یکی از مهمترین تغییرات در بسیاری از شرکتهای امروزی حرکت به سوی یک استراتژی قابلیت محور است. شرکتهایی که یک «روش بازی» را همراستا با مجموعه قابلیتهای کلیدی متمایز برای ارائه پیشنهاد ارزشی تعریف میکنند، از مزیت رقابتی مشخصی برخوردارند. بر همین اساس، شرکت خود شما هم ممکن است استراتژی شما را بازطراحی کند.
بدون شک، شما از قبل سیستم مدیریت برنامهریزی و عملکرد یا به عبارت دیگر، طرح استراتژیک و بودجه شرکتی را داشتهاید. این سیستم، گروهی از روشهای تثبیت شده برای تخصیص هزینهها و پیگیری آنها است. حتی وقتی تیم ارشد اجرایی شرکت از استراتژی قابلیت محور استفاده میکند، با این حال سیستم مدیریت برنامهریزی و عملکرد تمایلی به تغییر ندارد.
دلیلش این است که شیوههای برنامهریزی بودجهبندی سنتی با اولویتهای دیگری در ذهن طراحی شده بودند. این شیوهها تمایل دارند تفکر فردگرایانه را پرورش دهد و سرمایهگذاریها را در کلیه فعالیتها گسترش دهند.
در بهترین حالت این شیوه آنها را به استراتژی شما نامربوط میسازد و در بدترین حالت، توسعه قابلیتهای کلیدی را تضعیف میکند. با این حال آنها در موضع خود سرسخت هستند و بسیاری از محرکهای رفتاری رسمی و غیررسمی را در یک شرکت ترکیب میکنند که تغییر دادن آنها برای شما سخت است.
یک سیستم برنامهریزی و مدیریت عملکرد مناسب به شما کمک خواهد کرد که نظم و مسوولیتپذیری را برای انتخابهای سخت تزریق کنید. این کار باعث میشود سادهتر بتوانید بزرگترین بخش سرمایهگذاری را به قابلیتهای متمایزتان اختصاص دهید و در نتیجه کارها براساس اهداف و معیارهای عملکرد واضح پیش میرود.
در اینجا هفت اصل راهنما وجود دارد که شما را در ساختن چنین سیستمی کمک میکند:
رایان هیمل، تحلیلگر و موسس و مدیرعامل شرکت اینترنتی BIDaWIZ.com است که در آن کارآفرینان میتوانند سوالات و مسائل کاری و مالی خود را مطرح کنند و پاسخ بگیرند.
رایان همچنین در مجلههای وال استریت، فوربس فاکس بیزینس و... نیز مقالاتی در زمینه کارآفرینی مینویسد. او در ادامه تجربههای خود را در زمینه کارآفرینی با ما به اشتراک میگذارد:
او در رابطه با مزایای کارآفرینی میگوید: زمانی که شما به یک موفقیت بزرگ در کار میرسید خیلی ساده میتوانید مزایای کارآفرینی را درک کنید، اما مساله اصلی مربوط به زمانی است که کارتان گسترش آنچنانی نداشته و همچنان یک شغل کوچک دارید. اما در هر صورت پاسخ به این سوال بسیار جالب است و شخصی باید در این زمینه پاسخگو باشد که خود در دنیای کارآفرینی غرق شده باشد. اغلب اوقات این سوالی است که کارآفرینان زمانی که در کار با مشکلات زیادی مواجه میشوند، برایشان مطرح میشود.
در اولین گام برای خود مشخص کنید که موفقیت کاری برای شما به چه معنا است. در زندگی روزمره و کاری، زمانی که چند گزینه کاری به ما پیشنهاد میشود، عکسالعمل ما اینچنین است که هر یک از گزینهها را از زوایای مختلف بررسی میکنیم تا گزینه نهایی خود را انتخاب کنیم. برای مثال، ممکن است شما در موقعیت شغلی با درآمد خیلی بالا باشید که شروع کار تازهای در بازاری جدید به شما پیشنهاد میشود.
در این حالت دو راه دارید: حفظ کار قبلی و داشتن امنیت شغلی با حقوق بالا یا پذیرش ریسک شروع کار تازه در بازار جدید.
اگر شروع یک کار تا زمانی که به سود فراوان نرسد برایتان معنی شکست میدهد، بهتر است که در کار قبلی بمانید، اما اگر علاقه شما به شروع یک کار جدید است، بهطوری که گسترش تدریجی آن و کسب سود به مرور و به دست آوردن مشتریان تدریجی برایتان به بخشی از زندگی تبدیل خواهد شد، گزینه دوم را به شما توصیه میکنم. نکته قابل اهمیت این است که شما باید در کار منتخب خود به درجهای از رضایت شغلی برسید که خود به تنهایی بتوانید مسوولیت کار را بر عهده بگیرید. در اینصورت هرگز خود را به خاطر راهی که انتخاب کردهاید سرزنش نخواهید کرد و آرزوی داشتن شغل دیگری را نخواهید داشت.
«بازار» عبارت است از افراد یا کسب و کارهایی که میتوانند مشتری شما باشند. تحلیل بازار یک تصویر داخلی از کاری که قصد ورود به آن را دارید و جریانات ملی و محلی در اختیارتان قرار میدهد و به شما کمک میکند نیازهای مشتریان بالقوه خود را بشناسید. اگر قصد صادر کردن خدمت یا محصول خود را دارید، باید شرایط بینالمللی را نیز در نظر بگیرد.
ابتدا وضعیت ملی را مورد بررسی قرار دهید. در مطالعات مربوط به تحقیق بازار بسیاری از صنایع به طور کامل معرفی شدهاند. شما میتوانید نسخهای از این گزارشها را در کتابخانههای عمومی مطالعه کنید. اینترنت منبع خوبی از اطلاعات است. ابتدا به سراغ سایتهای دولتی بروید. منابع دیگری که میتوانند در مورد تحقیق بازار اطلاعاتی در اختیار شما قرار دهند عبارتند از مجلات تجاری مرتبط، انجمنهای صنفی و نمایشگاههای این موسسات. در کتابخانه نیز میتوانید نام مجلات تجاری مربوط و نشانی انجمنهای صنفی مناسب را بیابید و بدین ترتیب از جزئیات نمایشگاهها باخبر شوید.
آگاهی از جریانات: هر روز صفحات تجاری روزنامهها و مجلات خبری روز را مطالعه کنید و با کپی گرفتن یا بریدن اطلاعات مفید و مورد نیاز، از آنها پوشهای درست کنید. حتی پس از آغاز فعالیت نیز به مطالب این پوشه بیفزایید. این پوشه به شما کمک میکند با تغییر جریانات، همگام و همسو باشید. با این وجود، مراقب مانور بیش از حد رسانهها روی یک جریان موقت باشید. در این قبیل مواقع ناگهان سروکله تعداد زیادی از موسسات پیدا میشود که به احتمال زیاد، بازار واقعی گنجایش همه آنها را نخواهد داشت یا تقاضا (اگر تقاضایی وجود داشته باشد) برای مدت زیادی دوام نمیآورد.
برداشتی که از تحقیق بازار به دست آوردهاید راهنمای شما خواهد بود. حتی اگر کسب و کاری که به دنبال آن هستید برای ادامه حیات به بازار ملی نیاز نداشته باشد، باید بدانید که جریانات ملی میتوانند بر بازار محلی تاثیر زیادی بگذارند. شما باید اطلاع داشته باشید که آیا بازاری که در حال ورود به آن هستید در حال گسترش است یا کوچک میشود؛ ثبات دارد یا متغیر است و به بازار دیگری که مدام تغییر میکند وابسته است یا خیر. بازارها معمولا به آرامی شروع به حرکت میکنند، به سرعت گسترش می یابند و سپس وضعیت ثابتی به خود میگیرند و یا گاهی اوقات دچار افت میشوند. کسبوکارهایی که در همان ابتدای گسترش بازار، کالا یا خدمات خود را ارائه میدهند اغلب بسیار بهتر از کسب و کارهایی که در مراحل بعدی به بازار میآیند عمل میکنند، اما کارآفرینان پیشتاز ریسک بالاتری را تقبل میکنند. برای اینکه بدانید بازار شما در کدام مرحله است باید در این زمینه مطالعه کنید. ممکن است قوانین جدیدی در دست تهیه یا اجرا باشند که برنامههای شما را تحت تاثیر خود قرار دهند. اگر در این مورد شک دارید، برای کسب اطلاعات با انجمنهای صنفی مربوطه تماس بگیرید.
تحقیق محلی: هنگامی که درباره وضعیت بازار ملی و جریانات مربوط به آن اطلاعاتی کسب کردید، باید به دنبال کسب اطلاعات بیشتری درباره تجارت در سطح محلی بروید. برای رسیدن به این هدف، هیچ منبع اطلاعاتی بهتر از خود صنوف وجود ندارد. با نمایندگان فروش و عرضهکنندگان بالقوه خود صحبت کنید. اگر سوالات صحیح و دقیقی بپرسید، آنها میتوانند اطلاعات خوبی در اختیار شما قرار دهند. نام فروشندگان باسابقه و همچنین کالا یا خدماتی که هماکنون فروش خوبی در بازار دارند را از آنها بپرسید. با واحد توسعه تجاری خود تماس بگیرید و از آنها بخواهید شما را با کسی که در همان کسب و کار فعالیت میکند، ولی در منطقه دیگری از کشور مستقر است (و بنابراین در رقابت مستقیم با شما نیست) آشنا کنند. بازار هدف: در گام بعدی باید «بازار هدف» را بررسی کنید. بازار هدف بخشی از جمعیت است که به طور بالقوه میتوانند از محصول یا خدمت شما استفاده کنند. مشتریان، نیازهای آنها و منفعتی که با استفاده از محصول یا خدمت شما میبرند را به طور دقیق تعیین کنید. واضح است که در حال حاضر آنها بدون شما مشکلی ندارند، بنابراین چرا باید در آینده از کسب و کار شما استفاده کنند؟ علاوه بر این آیا در محدوده کسب و کار شما مشتریان بالقوه به تعداد کافی وجود دارند؟
در این مرحله، باید کاملا آگاه باشید که یا مشتریان شما کسبوکارهای دیگر هستند یا این که کالا و خدمات خود را به طور مستقیم به عموم مردم میفروشید یا هر دو. مشتریان تجاری بودجه بیشتر و نیازمندیهای متفاوتی دارند.
یک کارآفرین موسسهای اقتصادی، پس از سی سال تجربه مداوم در کسبوکار، ده مورد از مهمترین درسهایی را افشا میکند که آرزو داشت زودتر در زندگیاش آموخته بود:
من حرفه کسبوکارم را سی سال پیش آغاز کردم. آن روزها، زمانیکه کار را شروع کردم، هرگز فکرش را نمیکردم که برای شرکتی بزرگ کار خواهم کرد. با سه شرکت و یک سرمایه اولیه شروع کردم و به یک مولف در زمینه کسبوکار، یک سخنران انگیزهدهنده و یک مشاور تبدیل شدم. بارها اخراج شدم، از طرف شرکایم کنار گذاشته شدم و بارها از کسبوکاری کناره گرفتم و به سمت کسبوکار تازهای حرکت کردم. رویکرد من نوعی پیشروی مخاطرهآمیز بود؛ چیزی مثل یک رانندگی دیوانهوار. اما با گذر عمر و همه آن فراز و فرودها، تجربیات زیادی کسب کردم ــ و با همان تجربهها ذرهای دانش و خرد حاصل شد. در اینجا ده آموزهای را ذکر میکنم که ای کاش پیش از آنکه به چهل سالگی برسم میدانستم.
1 نمیتوانید همه چیز را کنترل کنید. مهم نیست چقدر سخت کار میکنید یا چه کسانی را میشناسید، چیزهای زیادی وجود دارند که خارج از کنترل شما عمل میکنند. هر چه زودتر این مهم را دریابید، کمتر با شکست مواجه خواهید شد. با جدیت روی آن اموری که از پس کنترلشان برمیآیید کار کنید و بیاموزید که چطور قاطعانه به چیزهایی که خارج از کنترل شما هستند واکنش نشان دهید.
2 پول یکی از معیارهای موفقیت است. در اختیار داشتن پول و سرمایه اهمیت دارد زیرا واضحترین شیوهای است که افراد جامعه بهوسیله آن به هدف میرسند. با به دست آوردن پول کافی میتوانید آنچه را که دوست دارید انجام دهید، و از خانوادهتان حمایت کنید. در واقع پول در خدمت تقویت و رشد پیوند عاطفی میان شما و خانواده و دوستان عمل میکند. پس دارید از سرمایه دیگری در جای دیگری مایه میگیرید.
3 همه را دوست داشته باشید، به عده کمی اعتماد کنید و فقط به خودتان متکی باشید. فرض کنید که مردم بهترین نیتها را نسبت به شما دارند، اما فقط به کسانی که استحقاقاش را دارند اعتماد کنید. کسبوکار شما همان چیزی است که شما و تیمتان آن را ساخته و پرداختهاید. برای موفقیتهای کاریتان به دیگرانی که خارج از حوزه اعتمادتان هستند وابسته نباشید.
4 مساله این نیست که چه کاری انجام میدهید، مهم این است که دارید با چه کسانی کار میکنید. من در بسیاری از تجربیات کسبوکارم، از فقدان آدمهایی که واقعا بشود در شرایط دشوار کار رویشان حساب کرد در رنج و ناراحتی بودهام. کسبوکار، در نهایت، مسالهای درباره شریکها، کارمندان، مشتریان و فروشندهها است.
5 موفقیت های بزرگ یکشبه بهدست نیامده اند. اغلب مالکان کسبوکارهایی که به لحاظ مالی موفق بودهاند، برای بیش از یک دهه سختکوشانه در حال کار و تمرکز بر حوزه کاریشان بودهاند. شکیبایی حقیقتا یک فضیلت ارزشمند برای بسیاری از صاحبان کسبوکارهای کوچک محسوب میشود. بپذیرید که رسیدن به موفقیت یک پروسه بسیار بلندمدت است و میتواند بین هفت تا ده سال طول بکشد.
ادامه مطلب ...شروع کار جدید در کنار خوبی هایش همواره برای صاحبان آن با نگرانیهایی همراه بوده است. در اینجا برای کمک به شما لیستی از 10 مورد ضروری که باید پیش از شروع کارتان انجام دهید را میآوریم. با دانستن این موارد راحت تر میتوانید امور کارتان را در دست بگیرید و بر کارتان مدیریت داشته باشید.
گام اول) برنامه کاری خود را بنویسید: با استفاده از ابزارهای مختلفی میتوانید برنامه کاری خود را یادداشت کنید. داشتن یک برنامه کاری خوب به شما دید مناسبی از چگونگی ادامه روند کار خواهد داد.
گام دوم) از آموزشها و مهارتهای مرتبط با کارتان بهره بگیرید: شما میتوانید با شرکت در دورههای آموزشی مرتبط با کارتان دانش خود را از حوزه کاری تان بالا ببرید. در صورت عدم دسترسی به چنین دورههای میتوانید از تجربیات افرادی که در زمینه حرفه شما فعالیت دارند استفاده کنید.
گام سوم) محل کار خود را تعیین کنید: موقعیت کاری خود را مناسب با نوع مشتریان و قوانین بازار کار انتخاب کنید.
گام چهارم) منابع مالی تان را مشخص کنید: شما از راههای مختلف میتوانید سرمایه مورد نیازتان را برای شروع کار تأمین کنید. با توجه به نوع حرفه ای که قصد ورود به آن را دارید، میتوانید از وامهای بانکی، انواع ضمانت نامهها و... استفاده کنید.
گام پنجم) ساختار حقوقی کار خود را مشخص کنید: پیش از ورود به کارتان باید قالب کاری خود را مشخص کنید. برای مثال کار شما میتواند در قالب شرکت سهامی یا موسسه باشد. بسته به نوع کارتان باید ساختار حقوقی خود را مشخص کنید.
گام ششم) نام تجاری خود را ثبت کنید: با توجه به قوانین ثبتی کشورتان نامی متناسب با قوانین موجود انتخاب کنید و نسبت به ثبت آن اقدام کنید.
گام هفتم) شماره شناسایی مالیاتی بگیرید: متناسب با نوع کارتان شما باید مالیات پرداخت کنید، برای این امر پس از ثبت شرکتتان باید به اداره مالیاتی شهر خود مراجعه کنید و شماره شناسایی مالیاتی خود را بگیرید.
گام هشتم) برای پرداخت مالیات ثبت نام کنید: پس از دریافت شماره شناسایی نسبت به نحوه پرداخت مالیات خود اقدام کنید.
گام نهم) مجوزهای شغلی مورد نیازتان را دریافت کنید: لیستی از مجوزهای کاری مربوط به خود را پیدا کنید و نسبت به دریافت مجوزهای مورد نیازتان اقدام کنید.
گام دهم) ساختار کاری خود را بشناسید: قوانین حقوقی مربوط به کارتان را بیاموزید، مشورت با یک وکیل در این زمینه میتواند برای شما کارساز باشد.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد - شماره ۳۰۰۰ به نقل از sba
آیا بهترین کسبوکارهای دنیا همیشه از یک ایده کاملا جدید ظهور میکنند؟
درست است که توئیتر روش جدیدی برای ارتباط برقرار کردن میان افراد ارائه کرد یا شرکت 5Hour Energy روش جدیدی برای مصرف کافئین و مواد غذایی انرژیزا معرفی کرد، اما همه کسبوکارهای دنیا لزوما به یک ایده کاملا «جدید» نیاز ندارند. یک تیم کارآفرینی میتواند با ایجاد محصول یا راهکاری بهتر از تیم مدیریت فعلی، ارزشآفرینی کند.
ویژگی جالب این مدل کسبوکار که «تله موش بهتر» نامیده میشود، این است که از قبل، تقاضای تثبیت شدهای برای این محصول جدید وجود دارد. چون بازار که از قبل وجود داشته و مشتریان نیز محصول موجود را خریداری میکنند. داوطلب تولید محصول جدید فقط نیاز دارد مشتریان را مجاب کند به محصول جدید با قیمت یا پیشنهاد ارزشی بهتر روی آورند.
البته این مدل یک چالش بزرگ دارد. اگر شما بتوانید تله موش بهتری ایجاد کنید، چرا شخص دیگری نتواند؟ چطور میتوانید نوآوری محصول را تقویت کرده و از آن سود ببرید؟
در ایمیلی که اخیرا دریافت کردیم، متوجه شدیم فردی یک خردهفروشی آنلاین به نام TMG راهاندازی کرده که اونیفرمهای کارگری و صنعتی را در انگلستان به فروش میرساند. در پاسخ به تقاضای کمکی که از ما کرده بود، این سوال را از او پرسیدیم:
در ایجاد این مدل کسبوکار در مقابل مدلهای دیگر، چه مزایایی دارید؟
او پاسخ داد «مزیت رقابتی ما قیمت پایین محصولات به دلیل تولید آنها در آسیا است. کیفیت محصولات ما با برندهای بزرگ برابری میکند و سفارشگیری ما به صورت آنلاین است.» او معتقد است هیچ بنگاه دیگری در بریتانیا در حال حاضر این کار را انجام نمیدهد.
شرکت TMG با ارائه محصولاتی مشابه شرکتهای بزرگ، اما با قیمتی پایینتر و از طریق کانالهای فروش مناسبتر، سعی میکند تله موشی بهتر، موفقتر و سودآورتر از رقبای فعلی در بازار ایجاد کند. این رویکرد در صورتی که بتوانند همزمان با رشد شرکت مجموعه مزایای رقابتی پایداری ایجاد کنند، به موفقیت خواهد رسید.
اگر TMG بتواند به وعده خود عمل کند، مطمئنا رقبا با ارائه محصولات آنلاین با قیمت پایینتر واکنش نشان خواهند داد. در این صورت، چالش TMG این است که روشهای جدیدی برای حفظ مزیت رقابتی خود بیابد.
کلید موفقیت پایدار برای TMG و شرکتهای دیگری که این رویکرد را اتخاذ میکنند این است که همگام با رشدشان دائما ارزش برند، خدمات مشتری، اطمینان یا دیگر مزیتهای منحصر به فرد ایجاد کنند. این مزیتها به راحتی از سوی رقبا تکرارپذیر نیست. وقتی یک داوطلب جدید موقعیتی در فضای بازار برای خود به دست میآورد، قبل از اینکه رقبا بتوانند از مدل او تقلید کنند، او توانسته اعتماد مشتریان را به خود جلب کند. اگر کسبوکاری که تله موش بهتر را ایجاد کرده، نتواند در قدمهای بعدی از رقبا پیش بیفتد، نمیتواند مشتریان ثابت و کسبوکار پایداری داشته باشد.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد - شماره ۳۰۰۰ به نقل از Inc
در بهار 2011 جاشوا رسینکوف، روی تز دکترای مهندسی پزشکی خود کار میکرد و همسرش کار تهیه و فروش «کیمچی» (نوعی کلم ترش که غذای مخصوص کرهای است) را دنبال میکرد. رسینکوف میگوید که به دلیل کار همسرش «همیشه در خانه ما تعداد زیادی از شیشههای کنسروی شرکت میسون وجود داشت و من از این شیشهها برای نوشیدن قهوه در صبح استفاده میکردم.»
این شیشهها نشکن و غیرسمی هستند و تمیز کردن آنها آسان است، اما نمیتوان به راحتی چیزی را از درون آن نوشید. رسینکوف میگوید: «روزی در ماشین نشسته بودیم و من قهوه را هنگام نوشیدن روی خودم ریختم. در این موقع همسرم گفت کاش یک نفر درب مناسبی برای این شیشهها درست میکرد. این حرف او باعث شد در اینترنت برای یافتن چنین چیزی جستوجو کنم، اما هیچ مدل مشابهی پیدا نکردم.» بعد از آن، رسینکوف این مساله را با دوستش، آرون پارون که طراح مهندسی پزشکی بود در میان گذاشت. پارون گفت که این کار خیلی آسان است و تا فردا درب مناسبی برای شیشه درست میکند. اما اضافه کرد: «این کار احمقانه است و هیچ کس چنین چیزی را نمیخرد.»
در اکتبر 2011 رسینکوف تصمیم گرفت طرح دکترایش را رها کند و در نتیجه زمان بیشتری برای کارهایش داشت. او که به یک پروژه نیاز داشت، با پارون همراه شد و کار روی ساخت درب شیشهها را شروع کرند.
در ابتدا آنها قصد نداشتند یک بنگاه تجاری راهاندازی کنند، اما تلاش و وقت زیادی را صرف طراحی و تحقیق در مورد این محصول کردند. رسینکوف گفته: «شرایط ما اقتضا میکرد که این کار را درست انجام دهیم و برای این کار زمان کافی اختصاص دهیم.» آنها با در دست داشتن نمونه اولیه، به کارگاهی مراجعه کردند که این نمونهها را خیلی سریع به محصول واقعی تبدیل میکرد و قبل از اینکه به طراحی نهایی مطلوب خود برسند، دو مدل طراحی دیگر را پشت سر گذاشتند؛ چرا که باید ضخامت روزنه هوا و چند تغییر کوچک دیگر را هم در نظر میگرفتند. این تلاشها در نهایت به ساخت محصولی به نام «کاپاو» منجر شد. این دو شریک تا آن مرحله چند صد دلار و وقت زیادی صرف کرده بودند و به این نتیجه رسیدند که آمادگی راهاندازی یک کسبوکار جدید را دارند. رسینکوف میگوید: «نقطه شروع کار ما این سوال بود که حاضریم چقدر سرمایه از دست بدهیم؟» اما بعد از آنالیز کردن اعداد و ارقام، به این نتیجه رسیدند که اگر تعداد 500 درب شیشه بسازند و هر کدام را 8 دلار بفروشند، میتوانند چند صد دلار سود به دست آورند. در نهایت، هریک از آنها برای اولین خط تولید که در دسامبر 2011 آغاز شد، 1600 دلار سهم گذاشتند.
ادامه مطلب ...هنگامی که فیدا طاهر در اوایل سال 2011 تصمیم گرفت وبسایت آشپزی راه بیندازد خانوادهاش به او خندیدند. او نهتنها آشپز خوبی نبود بلکه تجربهای هم در تجارت نداشت.
علاوه بر این او قصد داشت شغل خوبش در شرکت ویدئویی را رها کند. با این وجود او عقیده داشت که در شرکت تجربه خوبی به دست آورده و هنوز به اندازه کافی جوان هست تا در یک جا ثابت نماند. امروز شرکت طاهر، با عنوان «زیتونه» 600 ویدئوی آشپزی از سرخ کردن ماهی آزاد تا پخش دونات را ارائه میدهد. کلیپهای کوتاهی که فقط دستان آشپز و مواد لازم برای تهیه غذا را نشان میدهند در یوتیوب و سایر وبسایتها طرفداران زیادی دارند. زیتونه که 12 کارمند دارد در ماه مه توانست از یک شبکه ماهوارهای کمک مالی دریافت کند و در مقابل ویدئوهای خود را برای پخش در اختیار آنها بگذارد. بسیاری از شرکتهای اپراتور تلفن همراه منطقه هم ویدئوها را پخش میکنند. خانم طاهر یکی از صدها زن کارآفرینی است که شرکت آنلاین خود را در امان پایتخت اردن راهاندازی و این شهر را به مرکز شرکتهای نوپای خاورمیانه تبدیل کردهاند. این شرکتها در سراسر منطقه پدیدار شدند. در بیروت، قاهره، دبی، ریاض و حتی شهر غزه شرکتهای فناوری کوچک به سرعت در حال افزایش هستند و نوعی بهار شرکتهای نوپا به وجود آوردهاند. همانند بهار سیاسی، به نظر نمیرسد چیزی بتواند مانع این بهار شود. دین هم مانع نیست. فادی قندور که در سال 1982 شرکت پشتیبانی آرامکس را در امان راهاندازی کرد، میگوید حتی پیغمبر ما نیز خود تاجر بود. شرکت آرامکس هماکنون به اکوسیستم شرکتهای نوپای منطقه کمک زیادی ارائه میدهد. اکثر این شرکتها موفق نمیشوند اما تعداد معدودی که به موفقیت میرسند آینده درخشانی پیش رو دارند. اگرچه از نظر کاربرد اینترنت جهان عرب از بقیه عقبتر است، سرعت پیشروی آن با استفاده از نفوذ تلفنهای هوشمند و تجارت الکترونیکی زیاد شده است. علاوه بر این موانع زبانی و فرهنگی باعث شده است نفوذ غولهای بزرگ اینترنتی خارجی در منطقه دشوار باشد.
مجموعههای فناوری منطقه هنوز در مقایسه با سیلیکون ولی کوچک هستند. اما نمیتوان ظهور نسل جدید کارآفرینان جوان را نادیده گرفت. در بدترین حالت این روند میتواند یک حباب محلی اینترنتی باشد که سرانجام همه را مایوس میکند. در بهترین حالت، این روند میتواند راهحلی برای یکی از بزرگترین مشکلات منطقه یعنی بیکاری جوانان باشد. برآوردها نشان میدهند بیش از یکچهارم جوانان 15 تا 24 سال منطقه بیکار هستند. شرکتهای نوپا در سراسر منطقه پدیدار میشوند اما اردن بیشترین تحول را داشته است. این کشور منابع نفت ندارد اما به نظام آموزش و پرورش و تعداد زیاد فارغالتحصیلان خود افتخار میکند. اولین شرکتهای فناوری اطلاعات محلی در دهه 1970 تاسیس شدند. دامنه فعالیت شرکتهای کنونی بسیار وسیع است. مثلا پالما خدمات مشاورهای ارائه و نحوه اجرای نرمافزارها را آموزش میدهد و شرکت اسپایر (Aspire) وظیفه نگهداری از سامانههای کامپیوتری را بر عهده دارد.
از آنجایی که مردم اردن در مقایسه با کشورهای همسایه بیشتر اهل تفریح هستند این کشور خاستگاه رسانههای اصلی منطقه و شرکتهای بازی رایانهای است. بیشتر جریان درآمد بازیهای آنلاین از طریق خدمات پرداخت gate2play انتقال مییابد که خدمات مشابهی را به تاجران اینترنتی ارائه میدهد.
تقریبا همه مطالبی که درباره کارآفرینی نوشته شدهاند اذعان دارند که همه مردم نمیتوانند کارآفرین باشند.
با این وجود از خصوصیات اخلاقی مانند وجدان کاری، پشتکار، قدرت متقاعدکنندگی و انضباط که در افراد عادی هم وجود دارد به عنوان صفتهای مشترک میان کارآفرینهای بزرگ نام برده میشود.
نتیجه حدود 25 سال مطالعه من درباره کارآفرینها این بود که عوامل اصلی موفقیت کار آفرینها از نظر عموم افراد جامعه فاقد اهمیت تلقی میشود. به طور مثال افرادی مانند «جان دی راکفلر»، «هنری فورد» و «اپرا وینفری» با پیروی کردن از روشهایی که پیشگامان مدیریتی جامعه پیشنهاد میکردند، به موفقیت نرسیدند.
میتوان گفت اولین گام برای کارآفرینی این است که چیزهایی که دیگران درباره شما میگویند و القابی که به شما میدهند را باور نکنید. شاید تواناییهای شما دارایی واقعی شما باشند. در اینجا 12 نشانهای که ممکن است از نظر عموم نقصان یا نقطه ضعف تلقی شوند فهرست شدهاند که در واقع میتوانند نشانهای از وجود استعداد کارآفرینی در شما باشند.
۱. نفرت از وضع موجود. برای شما انجام برخی کارها در زمانهای ثابت و غیرقابل تغییر (بدون اینکه دلیل منطقی برای آن وجود داشته باشد) بی معنی است. تمایلی به حرکت همراه موج یا اینکه بیکار در جای خود نشستن ندارید. همچنین نمیخواهید دنبالهرو توده مردم باشید.
۲. به سادگی حوصلهتان سر میرود. شما متوجه میشوید که خیلی زود حوصله تان سر میرود و از نظر دیگران شما به یک مشکل تبدیل شدهاید؛ اما تنها مشکل شما این است که از انجام کارهایی که چالش برانگیز نبوده و در حد قابلیتهای شما نیستند، خسته شدهاید. همین عامل دلیل نفرت شما نسبت به بسیاری از کلاسهای درسی که در آنها شرکت میکردید شده است. به یاد بیاورید که بیل گیتس از دانشگاه اخراج شد تا تبدیل به ثروتمندترین فرد دنیا بشود.
۳. از شغلهایتان اخراج میشوید. خلاقیت بیش از اندازه برای خودتان خوب است ولی وقتی برای دیگران کار میکنید ممکن است مشکل ساز باشد. همین عامل دلیل اصلی از دست دادن شغلهای من بود. برای شما خیلی دشوار است که مانند یک دندانه در چرخ عمل کنید، چون میخواهید چیز جدیدی خلق کنید و الهام بخش دیگران باشید.
۴. مشهور به سرکش بودن. باور شما این است که بزرگی وقتی است که از خط قرینه با دیگران خارج شده باشید. اینگونه میپندارید که سیاستها، قوانین و مقررات برای شما نوشته نشدهاند و به عنوان یک فرد سرکش برای تغییر آن تلاش میکنید.
۵. مقاومت در برابر اقتدار (مرجع قدرت). در طول زندگی سابقه طولانی از مقاومت در برابر اقتدار دارید. از اقتدار پدر مادر گرفته تا معلمان و روسا. هرگز نتوانستهاید با هنجارهای گروهی یا اجتماعی در کار یا زندگی کنار بیایید.
ادامه مطلب ...بیشتر تحلیلگران کسبوکار، کل انرژی خود را صرف ویژگیهای کسبوکار میکنند – از قیمتگذاری گرفته تا مطالبات محصول و برنامه ساعات کار. اما این ویژگیهایی نیست که شما را از دیگران مجزا کند. عناصر منطقی کسبوکار شما تاثیر چندانی در فرق داشتن شما با رقبا ندارند. همچنین کمکی نمیکنند که بتوانید با مشتریانتان رابطهای شکل دهید. این مزیتهای احساسی است که با ارائه آنها میتوانید شرکتی خاص داشته باشید و کسبوکارتان را به یک برند موفق تبدیل کنید.
به عنوان مثال، گروه اقلام پودرهای شوینده را در نظر بگیرید؛ مثالی ملموس که همه ما با آن آشنا هستیم. تقریبا همه محصولات شوینده مزیتهای یکسانی مانند تمیز کردن، سفید کردن، روشن کردن و لکهزدایی دارند و بیشتر آنها از ترکیبات و مواد اولیه یکسانی تشکیل شدهاند. به همین دلیل، تفکیک کردن آنها از یکدیگر طبق یک مبنای منطقی دشوار است. در واقع، همه این محصولات بر اساس ویژگیهای هستهای با هم رقابت میکنند.
لحظهای به اینکه چگونه یکی از محصولات شوینده را انتخاب میکنید، فکر کنید. درست است که به ویژگیهای محصول اهمیت میدهید، اما مطمئنا نام برند در انتخاب شما تاثیرگذار است. یک برند را به دیگری ترجیح میدهید، چون به آن اطمینان دارید، با آن آشنا هستید، چند سال از آن استفاده کردهاید یا شخص دیگری آن را به شما توصیه کرده است.
اینها همه مزایای احساسی هستند. همین مزایای احساسی باعث شدهاند که این محصولات به برند تبدیل شوند. در واقع شما با برندها رابطه برقرار میکنید، نه با خود محصولات.
به عنوان یک کارآفرین، میتوانید همین کار را با کسبوکار کوچک خود انجام دهید. یعنی در عین حال که باید ویژگیها و مزایای محصولاتتان را مورد توجه قرار دهید، اگر میخواهید برندی ایجاد کنید که مردم به آن اعتماد کنند و آن را به یکدیگر توصیه کنند، باید مزایای احساسی هم ارائه کنید.
برای ایجاد این مزیت احساسی، ابتدا باید کشف کنید که فراتر از ویژگیهای محصول، مشتری چه انتظاری از شما دارد و چه چیزی نیازهای احساسی او را برطرف میکند. فرض کنید صاحب یک رستوران هستید. مشتریان شما میدانند که میتوانند از خدمات منوی ویژه روزانه و غذاهای خوش طعم شما استفاده کنند. اما باید ببینید چه خدمات منحصر به فرد دیگری میتوانید به آنها ارائه کنید که در جای دیگری نتوانند پیدا کنند؟
هر کسبوکاری باید به شیوهای متفاوت که بیشترین همخوانی را با نوع فعالیتش داشته باشد، پاسخگوی نیاز احساسی مشتری باشد. اگر یک بنگاه مشاورهای هستید، همه خدمات شما مزایای کارکردی مثل گزارشها و تحلیلها است. در حالی که این خدمات نیاز روزانه مشتریان شما است، اما مزیت احساسی ویژه شما میتواند کمک به کسب اعتبار آنها در میان همکاران، کمک به ارتقای شغلی یا کمک به ایجاد تعادل بین فشارهای کاری و خانوادگی باشد.
در نهایت باید بگوییم که ممکن است در ابتدا نتوانید به طور مستقیم مزیت احساسی برای برندتان پیدا کنید. صحبت کردن با مشتریان وفادار نقطه شروع خوبی برای یافتن درخواستهای احساسی آنها است. همچنین ببینید که رقبا چه خدماتی به مشتری ارائه میدهند. این کار ممکن است ایدههایی به شما بدهد و بر اساس آن مزیت منحصر به خودتان را پیدا کنید. یک راه ساده، فکر کردن به این است که چرا مشتریان فعلی شما دوباره و دوباره به شما مراجعه میکنند. مشتری لزوما کاری را که شما برای او انجام دادهاید به ذهن نمیسپرد، بلکه احساسی را که برای او ایجاد کردهاید به یاد دارد. بر همین اساس میتوانید مزیت احساسی خود را آشکار کنید.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد - شماره ۲۹۷۲ به نقل از Entrepreneur
به عنوان یک کارآفرین، عبارتی وجود دارد که شما احتمالا آن را بیشتر از آنچه واقعا دوستدارش باشید به کار میگیرید و آن عبارت چیزی نیست جز: «چرا من به این موضوع فکر نکرده بودم؟»
زمانی که شما مجلهای را باز میکنید یا به تماشای یک برنامه تلویزیونی مینشینید، این عبارت «چرا من به آن موضوع فکر نکرده بودم؟» به صورت یک محصول جدید و دارای پتانسیل برای موفقیت، نمایان میشود. این موضوع آنقدر ساده و هزینه مرحله آغازین آن ناچیز است که کنجکاوی شما را به حسادت تبدیل میکند. اما باید به این نکته توجه کرد که حجم نامتناهی از محصولات و خدمات وجود دارد که هنوز باید کشف و تولید شوند. حال سوال اصلی این است که آیا در مکان و زمانی مناسب به دنبال آنها میگردید یا خیر؟ در ادامه 3 راهکار برای کمک به شما در یافتنایده محصول موفقیتآمیز بعدی و استفاده موثر از آن در زندگی ارائه میشود:
1- اولین مشتری خودتان باشید.برخی از موفق ترین محصولات برای رفع نیاز شخصی و حل مشکل ایجاد شدهاند تا اینکه هدف از تولیدشان تمایل به سودآوری باشد. این به این خاطر است که سازندگان چنین محصولاتی اغلب اذعان میکنند که در واقع اینایدههای بزرگ را برای حل مشکلات زندگی خودشان به وجود آوردهاند. به طور کلی، یک سازنده اولین مشتری محصول خود است.
بنابراین در آغاز، نگاهی به زندگی خود بیندازید. کدامین مشکلات باید حل شوند؟ مساله این نیست که قضیه چقدر ساده یا راهحل چقدر مضحک به نظر آید. زیرا با تمام این صحبتها، شخصی هست که آن محصول را اختراع و به بازار عرضه کند. آن چیزی که مهم است این است که کارآفرینان با حل این مشکلات، زندگی راحتتر و لذت بخش تری را برایمان به ارمغان میآورند.
2- سریعا به ایجاد الگوی اولیه خود بپردازید.
آنچه که به احتمال بسیار زیاد شما را از تحقق محصول جدید باز میدارد، فقدان نظرات نیست، بلکه در واقع کمبود وسایل است. این دقیقا به این معنی است که چرا ایجاد الگوی اولیه در اسرع وقت میتواند به هماناندازه مهم باشد که داشتن نظرات در وهله اول. ایجاد یک الگوی اولیه به شما این امکان را میدهد تا ببینید که چگونه یک محصول در زندگی واقعی عمل میکند و اینکه آیا برای حل مشکل یا عملکردی که انتظارش را داشتید، واقعا مناسب است یا خیر.
برای مثال «ریان فرنچ» را در نظر بگیرید. ریان که کنترلهای تماسی صفحه تلفن هوشمندش برای بازی او را آزرده خاطر کرده بود، با وجودی که نه یک کارآفرین و نه تولید کنندهای با تجربه بود، اما توانست با ساخت کلیپی که تلفن آندروید را به کنترل کننده بازی متصل میکرد، اینایده را مطرح کند و با پیگیری راهحلی برای آن، مشکلش را برطرف کند. ریان میدانست با در نظر گرفتن اینکه صنعت تهیه و تولید بازی در حال حاضر بسیار گسترده است، میتواند فعالیت خود را برای تاسیس یک کسب وکار آغاز کند. پس از مدتی او بازی کلیپ (The Game Klip) را راهاندازی کرد که منجر به برد جایزه «Shopify Build» در سال 2012 شد که رقابتی جهانی برای محصولات الکترونیکی و بازیها است.
بدون شک، تشکیل شرکت نت فلیکس یکی از بهترین تصمیمهای حوزه کسبوکار در 15 سال گذشته بوده است.
این شرکت بیش از 23 میلیون اشتراک برای ارائه خدمات فیلم و برنامههای تلویزیونی دارد که آن را به یکی از موفقترین شرکتهای اینترنتی از زمان ظهور اینترنت تبدیل کرده است. البته، این موفقیت بدین معنی نیست که نت فلیکس تاکنون اشتباه نکرده است. تصمیم نت فلیکس به جدایی خدمات ارسال دی وی دی از کسبوکار اصلی شرکت و واگذاری آن به شرکت دیگری به نام کوییک استر، موجب نارضایتی بسیاری از مشتریان این شرکت شد. این اقدام شکایت دهها هزار نفر را برانگیخت، تعداد مشترکین را به میزان قابل توجهی کاهش داد و موجب سقوط سهام شرکت شد. رید هاستینگز، مدیر عامل نت فلیکس، پس از آن دچار دردسر شد و در صدد رفع مشکل برآمد، اما اینکه اقدام آنها در فهرست بدترین تصمیمهای کسبوکار ثبت نشده، میتواند موجب آسودگی خاطر او باشد. در اینجا نمونههای بدترین و پرهزینهترین تصمیمهای حوزه کسبوکار در طول تاریخ را عنوان میکنیم:
1-راس پروت و قطعه سختافزاری مایکروسافت
راس پروت در سال 1979، قیمت پیشنهادی بیل گیتس 23ساله را برای خرید قطعه سختافزاری مایکروسافت به ارزش40 تا 60 میلیون دلار نامعقول دانست و از این کار امتناع کرد. در آن زمان شرکت الکترونیک دیتا سیستمز پروت که یک میلیارد دلار ارزش داشت، به دنبال سرمایهگذاری در یک شرکت کامپیوتری کوچک بود و مایکروسافت را نمونه خوبی میدانست. گیتس امیدوار بود وارد فضای بازار شرکتی شود، اما نمیخواست سخت افزار خود را ارزان بفروشد. پروت بعدها در مصاحبه با روزنامه سیاتل تایمز گفت: «یکی از بزرگترین اشتباهات کاری خود را در رابطه با پیشنهاد بیل گیتس، مرتکب شده است.»
2-موافقت IBM با حفظ حق کپی رایت برنامه DOS
در سال 1980، IBM پیشتاز صنعت کامپیوتر در جهان بود. وقتی این شرکت برای تولید یک سیستم عامل با بیل گیتس وارد معامله شد، گیتس فرصتی یافته بود که در ازای مبلغ 80 هزار دلار، برنامه PC-DOS را تولید کند،اما حق کپی رایت این برنامه برای شرکت مایکروسافت حفظ شود،که مورد موافقت IBM قرار گرفت. پس از آن، مایکروسافت به تنهایی سیستم MS-DOS را تولید کرد که انقلابی در صنعت نرمافزار ایجاد کرد و سلطه مایکروسافت را به مدت سه دهه بعد از آن، تضمین کرد و IBM از میدان رقابت عقب ماند.
3-رد پیشنهاد گوگل از سوی Excite
در سال 1999 ،Excite موتور جستوجوی بسیار پرترافیکی بود. لری پیج و سرگئی برین، بنیانگذاران گوگل، با اطلاع از جایگاه Excite تلاش کردند موتور جستوجوی تازه خود یعنی گوگل را به قیمت یک میلیون دلار به این شرکت بفروشند که در نهایت قیمت پیشنهادی خود را به 250 هزار دلار هم کاهش دادند. اما جورج بل، مدیرعامل Excite مخالفت کرد. چند سال بعد، به دنبال کاهش شدید ارزش سهام Excite، این شرکت تحت مالکیت AskJeeves درآمد.
ادامه مطلب ...● خوب گوش دهید
به مراجع و آن مشتری احتمالی و مشتری کنونی به دقت گوش دهید. به حرف های کارمندانتان هم توجه کنید. کارمندان هستند که از چند و چون کسب و کار خبر دارند و اگر آنها مشکلات، نقاط ضعف و نقاط قوت کسب و کار و بازار را به شما نگویند، نخواهید توانست بازاریابی و کسب و کار موفقی را پیش ببرید. مشتریان کنونی و احتمالی، عوامل رشد و افزایش درآمدتان هستند. نیازها، خواسته ها و انتظاراتشان از خرید را درک نخواهید کرد مگر با گوش دادن دقیق و نکته بینانه به حرف های آنان. اعتراض ها و ابراز رضایت های این گروه، هر دو راهنمای کار شمایند.
● پاسخگو باشید.
ابتدا گوش دهید و سپس دست به عمل بزنید. هر چه زودتر پاسخ بدهید، مشتری کنونی ناراضی و مشتری بالقوه بیشتر به شما اعتماد خواهند کرد. سریع، قوی و موثر، آشکار و برجسته پاسخ دهید.
● کار گروهی و استمرار فعالیتهایتان را حفظ نمایید.
اگر یک تیم بازاریابی دارید، همواره با آنها مشورت کنید و نظرات و ایده هایشان را جویا شده درباره شان بحث و تبادل نظر نمایید. پیشنهادات و ایده ها و توصیه های یکدیگر را بشنوید و در یک کار گروهی، طرحی مناسب برای خلق و تقویت بازاریابی و راهبری و توسعه کسب و کار، تدوین کنید و به اجرا گذارید.
● کاملاً بر کارهایتان تمرکز کنید.
ابتدا تا جایی که میتوانید در پی کسب دانش، معلومات و مهارتهای لازم باشید. سپس درباره ایده بازاریابی و کسب و کارتان، فکر و تعمق کنید. تمامیجوانب مسئله را در نظر گرفته از زوایای گوناگون به آن بنگرید. کارها و فعالیتهایتان را در یک مسیر معلوم و اصلی قرار دهید و همیشه سعی کنید در همین مسیر و در راستای نیل به هدفهایتان جلو بروید. این مسیر را کانون توجه خود قرار دهید و همیشه برای چالش ها و مشکلات آمادگی داشته باشید. کسب معلومات و مهارتهای به روز در یک کسب و کار، هرگز به پایان نمیرسد و راه اصلی آمادگی همیشگی است.
● مفهوم "موفقیت" را به تمامی بدانید.
این مشتری است که فروش را خلق میکند. شما به عنوان یک بازاریاب فقط به او کمک میکنید. او برای تکمیل موفقیت آمیز فرایند فروش، از شما جایزه میگیرد! این همان موفقیت حقیقی است. مشتری را فقط یک عامل کسب درآمد ندانید. خدمت رسانی به او و اعطای جایزه به خاطر موفقیت، روند کسب و کارتان را زیباتر و لذتبخشتر میکند.
● با مردم آشنا شوید و با آنها ارتباط برقرار کنید.
با هر کسی که لازم است بشناسید، به تمامیآشنا شوید و او را از چگونگی کسب و کارتان آگاه کنید. هر قدر که دایره و شبکه ارتباطات انسانی شما وسیعتر باشد، فرصتهای بیشتر و بهتری پیش رویتان قرار خواهند گرفت.
● منصفانه برای کالاها یا خدماتتان قیمت گذاری کنید.
بهای هر کالا یا خدمات را عادلانه و منصفانه تعیین نمایید و درباره حقوق کارمندانتان نیز چنین باشید. آن مقداری که لازم است از مشتری پول بگیرید. کاری کنید که قیمت های عادلانه ویژگی مشخص کسب و کارتان باشد.
من با سایر صاحبان کسب و کار درباره اینکه آیا فرزندانشان میخواهند بعد از بازنشستگی کسب و کار آنها را در دست بگیرند صحبت کردهام و حتی خودم هم درباره برنامه انتقال کسب و کارم به فرزندانم اندیشیدهام.
من دارای سه فرزند پسر هستم و نمیدانم که هیچ کدام از آنها تمایل دارند که کسب و کار من را در دست بگیرند یا نه. اما حقیقت این است که برخی افراد نمیخواهند یک کسب و کار را اداره کنند و بعضی نمیخواهند زیر بار اداره کسب و کار خانوادگی بروند. اما سوال من اینجا است: آیا واگذاری مسوولیت کارآفرینی بر دوش انسانهای «معمولی» خیلی دشوار است؟ البته مسلما کارآفرینان افرادی معمولی نیستند و کارآفرینی نیز برای هر کسی مناسب نیست. من به خاطر نسل جدید که میتوانند میراث داران کسب و کار باشند یا حتی برای هر کسی که ممکن است به فکر شروع یا خریدن یک کسب و کار باشد لیستی از ویژگیهای کارآفرینی تهیه کردهام. البته خود من هنگامی که راه شغلیام را انتخاب کردم، از اهمیت آشنایی با این موضوعات اطلاعی نداشتم و شروع یک کسب و کار تنها کاری بود که من میخواستم انجام دهم.
ویژگیهای مثبت (لذتهای کارآفرینی)
1- لذت انجام دادن کاری، نه لزوما اجرای یک ایده جدید، ساخت یک کالا یا ارائه خدمتی جدید، بلکه شاید حتی انجام دادن کاری با سرعت بیشتر یا با کیفیت بهتر نیز بتواند لذتی فراتر از هر کار دیگری را برای شما به ارمغان آورد. چه شما بهترین قاب عکسهای سفارشی دنیا را بسازید، چه بهترین کیک پز دنیا باشید، چه نرمافزاری طراحی کرده باشید که با آن حسابهایتان را راحتتر بررسی کنید، به عنوان یک کارآفرین وقتی کاری به خوبی انجام دادهاید، حس لذت وصفناپذیری در شماایجاد میشود.
2- بستری مناسب برای افراد ریسکپذیر و نوآور. این افراد معمولا مشتاقند تا کارها را جوری که خودشان میخواهند انجام دهند، کارآفرینی فقط برای آنها ساخته شده است. البته، با فرض اینکه حرفشان درست باشد. اگر ثابت شود که اشتباه میکنند این را باید در قسمت خصوصیات منفی ذکر کرد.
3- رضایتمندی مشتریان. به عقیده من احساس اینکه زندگی مشتریانتان را بهتر کردهاید بسیار لذت بخش است. البته برای این کار، حتما لازم نیست که شما کسبوکاری از آن خود داشته باشید، اما با شروع یک کارآفرینی شما توانایی بیشتری برای کمک به مردم و جامعه خواهید داشت.
4- امکان به وجود آوردن محیط کاری سالم. شما با راهاندازی کسب وکار خود فرصت، امنیت، اعتماد، راهنمایی و پیشرفت و حس زندگی برای افراد خوششانسی را که برای شما کار میکنند، فراهم میکنید. البته ، اگر با اصول اولیه مدیریت آشنا باشید و رییس خوبی باشید. اما اگر رییس خوبی نباشید، هیچ کدام از این موارد رخ نمیدهد. من مطمئن هستم که کارآفرینانی وجود دارند که نمیدانند من درباره چه حرف میزنم و این بسیار تاسف آور است. رشد و توسعه افراد برای ماموریت مشترک بسیار زیبا و فوقالعاده است.
پس از آنکه کتابی از کارول راث، با عنوان کارآفرینی مدرن را خواندم تصمیم گرفتم تا درباره شیوه تفکر عاملان اقتصادی فکر کنم. این عاملان هم برای شرکتها و کسبوکارهای کوچک کار میکنند و هم همراه با آنها فعالیت دارند. پس دو دسته عامل اقتصادی داریم: کارآفرینان و کارمندان.
موفقیت شخص من در کسبوکار به این نکته مربوط میشود که من همچون یک کارآفرین با کسبوکارم رابطه دارم. پس باید بتوانید تمام تلاشتان را انجام دهید تا به بهترین شکل با کارمندان و ارباب رجوع سر و کار داشته باشید، به نحوی که خود آنها نیز بتوانند به شما همچون یک کارآفرین نگاه کنند. کارآفرینان بهتر است بیاموزند که هرگز نباید با کسانی که نگاهی خام و ساده به مقوله کسبوکار دارند، همکاری کرد. بسیاری از کارآفرینان از یک کارمند هم کمتر در جریان امور کسبوکارشان هستند. آنها نگاهی به کسبوکار دارند که تنها از یک کارمند ساده و تازهکار برمیآید. کارآفرینان همواره باید از چشمانداز یک کارآفرین موفق به کسبوکار و مقولات مرتبط با آن نگاه کنند. اگر نتوانید نگاهتان را به این سطح بدوزید و در عوض تلاش کنید تا به نحوی میانمایه با مقوله کسبوکار سر و کار داشته باشید، آنگاه هرگز نخواهید توانست در بلندمدت به هیچ موفقیتی دست یابید.
***
حال میخواهیم بدانیم که آیا شما همچون کارآفرین فکر میکنید یا همچون کارمند؟ چه در یک کسبوکار مشغول به کار شویم، چه کسبوکار خودمان را راه بیندازیم، در هر صورت، توانایی ما برای شناسایی طرز فکر کسبوکارمان و نیز توانایی ما برای شناسایی طرز فکر سازمانی که به ما پول پرداخت میکند، میتواند به روابط کاری موفق یا حتی به فاجعه ختم شود.
سازمانهایی که تفکر کارآفرینان را ارج مینهند تمایل دارند تا بیش از همه از جذب کارمندان عادی اجتناب کنند و پرسنل کاری بسیار قدرتمندی را تشکیل دهند. از طرف دیگر، سازمانهایی که تفکر کارمندان را ارج مینهند تمایل دارند تا طرز فکر کارآفرینان را مشکلزا عنوان کنند و مدیریت و کنترلاش را سخت بدانند. دسته اول با طرز فکر کارآفرینان همراهاند و دسته دوم با طرز فکر کارمندان همدلی بیشتری دارند. اینجا 10 راهی را که با استفاده از آنها میتوانید طرز فکرتان را مشخص کنید، معرفی مینماییم.
1. یک کارمند به کار خود همچون کسبوکار نگاه میکند. یک کارمند به یک روز کاری خوب و یک حقوق خوب در پایان دوره کاری توجه میکند. کارمندان در پی اجرای مسائل کاری خود هستند.
2. یک کارآفرین میداند که کسبوکار پشتیبان کار کارمند است. یک کارآفرین میداند که کسبوکار به چه نحوی خوب پیش میرود و چرخدندههای این فعالیت به چه نحوی جا میافتند. کارآفرینان مراقب کارآیی و فرآیندهای کار هستند.
3. یک کارمند از ساختاری صلب پشتیبانی میکند که برای کسبوکار بنیادین است. کارمندان نقش خود و چگونگی اجرای این نقش در کسبوکار را به خوبی میفهمند.
4. یک کارآفرین از فرآیندی منعطف پشتیبانی میکند که قلب کسبوکار است. کارآفرینان درمییابند که نسبت جزء و کل در یک شرکت چگونه است و اجزا به چه نحوی نقششان را درون یک کل بازی میکنند. کارآفرینان میخواهند تضمین دهند که بخشهای گوناگون شرکت میتوانند به خوبی در بلندمدت با همدیگر فعالیت کنند و امور گوناگون را پیش ببرند.