ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
شما در مسیر شرکت در یک کنسرت هستید. سر یک تقاطع به جماعتی بر میخورید که چشم به آسمان دوختهاند. بدون لحظهای فکرکردن شما هم سرتان را بالا میکنید و به کسانی میپیوندید که آسمان را نگاه میکنند. چرا؟ همرنگی با جماعت.
در میانه کنسرت وقتی که یک تکنواز مهارت خود را به نمایش میگذارد و یک نفر از آن بین جمع شروع به دستزدن میکند، ناگهان همه سالن با او همراه میشوند. شما هم مثل بقیه. چرا؟ همرنگی با جماعت.
بعد از کنسرت به محل تحویل لباس میروید تا بارانی یا پالتوتان را بگیرید. شما میبینید که افراد جلوی شما با اینکه قیمت بلیت شامل قیمت خدمات تحویل و نگهداری پالتوها بودهاست، درون یک ظرف پول میریزند. شما چه میکنید؟ احتمالا شما هم انعامی در آن ظرف میاندازید.
همرنگی با جماعت که گاهی با اغماض با واژه «غریزه رمه وار» بیان میشود، بیان میکند که وقتی فردی شبیه دیگران رفتار میکند، احساس درستکاری و رفتاری درست دارد. به عبارت دیگر هر چه تعداد افرادی که از یک باور خاص پیروی میکنند بیشتر باشد، احساس ما به بهتر (درستتر) بودن آن باور هم بیشتر است و البته که چنین احساسی پوچ و نامعقول است.
همرنگی جماعت دیوی است که در پس ورودهای حبابساز به بازار سهام و خروجهای واهمهآلود از آن خوابیدهاست و در سبکهای جدید لباس، تکنیکهای مد روز مدیریتی و سرگرمیها و رژیمهای غذایی ابراز وجود میکند. این پدیده میتواند به فلج شدن کل یک فرهنگ بینجامد، شبیه زمانی که پیروان یک فرقه دست به خودکشی میزنند.
آزمایش سادهای که در دهه 50 توسط اسطوره روانشناسی، سالموناش انجام شد به ما نشان داد که چطور فشار همتایان میتواند بر عقل سلیم سایه بیندازد.
به فرد مورد آزمایش خطی نشان داده میشد که در کنارش سه خط دیگر وجود داشت. خطوط شماره یک، دو و سه که یکی کوتاهتر، یکی بلندتر و سومی برابر خط اولی بودند. او باید تشخیص میداد که کدام خط هماندازه خط اصلی است. اگر فرد در اتاق تنها بود، جواب درست میداد و این موضوع اصلا جای تعجبی نداشت؛ چرا که تشخیص پاسخ صحیح کار بسیار سادهای بود. بعد پنج نفر بازیگر وارد اتاق میشدند که با فرد مورد آزمایش هیچ آشنایی نداشتند و با وجود اینکه بهوضوح خط شماره سه پاسخ صحیح بود، یکی پس از دیگری، به غلط خط شماره یک را هماندازه خط اصلی اعلام میکردند. سپس دوباره نوبت فرد مورد مطالعه میرسید. در یک سوم اوقات او برای انطباق با پاسخ سایرین جواب غلط میداد.
اما چرا ما اینگونه رفتار میکنیم؟ در گذشته دور دنبال دیگران راه افتادن راهبرد خوبی برای بقا بودهاست. در نظر بگیرید که 50 هزار سال پیش از این با دوستان همقبیلهای خود در
دشتی پهناور در آفریقا در حال گشتوگذار هستید که ناگهان همگیشان وحشتزده پا به فرار میگذارند. در این شرایط شما چه میکردید؟ آیا خشکتان میزد و سرتان را میخاراندید و سبک سنگین میکردید تا ببینید چیزی که میبینید یک شیر وحشی و گرسنه است یا حیوانی است زبانبسته که میتواند منبع خوبی از پروتئین برای روزهای آینده شما باشد؟ خیر. شما دو پای دیگر هم قرض میکردید و دنبال دوستان خود میدویدید. وقتی خطر رفع میشد و احساس امنیت میکردید، تازه فرصت پیدا میکردید که بپرسید آیا شیر واقعا شیر بوده یا نه.
ممنون جناب حسینی نسب.
بسی تامل برانگیز بود