اگر بخواهیم تعریفی ساده از کارآفرینی ارائه دهیم، شاید بتوان به خلق فرصت و سازماندهی کسبوکار اشاره کرد. البته این واژه جای بحث بسیار دارد، به خصوص زمانی که بخواهیم بین سرمایهدار و کارآفرین تمایز قائل باشیم، اما درک این تمایز میتواند به داشتن تصویری واضحتر از کارآفرینی کمک کند.
با وجود این درک این تمایز کار آسانی نیست، علت نیز آن است که افراد با کارآفرینی میتوانند تبدیل به سرمایهدار شوند و در عین حال که کارآفرین هستند، از نظر جامعه سرمایهدار نیز باشند، اما به هر رو تمایز اصلی کارآفرین خلاقیت است. خلاقیتی که از دل آن کسبوکار و اشتغال و رفاه نهتنها برای خودش که برای تمام شهروندان ایجاد میکند. همین خلاقیت است که موتور اصلی رشد اقتصادی است. اگر امروز فاصله معناداری بین کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه وجود دارد، همین تحقق و بالفعل شدن خلاقیت است. مساله اصلی آنجا است که در اقتصادهای توسعهنیافته این خلاقیت در جهت افزایش رفاه عمومی نمیتواند، سر برآورد. اینکه چرا اینگونه است و مانعش چیست بحث دیگری است، اما نکته آنجا است که بدون وجود خلاقیت و کارآفرینی، تحقق توسعهیافتگی بسی دور از ذهن است. اگر کارآفرین دارای خلاقیت است، سرمایهدار اما دارای عامل تولید سرمایه است. کارآفرین نقش خود را در کل فرآیند تولید نشان میدهد، آنجا که با خلاقیت خود، با سرمایه و نیروی کار مشخص میتواند تولید بیشتری را به ارمغان آورد، اما سرمایهدار، تامینکننده سرمایه تولید است. اگر سرمایهدار تنها سرمایه دارد، کارآفرین به جز خلاقیت، قدرت رهبری، توانایی مدیریت و تشکیل تیم را دارد. البته از آنجا که خلاقیت میتواند ارزش افزوده انفجاری را برای فرد ایجاد کند، ایبسا سرمایهداران خود سرمایه خویش را به واسطه خلاقیت به دست آورده باشند و هم کارآفرین باشند و هم سرمایهدار.
رشد اقتصادی با کارآفرینی
اگر بخواهیم آزمونی برای این ادعا داشته باشیم که خلاقیت موتور اصلی رشد اقتصادی است باید انتظار داشت که در کشوری با رشد اقتصادی بالا، به نسبت کارآفرینان بیشتری وجود داشته باشد. این امر در مورد اقتصاد ایالات متحده که طی بیش از یک قرن گذشته نرخ رشد اقتصادی بالاتری را نسبت به دیگر نقاط جهان تجربه کرده، صدق میکند، آنچنان که تخمین زده میشود که نیمی از کسانی که به سن بازنشستگی در ایالات متحده میرسند، در دورهای یکساله یا بیشتر خوداشتغال بودهاند و یکچهارم از بازنشستگان برای دورهای 6 ساله یا بیشتر خوداشتغال بودهاند. در حقیقت مشارکت در خلق کسبوکارهای جدید فعالیتی فراگیر بین کارگران آمریکایی است.
چه زمان روند سرمایهگذاری را تغییر دهیم
تا به حال در مباحث مدیریت و اقتصاد و حتی زندگی روزمره خود بارها و بارها به واژه سرمایهگذاری و روشهای آن برخورد کردهاید. بارها خود و دیگران را دیدهاید که در مورد سرمایهگذاریهای خود تصمیمگیری میکنند و در بسیاری از موارد این سرمایهگذاریها با زیاندهی مواجه میشود. و گاهی تعهد فرد به تصمیم پیشین خود یا امید او به برگشت بازار باعث میشود که زیانهای جبرانناپذیری به سرمایه او وارد شود. وجود چنین مسائلی که در بازار پر نوسان کشور ما کم نیست ما را متوجه مفهومی به نام سرمایهبرداری میکند که در واقع نقطه مقابل سرمایهگذاری است.
شرکتها و مدیران آنها معمولا در خرید سرمایهها روشهای مدونی را بهکار میبندند درحالیکه برای فروش آنها عمدتا در زمان یا به روشی نامناسب عمل میکنند. در بسیاری از موارد دیده شده است که زمانی که ابزارهای استراتژیک مانند ارزیابی عوامل داخلی و خارجی ضعف داخلی و تهدید خارجی را برای یک نوع کسبوکار نشان میدهد، صاحبان سرمایه به جای تصمیمگیری برای کاهش سرمایه خود در آن کسبوکار یا فروش واحد، باز هم سعی در گسترش آن یا سرمایهگذاری روی آن میکنند؛ درحالیکه آن واحد به زیاندهی افتاده است یا سود آن در جهت اهداف استراتژیک نیست.
تحقیقات صاحبنظران نشان میدهد که تمرکز مناسب بر این مفهوم موجب میشود تا ارزش سهام یک شرکت در طول سالیان دو برابر باشد. چرا که سرمایهبرداری مناسب باعث میشود تا منابع مالی از صنعتی زیانده یا کم سود خارج شده و مجددا در بخش دیگری که عواید بهتری دارد، جاری شود. سرمایهبرداری عمدتا با انگیزههای مختلفی انجام میشود.
ادامه مطلب ...
هزینه از دست رفته، هزینه ناشی از تعهدی در گذشته است و نمیتوان آن را بازیابی کرد. برای مثال، هزینه استهلاک یک ساختمان در هر دوره مالی، بخشی از بهایتمامشده تاریخی ساختمان است که در مقطع خرید، در گذشته، متحمل شدهایم و هزینهای از دست رفته است و در تصمیمگیریهای ما نباید نقشی ایفا کند. مثال دیگر، اجارهبهایی است که به موجب یک قرارداد بلندمدت اجاره، ناگزیر از پرداخت آن هستیم. برای مثال در صنعت دارو هزینه قابلِ توجه که برای تولید اولین قرص یک دارو صرف میشود، بسیار بزرگ است و پس از آغاز فرآیند تولید، هزینه تفاضلی تولید هر عدد قرص، در مقایسه، بسیار ناچیز خواهد بود.
حالا اگر بخواهیم این هزینه هنگفت را در قیمتگذاری لحاظ کنیم تا شاید آن را بهینه کرده باشیم، چه کار باید بکنیم؟ روشن است که چنین تصمیمی را خیلی زودتر باید گرفت؛ یعنی پیش از آنکه متعهد به تحمل هزینهای شویم؛ نه زمانی که تصمیم گرفته شده، هزینه متحمل شده و اکنون، از دست رفته است. یعنی پیش از آغاز زنجیره ارزش اولین قرص.
نکته اینجا است که هزینههای از دست رفته را نباید در تصمیمات متعاقب تحمل چنین هزینههایی وارد کرد؛ چراکه آنها به گذشته تعلق دارند، تعهدشده هستند و از دست و اختیار ما رفتهاند. هزینههای از دست رفته، مستقل از رویدادهایی هستند که بنگاه اقتصادی در آینده با آنها مواجه خواهد شد و از این منظر، به کلی «نامربوط» تلقی میشوند و نباید تصمیم مدیران را متاثر کنند. هزینه مربوط، هزینهای مربوط به آینده است و میان گزینههای مختلف تصمیم، متفاوت است. به دیگر سخن، هنوز تعهد نشده و در آینده، بسته به اینکه کدام گزینه ممکن را در فرآیند تصمیمگیری انتخاب کنیم، تحمل خواهد شد. یک قلم بهای تمامشده، برای اینکه در تصمیمگیری مربوط باشد، باید هر دوی این شرایط را داشته باشد. با این تفسیر، هزینههای از دست رفته، هزینههایی نامربوط هستند که نباید در تصمیمگیری دخالتشان داد. با این حال، از آنجا که این نوع هزینهها اغلب تصمیمهای مدیران را تحتتاثیر قرار میدهند، در ادبیات مدیریت بهایتمامشده، آنها را «عارضه» هزینه از دست رفته مینامیم. در برخی متون، از آنها با عنوان «اثر کنکورد» یا «مغلطه کنکورد» هم یاد میشود. دلیل این نامگذاری آن است که با وجود اینکه همه میدانستند تولید کنکورد، هواپیمای مسافربری با سرعت مافوقِ صوت که پروژه مشترک انگلستان و فرانسه بود، پروژهای زیانده است و مقرونبهصرفه نیست، این دو کشور همچنان بر سرمایهگذاری در تولید آن پافشاری میکردند؛ چراکه تا آن مقطع، مبالغ قابل توجه در تولید آن سرمایهگذاری کرده بودند و این یعنی از دست دادن بیشتر و بیشتر منابع به بهانه منابعی از دست رفته! به زبان ساده، سوختن و ساختن با مصیبت، به این دلیل که مثلا تا اینجای راه را آمدهایم و تاوان بسیار دادهایم!
در زمانه ما سرعت عامل مهمی است و تغییرات لحظه به لحظه در حال وقوع هستند، کسبوکارها نیز به طور مداوم از شکلی به شکلی دیگر تغییر میکند و شاهد تولد کسبوکارهای جدید هستیم.
در دنیای امروز و به واسطه بسترهای ارتباطی گسترده و فراوان، نامهای تجاری با سرعت فزایندهتر به اطلاع مصرفکنندگان میرسد و هر نوع تغییر در ذائقه مصرفکننده نیز به سرعت به اطلاع صاحبان کسبوکارها میرسد. این اتفاقات که جزء جداییناپذیر پیشرفت هستند، سبب شده کسبوکارهای سنتی به سرعت از صفحه رقابت حذف شوند و آنهایی که با تامل و کندی طی طریق میکنند نیز به تندی جایگاه خویش را از دست بدهند و به این ترتیب فرصت برای ورود حرفهایها مهیا شود.
امروزه بهدنبال تغییرات صورت گرفته، نامهای تجاری پوسته سنتی خود را شکسته و به سمت ترقی حرکت کردهاند تا ضمن ایجاد یک فضای روانی بزرگ، زمینهساز خوشنودی بیشتر مشتریان شوند. شرکتهای بزرگ که طی چند سال اخیر همواره در رتبههای بالایی قرار داشتهاند و در رنکینگ جهانی با عنوان «BEST GLOBAL BRANDS» از آنها یاد میشود، غیر از معرفی محصول خود با نام تجاری مفاهیم خوشایند و متمایز دیگری را نیز ترویج میدهند و اعتبار خود را با مولفههایی غیر از حرفه تخصصی خود نیز بالا میبرند مثلا برخی نامهای تجاری اخلاق محورند، برخی حافظ محیط زیست و برخی دیگر مدعی خلاقیت هستند.
در جدول زبر به 20 نام تجاری برتر در سال 2013 و مقایسه روند پنج ساله آنها اشاره میشود، نامهای تجاری که حرفهای زیادی برای گفتن دارند.
ادامه مطلب ...
برندسازی در حال تکامل است. طی دهه آینده، گفتوگو از کمپینهای تبلیغاتی چاپی و تلویزیونی به یادماندنی، به سوی مسیر ابداع مجدد کشیده خواهد شد. برندها باید برجسته باشند، بر منحصربهفرد بودن اصرار کنند و هویتی ایجاد کنند که هرگز قبلا وجود نداشته است.
کانالهای تبلیغات سنتی هنوز به کار خود ادامه خواهند داد، اما باید در راستای آن کانالهای غیرسنتی هم شکل بگیرند که به همان سرعت که فناوری به شکلی قارچگونه رشد میکند، توسعه یابند. امواج رادیو- تلویزیونی و وبسایتها چنان از پیامهای مختلف اشباع شدهاند که یافتن صدایی در این شلوغی، کار دشواری است. عملکرد اقتصادی کوتاهمدت مهم است. با تمرکز شدید روی نرخ بازگشت سرمایه که بر هر گونه حرکت بازاریابی احاطه دارد، توجیه کمپینهای پستی مستقیم وقتی تنها 61/1درصد از مخاطبان به آنها پاسخ میدهند، کار دشواری است. بر اساس نظر انجمن بازاریابی مستقیم در سال 2003، کمتر از 27/0 درصد از افراد به تبلیغات تجاری تلویزیونی پاسخ دادهاند. 10سال پیش کمپینهای تبلیغاتی مستقیم پستی و تلویزیونی 10 برابر موثرتر بودند! پنجاه سال پیش، دیوید اگیلوی، استن راپ، و بیل برنباخ همه مسیری را که از تبلیغات میشناسیم، تغییر دادند. آنها شرکتهای بینالمللی را بر اساس مدلهای تبلیغاتی مستحکمی بنیان گذاشتند. در سالهای اخیر ما دستخوش انقلاب دیجیتال شدیم و امروزه کانالهایی بیش از تعدادی که میتوانید با ماوس روی آن کلیک کنید، داریم. ما گوشیهای تلفن همراه و کامپیوترهای شخصی، اینترنت و بازیهای الکترونیکی، سیدیها و دیویدیها را داریم. ما تلفنهایی داریم که میتوانند عکسبرداری کنند و در دستان خود تصاویر متحرکی داریم و میتوانیم با دستگاهها و مردم سراسر جهان به طور همزمان ارتباطی دو سویه داشته باشیم.
امروزه شاهد ظهور مصرفکننده تعاملی هستیم. اینک یک یا دو نسل کامل با ماوس در دستانشان و صفحه کامپیوتر به عنوان پنجرهای رو به جهان در برابرشان، رشد یافتهاند. آنها به ارتباط سریعتر، کوتاهتر، تیزتر و مستقیمتر پاسخ میدهند.
یک پیشبینی
طی دهه آینده، برندسازی حسی، از سوی سه دسته از صنایع انتخاب خواهد شد: