پیش پا افتاده و خستهکننده است، اما مخاطب با همین داستان عمیقا ارتباط برقرار میکند. بنابراین بخشی از وظیفه شما به عنوان رهبر یک سازمان این است که اجزای مهم داستانتان، یعنی طرح، کیفیت احساسی و ایده اصلی را بررسی کنید. سپس این اجزا را با اطلاعاتی که از مخاطب هدف خود دارید، سازگار کنید. چهار نکته برای راهنمایی شما در این زمینه عبارتند از:
۱- تنها نیستید. همه نویسندهها و سخنرانها در وضعیت مشابهی قرار دارند. همه آنها باید دقیقا بدانند که چگونه با مخاطب خود ارتباط برقرار کنند. این اتفاقی ناگهانی نیست. کارشناسان نظرات مختلفی در مورد ارتباط با مخاطب دارند. چیپ هیث، فارغالتحصیل مدرسه کسب وکار استنفورد میگوید: برای اینکه ارتباطات اثربخشتری داشته باشیم، باید تفکرمان را از «باید چه اطلاعاتی را منتقل کنم؟» به «میخواهم مخاطب من چه سوالاتی بپرسد» تغییر دهیم. کارن آرمسترانگ، مورخ مذهبی میگوید: داستانگویی تا زمانی خوب است که بتوانید افراد را تشویق کنید طبق این داستانها عمل کنند. میشل دومونتین فیلسوف، هم میگوید: سخن گفتن نیمی متعلق به گوینده و نیمی متعلق به شنونده است.
۲- میتوانید از پیش برنامهریزی کنید. صبر نکنید تا وقت ارتباط برقرار کردن با مخاطب فرا برسد. اقداماتی از قبل انجام دهید. یکی از سادهترین، اما قویترین تمرینهایی که میتوانم پیشنهاد دهم این است که یک تکه کاغذ بردارید و آن را به دو ستون تقسیم کنید. در ستون اول هر چه در مورد مخاطبتان میدانید بنویسید. در ستون دوم، هر چه در مورد مخاطب نمیدانید را بنویسید. این تمرین ساده به شما کمک میکند مخاطب خود را بهتر بشناسید و ارائه متمرکزتری داشته باشید.
۳- احساس ناخوشایندی داشته باشید. گاهی اوقات ارتباط گرفتن با مخاطب به این معنی است که از روتینهای خود بیرون بیایید و احساس ناخوشایندی را تجربه کنید تا بفهمید چطور نیازهای آنها را برطرف کنید.
۴- نظارهگر لحن خود باشید. لحن شما بر درکی که مخاطب از پیام شما دارد، تاثیر میگذارد. وقتی زمان ارائه کردن میرسد، بیشتر ما این سوال را از خودمان میپرسیم که «چه بگویم؟» اما در واقعیت، سوال مهمتر این است که «مخاطب من کیست؟» ممکن است با بیشترین تسلط و بدون هیچ تپقی، یک ارائه بدون نقص داشته باشیم، اما اگر مخاطبمان را نشناسیم، تلاش بیهودهای انجام دادهایم. هدف اصلی این است که در یک سطح انسانی با مخاطب ارتباط برقرار کنیم.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد شاره 5433
اگر در حال حاضر در فضای یک کسب و کار مشغول به کار هستید یا در حال تحصیل در یکی از شاخه های بازاریابی یا MBA می باشید، حتما تا به حال نام کمپین های تبلیغاتی به گوشتان خورده است.
کمپین تبلیغاتی چیست؟
شامل چه مواردی است؟
چگونه می توان به شکل عملی یک کمپین تبلیغاتی برای برند خود پیاده سازی کنیم؟
مزایای یک کمپین تبلیغاتی
برای بسیاری از شرکت های کوچک و بزرگ، کمپین های بازاریابی راه اصلی تعامل با مشتریان فعلی و به دست آوردن مشتریان جدید است. کمپین های تبلیغاتی عموما به دنبال انتقال پیامی مشخص در یک بازه زمانی خاص هستند. از جمله مزایای این کمپین ها عبارتند از :
چند سالی است در کشور ما نیز همچون سایر کشورهای دنیا، توسعه کسبوکارها در قالب هلدینگ و ورود به صنایع جدید و متمایز رونق بیشتری گرفته است.
قاعده و فاکتور اصلی در بحث توسعه برند یا توسعه کسبوکار تکیه کردن بر یک یا چند عامل است که باید بهصورت یک اهرم، امکان توسعه و موفقیت در یک صنعت جدید را تقویت کند. توسعه ممکن است در سطح ارکان عملیاتی یک کسبوکار اتفاق بیفتد و برند جدیدی خلق بشود یا همان برند قبلی به صنعت و بازار جدیدی توسعه پیدا کند. در حالت اول، عامل و اهرم توسعه منابع و شایستگیهای محوری یک کسبوکار مثل منابع مالی، خطوط تولید، منابع انسانی، منابع تکنولوژیک، کانالهای توزیع و پخش و مواردی از این دست است و در حالت دوم علاوه بر منابع قبلی، آن چیزی که اهمیت بسیار بیشتری پیدا میکند، هویت و تصویر خلق شده از برندی است که میتواند بهعنوان یک اهرم قوی در ذهن مخاطبان موجب موفقیت آن محصول (برند) در بازار و صنعتی جدید بشود.
تحقیقات جدید نشان میدهد برندهایی که قویترین رابطه را با مشتریان خود برقرار میکنند، شناخت عمیقی از نیازهای احساسی فعلی مخاطب هدف خود دارند. ما هر روز راههای میانبری ایجاد میکنیم که بتوانیم بر اساس نیازها و ارزشهای اساسی خود تصمیمگیری کنیم. هر یک از ما مجموعهای از این نیازها و ارزشها را داریم که پیوسته وجود دارند؛ اما DNA جزئی شده آنها میتواند در طول زمان و متناسب با تجربیات و اثرگذاریهای ما تغییر کند.
بهعنوان یک بازاریاب، اگر بتوانید نیازهایی را تشخیص دهید که در یک زمان خاص برای مخاطب شما بیشترین اهمیت را دارد، میتوانید تصمیمهای بهتری در مورد نوآوری محصول و خدمات، استراتژی برند و ارتباطات اتخاذ کنید و تلاشهای خود را در جایی متمرکز کنید که بیشترین اثر را دارد. شش ارزش کلیدی که نیازهای احساسی مخاطب هستند و برندها باید متناسب با آن تصمیمگیری کنند، عبارتند از: اطمینان؛ تنوع؛ اهمیت؛ مشارکت؛ رشد؛ و عشق. نظرسنجی از یک نمونه ۱۰ هزار نفری در بریتانیا برای شناسایی برندهایی که بیشترین رابطه احساسی را با مشتری دارند، نشان میدهد در میان ۴۲۲ برند، شرکتهای نتفلیکس و داو بالاترین رتبه را دارند و با پیپال، سامسونگ و لگو پنج برند برتر را تشکیل میدهند. شرکتهای کدبری (Cadburyy)، آمازون، اسپاتیفای، پلیاستیشن و نیشنواید (Nationwidee) هم رتبههای ششم تا دهم را دارند.
نشانهای تجاری برجسته این تمایل را دارند که با معرفی محصولات جدید به بازار، از بازار گسترده و شهرت خود بهره ببرند. بررسی تاریخ نشان میدهد که در بسیاری از مواقع نیز، این اتفاق افتاده و راهاندازی خطوط تولیدی جدید، موفقیتآمیز بودهاند. شرکت بیک، یکی از شرکتهایی بود که پس از گسترش بازارهای جهانی خود برای فروش خودکارهای ارزانقیمت، به سمت تولید فندک و تیغ رفت. شرکت پلنترز آمریکا نیز، نشان تجاری خود را بر مبنای تولید بادام زمینی، ساخت. پس از به دست آوردن اعتبار کافی بود که به تولید کره بادامزمینی، شکلات بادامزمینی و طیف گستردهای از دیگر محصولات مبتنی بر مغزها اقدام کرد. نشان تجاری تاید نیز همچنان در بازار ایالات متحده توانسته به رهبری بازار خود ادامه دهد. شرکت پراکتراند گمبل که این نشان تجاری را در اختیار دارد بهطور دائمی در حال افزودن محصولات جدید و توسعه طیف تاید به شویندههای مختلف، مایعهای ضدعفونیکننده، نرمکننده لباس و... بوده است. پراکتراند گمبل برای نهایت استفاده از اعتبار نشان تجاری خود، مجموعهای از فروشگاههای زنجیرهای و مراکز فروش محصولات خود را هم دایر کرده است.
نشانهای تجاری تولیدکننده محصولات مصرفی بستهبندی، بهطور معمول، بر طعمها، بستهبندیها و تنوع محصولات خود میافزایند و آنها را با تغییرات کم و زیادی روانه بازار میکنند. بهعنوان مثال، شرکت دنون، با اضافه کردن دائمی طعمهای جدید به ماستهای سنتی خود، جایگاه خود را در بازار ماست آمریکا حفظ کرده است.
برای بسیاری از مصرفکنندگان، خرید یا مالکیت محصولی که نشان تجاری خاصی روی آن حک شده، به مفهوم عضویت در یک گروه اجتماعی مطلوب است. این موضوع به ویژه در مورد کالاها و محصولاتی مصداق پیدا میکند که تمایز ملموسی نسبت به سایر محصولات موجود در بازار ندارند، اما باز هم مصرفکنندگان آنها وفاداری شدیدی از خود نشان میدهند تا به این صورت ارزشها و جایگاه اجتماعی خود را تقویت کنند. بهصورت خلاصه، بسیاری از مصرفکنندگان آن نشانهای تجاری را ترجیح میدهند که محبوب «همکیشان» آنها است.
مدیران بازاریابی و برندسازی، از اهمیت این «هویت نمادین» آگاه هستند و اغلب پسزمینه تبلیغات خود را به سبکهای زندگی اختصاص میدهند و نه ویژگیهای ملموس محصولاتشان. برخی از موفقترین هویتهای نمادین ساخته شده به وسیله تبلیغات کل دوران، متعلق به شرکتهای مارلبورو، پپسی و لوریلز بوده است. مارلبورو تا دهه ۵۰۰ میلادی سیگاری زنانه به شمار میرفت و علاوه بر فروش پایین، کمتر مردی آن را خریداری میکرد. در آن زمان، شخصیتی تبلیغاتی با نام «مرد مارلبورو» یا «مرد مارلبورویی» برای آن ساخته شد که یک گاوچران قوی و مستحکم بود.
به این صورت، به مصرفکنندگان تلقین شد که با خرید این سیگار، احساس قدرت و مردانگی کرده و به گروه مردان موفق میپیوندند. شرکت پپسی در دهه ۸۰۰ میلادی با تبلیغات «نسلپپسی» توانست یک هویت جدید برای مصرفکنندگان جوان ایجاد کند که با مصرف نوشابه خاص خود، مدرنبودنشان را به رخ کشیده و خود را از نیاکانشان متمایز نشان دهند. شرکت لوازمبهداشتی و آرایشی لوریلز نیز در دهه ۷۰ میلادی با شعار «به این دلیل که تو ارزشش را داری» موفق شد تا زنان را به استفاده از محصولات خود برای کسب اعتماد به نفس و قدرت متقاعد کند. آنها همچنین به این صورت، احساس حمایت از همجنسهای خود را به دست میآوردند.
برند ساختن یا نساختن، مساله این است! وقتی این سوال را از فردی که هنوز مطمئن نیست برندی لازم دارد یا نه میپرسید، اگر از این واقعیت که برند کلید رشد و موفقیت در بلندمدت است، بیخبر باشد، نمیتواند به سوال شما پاسخ دهد.با ایجاد یک برند، شما چشمانداز قوی و شفافی از آنچه میخواهید تعیین میکنید. بدون برند در دستهای که محصولات عام نامیده میشوند، محصولاتی که بسیار معمولی و همه شبیه به هم هستند، محو میشوید. بین محصولات مشابه و متعدد، برندسازی محصول شما را متمایز میکند و راه را برای آگاهی، تمایز، انتخاب و سوددهی هموار میسازد.اگر فکر میکنید که حتی در یک مورد محصول شما تفاوت و مزیت برتر مقبولی نسبت به دیگر محصولات دارد، حداقل یک دلیل برای برندسازی یافتهاید. در ادامه چند دلیل دیگر برای برندسازی ارائه خواهیم کرد.
فرهنگ، سنت، کیفیت و هنر در نام تجاری که شما آن را خریداری میکنید، نهفته است. اما به راستی شما برای خرید آن نام تجاری خاص تا چه میزان بیشتر حاضرید بپردازید؟ ساعتهای دقیق و با کیفیت با نام کشور سوئیس همراه است. ساعتهای ساخت سوئیس تداعیکننده کیفیت هستند، شهرتی که برای آن نزدیک به 500 سال تلاش صورت گرفته است و این موفقیت را میتوان مرهون فدراسیون صنعت ساعتسازی سوئیس دانست که در طول سالها مصمم به حفظ و نگهداری از آن بوده است.
فدراسیون کسب و کار سوئیس با نام اکونومی سوئیس اخیرا به دلیل رها کردن یکی از بهترین سازمانهای کسب و کار در سوئیس به عدم تلاش در حمایت از نام تجاری سوئیس متهم شد. اتحادیه شرکتها و وزارت صنعت و تجارت سوئیس بر سر این موضوع که چه درصدی از محصولات باید در سوئیس ساخته شود تا با نام تجاری سوئیس برچسب زده شوند اتفاق نظر نداشتند. در قانون فعلی سوئیس تنها 50 درصد از ابزار دقیق داخل ساعت اگر در داخل کشور ساخته شوند به نام ساخت سوئیس برچسب زده میشوند، ولی این قانون درخصوص دیگر محصولات و صنایع دیگر در سوئیس صدق نمیکند. سوئیس طرحی را ارائه کرد که بر اساس آن باید 60 درصد از کالاها در داخل کشور تولید شوند تا برچسب سوئیس داشته باشند. این قانون (60 درصد سهم تولید داخل این محصول در داخل کشور) توسط فدراسیون ساعتسازی حمایت شد، البته بعضی از اعضا معتقد بودند این میزان باید به 80 درصد برسد، اما این رویکرد توسط فدراسیون کسب و کار (اکونومی سوئیس) که فرصت بیش از دو میلیون شغل در کشور را بهوجود آورده است، بهعنوان طرحی غیرعملی و محدودکننده مورد حمایت قرار نگرفت.
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که به چه میزان فرهنگ و رویکردهای ناملموس چون اصول و عقاید خاص دارای ارزش هستند و چگونه در برچسب قیمت منعکس میشوند و چگونه میتوان مشتریان را متقاعد کرد که در پولی که گاها بیشتر میپردازند، این ارزشها نهفته است. مطالعات اخیر توسط گالن در دانشگاه زوریخ نشان میدهد که تنها حدود20 درصد سود سوئیس از محل کالاهای لوکس و ساعتهای ساخت این کشور است و این در حالی است که کشورهایی مثل چین که از طرح ساعتهای سوئیسی کپیبرداری کردهاند، اغلب بیش از دو برابر بهای تمام شده، محصولات خود را قیمتگذاری میکنند. فدریک گودارت، استادیار رفتار سازمانی میگوید: استفاده از منابع فرهنگی و جغرافیایی در محصولات لوکس برای بالا بردن ارزش و قیمت کالا همواره یکی از جنبههای اساسی در بازاریابی محصول بوده است. تولیدکنندگان محصولات لوکس میتوانند با نشان دادن منابع جغرافیایی و فرهنگی به مشتریان تمایل آنها را برای پرداخت بیشتر، بالا ببرند و احتمال خرید مجدد آنها را افزایش دهند. آیا این اظهارات معتبر است؟ ارزش فرهنگی و اجتماعی محصول، مشتری را نسبت به درستی خرید خود حساس میکند، حال میخواهد این کالا یک ساعت سوئیسی، یک پنیر ارگانیک یا یک شهر قدیمی متروکه باشد که هدف سفر یک توریست قرار گرفته است.
مدتهاست فعالیتهای نظاممند اقتصادی و تجاری در جوامع پیشرفته با اهمیت و تمرکز خاصی بر مقولههای مدیریت استراتژیک، برنامهریزی استراتژیک و نهایتا مدیریت زمان استراتژیک، رشد، رونق چشمگیر و فراتر از حد تصوری به خود گرفته است. مسلما برندها و سازمانهایی در عرصه فعالیتهای اقتصادی خود، یگانه، رهبر و یکهتاز خواهند بود که با بینشی متعالی و قدرت پیشبینی مناسب و اهمیت به سندهای چشمانداز، با اتخاذ استراتژیهای بهینه، درک مناسبی از عدم قطعیتها پیدا کرده و با در نظر گرفتن تاکتیکها و تکنیکهای ویژه، برنامهریزی بهینهای را جهت حضوری موثر، برجسته و متمایز نسبت به رقبا، درحیطه فعالیتهای تجاری خود ایجاد، تدوین و اجرا کنند.
جهت موفقیت در موارد عنوان شده، برندها به افرادی متخصص در اجرای برنامههای استراتژیک سازمان خویش نیازی مبرم خواهند داشت. حال چه افرادی نقش کلیدی و متمایز، در ایجاد و ارائه برنامههای استراتژیک و حیاتی بازاریابی خواهند داشت؟
مشاوران بازاریابی حرفهای در صورت فراهم بودن بسترهای لازم و حمایت همهجانبه از جانب مدیران سازمانها، به مثابه سکوی پرتابی اثربخش و مناسب برای هر برندی خواهند بود. هدف هر مشاوری، ارائه روشی استراتژیک بر اساس پتانسیل، مزیتهای رقابتی و کشف و شناسایی فرصتهای بکر و بدیع برای حضوری قدرتمند، پویا و مستمر هر برندی در بازار هدف خود خواهد بود. مشاوران متخصص و مجرب مطمئنا قادر خواهند بود با اجرای برنامههای مدون بازاریابی، جلوی زیانها و ضررها و آسیبهای سازمان ما را گرفته و با داشتن برنامههای مفید اجرایی برند ما را برای حضوری چشمگیر و ماندگار در جهت جذب، رضایتمندی و وفادارسازی هرچه بهتر مخاطب بازار هدف، یاری کنند.
یکی از مهمترین وظایف بازاریابان جذب مشتریان جدید است. قدم اول در این فرآیند معرفی برند به مشتریان احتمالی است، همان چیزی که بازاریابان از آن بهعنوان «آگاهی از مارک تجاری» یاد میکنند.
مهمترین مشکلی که در رابطه با آگاهی از مارک تجاری وجود دارد این است که اغلب مدیران هیچ گاه آن را نوعی ارزش برای سازمان تلقی نمیکنند.
درحالیکه آگاهی از مارک تجاری از حیاتیترین اجزای فرآیند خرید هر مصرفکنندهای تلقی میشود. با این اوصاف، شما در نقش یک مدیر چه استراتژیهایی را بهمنظور ارزیابی آگاهی از برند بهکار میبندید؟ یا در نقش یک کارمند در افزایش سطح این آگاهی چه میکنید؟ در این مقاله به چهار اشتباه اصلی که بازاریابان در ارزیابی میزان آگاهی از برند مرتکب میشوند، میپردازیم.
۱) عدم توافق بر سر مفهوم واقعی آگاهی از برند برای سازمان
مفهوم آگاهی از برند برای افراد مختلف متفاوت است. شاید مدیری آن را معرفی برند به بیشترین تعداد افراد بداند و استراتژیست سازمانی رقم مشخصی برای این فاکتور در نظر بگیرد یا تیم روابط عمومی شرکتی آن را توان یادآوری برند در میان مصرفکنندگان قلمداد کند. عدم توافق بر سر تعریف مشخصی از آگاهی از نام تجاری در میان اعضای تیم ممکن است منجر به انحراف تیم از اهداف و مسیر اصلی شود. در این بخش به ایدههایی ساده برای شروع ارزیابی آگاهی از برند میپردازیم:
• میزان افزایش پوشش رسانهای برند در مدت زمان خاص
• میزان یادآوری و شناخت برند در بازه زمانی خاص
• میزان گفتوگوها پیرامون برند در جامعه (در رسانهها، در اجتماعات و...)
• افزایش مراجعه مستقیم به برند به میزان x درصد در بازه زمانی خاص
حتما شما نیز این تجربه را داشتهاید: وقتی برای خرید به فروشگاه محله خود میروید، ممکن است با برخی از نامهای تجاری هیچگونه احساس و ارتباطی برقرار نکنید و از طرف دیگر نیز این احتمال وجود دارد که نسبت به برخی نامهای تجاری بسیار اشتیاق و علاقه نشان دهید. برای مثال ممکن است که برای نوشیدن چای، تنها از نام تجاری خاص استفاده یا همیشه از یک نام تجاری گوشی تلفن همراه استفاده کنید و در نهایت شاید تمامی این نامهای تجاری بهصورت ناخودآگاه تعریفی از ویژگیهای شخصیتی شما دارد. اگر شما فردی باشید که با بازاریابی آشنا باشد، به خوبی میدانید که نام تجاری با احساسات و عواطف مشتریان ارتباط مستقیم دارد.
وقتی فردی وابستگی احساسی قوی نسبت به یک نام تجاری داشته باشد، عاملی مهم برای وفاداری و انگیزه برای خریدهای بعدی در وی وجود خواهد داشت. شما میتوانید از میزان وفاداری مشتریان به نام تجاری خود از استعاره «سفر» استفاده کنید. مشتریان در سفر وفاداری به نام تجاری شما چگونه برانگیخته و تشویق میشوند؟ آیا مشتریان نام تجاری شما را به رسمیت میشناسند یا اینکه بلافاصله با ورود یک رقیب جدید با محصولات مشابه در بازار، محصولات شما را رها میکنند؟ آیا نام تجاریتان برای مشتریان هویتی فردی و وفاداری ایجاد میکند؟ «هرم نام تجاری»، ابزار مفیدی است که میتواند به درک اینکه مشتری شما در کدام نقطه سفر وفاداری به نام تجاری شما قرار دارد و اینکه در هر سطح چه جهتگیری داشته باشید، کمک کند.
ادامه مطلب ...