کمپینهای تبلیغاتی زیر توانستند با تلفیق بهترین مفهوم و بهترین طراحی عنوان تبلیغ برتر سال 2013 را به خود اختصاص دهند.
نام برند: داو
نام کمپین: طراحی زیبایی واقعی
آژانس تبلیغاتی: اوگیلوی و ماتر، برزیل
کارگردان: جان اکس کری
شرح کمپین: تنها چهار درصد از خانمها در سراسر جهان فکر میکنند که زیبا هستند. هدف این کمپین تبلیغاتی این بود که خانمها تصویر زیباتری از خود در ذهنشان داشته باشند. به همین منظور از تعدادی از خانمها خواسته شد تصویر چهره خود را توصیف کنند.
در همین حال که فرد مورد نظر در حال توصیف چهرهاش بود، هنرمندی تصویر او را براساس توصیفاتش طراحی میکرد. سپس از یکی از آشنایان آن خانم خواسته میشد که وی را توصیف کند و این بار هم همان هنرمند تصویر او را نقاشی میکرد. در پایان این دو تصویر به فرد نشان داده میشدند و تقریبا تمام آنها معتقد بودند از آنچه توصیف کردهاند زیباتر هستند.
داو با این کمپین به خانمهای سراسر جهان این پیام را داد که باید تصویر زیباتری از خود در ذهن داشته باشند و قدر داشتههای خود را بیشتر بدانند.
نام برند: ولوو
نام کمپین: شاهکاری حماسی به نام شکاف
آژانس تبلیغاتی: فورسمن اند بودنفرس
کارگردان: آندرئاس نیلسون
شرح کمپین: یکی از مهیجترین کمپینهای سال 2013، کمپین «شاهکاری حماسی به نام شکاف» بود که به وسیله آژانس سوئدی فورسمن اند بودنفرس برای شرکت ولوو اجرا شد. در این کمپین، ستاره فیلمهای اکشن، جان کلود، دست به اقدامی خطرناک زد و با قرار گرفتن میان دو کامیون، دو پای خود را روی آینههای بغل کامیونها قرار داد، در حالی که دو کامیون در حال عقب رفتن از یکدیگر دور میشدند. در نهایت فاصله کامیونها به حدی رسید که دو پای کلود در یک راستا قرار گرفتند و زاویه 180 درجه تشکیل دادند. با توجه به مشتریان اصلی ولوو که رانندگان کامیون و تریلی هستند، این کمپین مهیج ارتباط خوبی با بازار هدف این تولیدکننده سوئدی برقرار کرد.
ادامه مطلب ...
امروزه با وجود اینترنت، بازاریابی برای کارها خیلی راحتتر از پیش شده است. اگر هوشمندانه عمل کنید حتی با راهاندازی یک کار کوچک میتوانید وارد رقابتی بزرگ در دنیای مجازی شوید.
برای ورود به دنیای مجازی باید در ابتدا بررسی کنید که محصول شما با چه فضایی مرتبط است. به این معنی که چه محیطی برای ارائه محصول شما مناسبتر است. پاسخ به سوالهای زیر شما را در انتخاب محیط مناسب یاری خواهد داد.
محیطی که در نظر گرفتهاید حاوی چه دادههایی است که مربوط به کالای شما است؟ موضوعاتی که به معرفی کالای شما هرچند بهطور غیرمستقیم کمک میکند، مهم هستند.
آیا مطلب و نوشتهای در آن فضا وجود دارد که به کالای شما مربوط باشد؟
آیا منبعی در آن فضا وجود دارد که شما با اشاره به آن بتوانید محصولتان را معرفی کنید؟
ادامه مطلب ...
تلویزیون در بین شرکت های تبلیغاتی عنوان "پادشاه تبلیغات" را به خود اختصاص داده است. مردم روزانه چندین ساعت را به تماشای تلویزیون اختصاص می دهند و به هیچ رسانه دیگری، چنین توجهی ندارند. بنابرین پیام تبلیغاتی به راحتی به مخاطبان منتقل می شود. تلویزیون ترکیبی از تصویر، رنگ و حرکت است و تاثیر زیادی بر بیننده می گذارد. کودکان و نوجوانان زیادی را می بینیم که جملات تبلیغات تلویزیونی را تکرار می کنند و همین موضوع قدرت بی نظیر این رسانه را نشان می دهد. البته تلویزیون از جهتی دیگر نیز "پادشاه تبلیغات" است و آن هم هزینه های بسیار گران تبلیغات در آن می باشد.
مزایای تبلیغات در تلویزیون
۱- خلاقیت
تلویزیون بیشترین خلاقیت را در اختیار سازنده تبلیغ قرار می دهد، تا پیام خود را بخوبی منتقل کند. با دوربین فیلمبرداری می توانید بیننده را به هر جایی برده و تصاویر دلخواه را نمایش دهید. مثلا می توانید بیننده را به داخل کارخانه خود برده و کیفیت تولید را به او نشان دهید.
2- اعتبار
تبلیغات در تلویزیون بلافاصله به محصول یا خدمات اعتبار خاصی می بخشد. محصولی که در تلویزیون تبلیغ می شود از محصولات رقبا متمایز می شود و در ذهن مشتری از جایگاه بهتری برخوردار می شود.
3- تماشاگران علاقه مند
با اینکه بسیاری از بینندگان تلویزیون هیچ علاقه ای به تماشای تبلیغات تلویزیونی ندارند، ولی روزانه ساعتها در معرض این تبلیغات هستند. آیا شخصی را می شناسید که روزانه چند ساعت تلویزیون تماشا کند و تبلیغات بانک ملی ، بانک ملت ، پودر پرسیل و ... را ندیده باشد؟
4- انتخاب آسان بازار هدف
با تبلیغات تلویزیونی در زمان مناسب، براحتی می توانید بازار هدف مورد نظر را انتخاب کنید. اگر محصول شما مختص کودکان است ، مسلما با پخش تبلیغ در برنامه کودک به مشتریان موردنظر دسترسی خواهید داشت. اگر محصول شما مربوط به آشپزخانه است، این تبلیغ می تواند در بین برنامه های مورد علاقه خانمها مانند آموزش آشپزی پخش شود.
5- نتایج سریع
تبلیغات تلوزیونی بلافاصله تاثیر خود را نشان می دهد. اگر در تبلیغ، از حراجی ویژه صحبت می کنید ، پس از یکساعت می توانید منتظر مراجعه مشتریان به فروشگاه باشید. در بازی فوتبال تیم ایران با کره ، آقای خیابانی یکساعت قبل از آغاز بازی اعلام کرد که ورزشگاه خالی است و از مردم خواست تا به ورزشگاه آزادی بیایند. در آغاز بازی ورزشگاه تقریبا پر شده بود! بله این قدرت تبلیغات تلویزیونی است.
6- ضریب نفوذ بالا
تبلیغات روزنامه و مجلات نمی توانند براحتی در دوردست ترین نقاط کشور نفوذ کنند. ولی تلویزیون ضریب نفوذ بسیار بالایی دارد و از نظر محدوده جغرافیایی، محدودیتی ندارد.
7- افزایش فروش فروشگاهی
آمار نشان داده است که مشتریان در هنگام خرید از فروشگاه ، معمولا بهترین گزینه ها را نمی خرند. بلکه آن محصولاتی را می خرند که با آنها آشنا هستند. تبلیغات تلویزیونی نقش مهمی در آشنا ساختن مشتری با محصول دارد.
در لغت تیزر به معنی آگهی کوتاه تبلیغاتی است که ویژگی های جذاب کالا یا برنامه ای را در تلویزیون به نمایش گذارد. به طور کلی تبلیغات تلویزیونی دارای انواع و اقسامی متعددی است که می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
تیزر های تلویزیونی که به آن آگهی مستقیم نیز می گویند تبلیغات معمول تلویزیونی است که حداقل زمان آن 15 ثانیه می باشد. به عبارتی اگر صاحب آگهی تیزر هایی کمتر از 15 ثانیه در نظر داشته باشد نیز می بایست هزینه 15 ثانیه را متقبل شود. این هزینه که به آن تعرفه آگهی می گویند بنا به کانال پخش، زمان پخش، ماه پخش، برنامه تلویزیونی و طبقه آن، نوع قرارداد با صدا و سیما، موقعیت آگهی در باکس تبلیغاتی و... متفاوت می باشد.
باکس تبلیغاتی، یا به عبارتی بسته آگهی بستری است که تبلیغات شرکت های مختلف قبل، بین و یا بعد از برنامه تلویزیونی پخش می شود.
زیرنویس، همانطور که از نام این نوع از آگهی بر می آید، به صورت نوشتار در بخش زیرین کادر، حین یک برنامه تلویزیونی حداکثر 2 بار و با فاصله زمانی حداقل 5 دقیقه، به مدت 15 ثانیه پخش می شود.
رپرتاژ آگهی، که به آن گزارش آگهی نیز می گویند، گونه ای دیگری از تبلیغات تلویزیونی است که به مدت 120 ثانیه به معرفی سازمان، تاریخچه، اهداف و سیاست ها، محصولات، فرایند ها، کانال های توزیع و فروش و... می پردازد.
آگهی دعوت به تماشا، این نوع از آگهی قبل از شروع برنامه اصلی و در خارج از باکس تبلیغاتی، شما را به دیدن برنامه دعوت می نماید، همچنین می تواند در بین باکس تبلیغاتی شما را به دیدن ادامه برنامه دعوت کرده و یا به عنوان اولین تبلیغ پس از پایان برنامه اصلی تلویزیون و قبل از شروع باکس تبلیغاتی، آرزوی لذت بردن از برنامه پخش شده را برای شما نماید. حداکثر مدت این نوع از آگهی نیز 15 ثانیه و همانطور که اشاره شد، موقعیت آن قبل، بین و بعد از برنامه می باشد.
آرم آگهی(نشان آگهی)، قبل از شروع باکس تبلیغاتی تصویری (بدون گفتار) به مدت 6 ثانیه به همراه لوگوی صدا و سیما به معرفی سازمان و یا محصولات آن می پردازد که اصطلاحا به آن آرم آگهی، نشان آگهی یا آرم استیشن گویند.
حک آرم، حین برنامه تلویزیونی، امکان نمایش لوگوی سازمان ها در گوشه سمت راست کادر تلویزیونی به مدت 15 ثانیه وجود دارد که به این نوع از تبلیغات حک آرم گویند. این امکان دو بار در طول یک برنامه و با فاصله زمانی حداقل 5 دقیقه میسر می باشد.
برنامه های مشارکتی، برنامه های تبلیغاتی غیر مستقیم است که محصولات یک یا چند سازمان در آن به صورت غیر مستقیم تبلیغ می شود از جمله این برنامه ها می توان به برنامه آشپزی بهونه با مجری گری آقای سامان گلریز اشاره نمود.
آگهی های رادیویی نیز از طریق رسانه فراگیر رادیو و حداقل به مدت 10 ثانیه پخش می شوند.
ما در دورهای زندگی میکنیم که برندهای کوچک و بزرگ از شعارهای تبلیغاتی برای پابرجایی برند خود استفاده میکنند.
شعار تبلیغاتی هسته اصلی و زیر بنای برند است. شعارهای بسیاری، از شرکتهای مختلف شنیده میشود؛ اما بهترین شعارهای تبلیغاتی آنهایی هستند که به هسته اصلی برند اشاره دارند. در این مقاله برترین شعارهای تبلیغاتی را جمع آوری کردیم.
به نظر شما برترین شعار تبلیغاتی چگونه ارزیابی میشود؟
چه چیزی شعار تبلیغاتی را خوب، متوسط و حتی ضعیف نشان میدهد؟
برترین شعارهای تبلیغاتی به درستی میتوانند به بیان اینکه آن برند چیست، بپردازند و در بازه زمانی کوتاهی به ذهن مشتری بنشیند. در ادامه به معرفی شعارهای برتر تبلیغاتی از برندهای مدرن میپردازیم:
ادامه مطلب ...
دنیای تبلیغات به شدت دگرگون شده است. ذائقه مردم از تبلیغات کاغذی به سمت تبلیغات اینترنتی گرایش پیدا کرده است، گزارشها نیز نشان میدهد که میزان هزینه تبلیغات کاغذی در سال 2012 پایینتر از تبلیغات اینترنتی بوده است. همین گزارشها، پژوهشگران را برانگیخته تا میزان تاثیرگذاری تبلیغات اینترنتی را افزایش دهند. پژوهش حاضر بر پایه ردیابی حرکات چشم در جستوجوی این پرسش است که تمرکز بینندگان تبلیغات اینترنتی بیشتر در چه بخشی از صفحات کامپیوتری است. ناگفته نماند که این پژوهش به ابزارها نیز توجه کرده، آنجا که نتایج به دست آمده از تبلت را با نتایج به دست آمده از کامپیوتر رومیزی مقایسه میکند.
شناخت لیدر بورد
لن اوردل تاثیر انواع تبلیغات اینترنتی را بر کامپیوتر رومیزی و تبلت سنجید. او از اشکال تبلیغاتی لیدربورد، تبلیغات ستونی و تبلیغات جامع کادری استفاده کرد؛ زیرا این سه شکل تبلیغ برای سایتها کاملا متداول هستند. لیدر بورد، بنر بزرگی است که در وسط و بالای صفحه نمایش قرار میگیرد. اوردل دریافت که این شیوه تبلیغات بهترین شیوه برای جلب توجه به صفحه وب است.
برندسازی موفق در محیطی غیرمرتبط
لیدربورد قابلیت زیادی در جلب توجه افراد دارد، اما این موضوع زمانی روی میدهد که لیدربورد در محیط مرتبط قرار گیرد و محتوای آن با محتوای وبسایت اطراف آن همخوان باشد، در غیر این صورت از میزان اثربخشی اینگونه تبلیغات به شدت کاسته میشود. این اصل ممکن است واضح به نظر آید، اما در عمل در بسیاری از موارد؛ بهخصوص زمانی که پرداخت بر مبنای تعداد بازدید است، از آن غفلت میشود.در بسیاری از سایتهای خرید، سایتهای حرفهای یا اطلاعاتی، بنرهای غیرمرتبط متعدد و فراوانی به چشم میخورند. با وجود این، نمایش بنر در محیط غیرمرتبط همیشه اشتباه نیست.
لن اوردل بر این باور است که افرادی که وبگردی میکنند، معمولا به برندهای تبلیغاتی وبسایتها توجه میکنند.
بنابراین، نشان دادن نام، لوگو یا نماد یک برند به آگاهی مخاطبان از یک برند کمک میکند.
ادامه مطلب ...زندگی هیچگاه به اندازه امروز قابلپیشبینی نبوده است. سرویس یلپ (Yelp) در مورد رستورانهایی که غذاهای بد دارند به ما هشدار میدهد و رستورانهای خوب را معرفی میکند، فیسبوک در مورد کنسرتها یا وقایع مورد علاقهمان به ما اطلاعات میدهد و دستورالعملهای دائمی از نقشه گوگل، باعث میشود هیچگاه گم نشویم.
همین اتفاق در سازمانهای بازاریابی هم در حال رخ دادن است. «دادههای بزرگ» جدیدترین کد رمز در این صنعت هستند. فعالیتهایی مانند مدلسازی اقتصادسنجی، تجزیه و تحلیل و تست کپی (بررسی آماری عملکرد بازاریابی) که تمام و کمال با داده سر و کار دارند، به مدیران برند پیشنهادهای فریبندهای در مورد دقت و پیشبینیپذیری ارائه میدهند.
این ابزارها میتوانند کارآیی حرفه ما را افزایش دهند؛ اما از طرفی هم حس هیجان و غافلگیرکنندگی برندها را کم میکنند. در واقع با همه این اطلاعاتی که در اختیار ما است، فرصت غیرمترقبه بودن را از برندها میگیریم؛ غافلگیریهای دلپذیری که وقتی هیچ انتظاری نداریم اتفاق میافتند و توجه مصرفکنندگان را جلب میکنند.
نوآوری داشتن در زمینه دادههای بزرگ امری ضروری است؛ اما این به آن معنا نیست که باید عنصر غافلگیری را نادیده بگیریم؛ چون غافلگیری به دلایل مختلف هنوز هم قدرتمندترین ابزار بازاریابی است. برخی از این دلایل عبارتند از:
غافلگیری اعتیادآور است
غافلگیر شدن میتواند مثل یک ماده مخدر با مغز شما رفتار کند. دانشمندان دانشگاههای «اموری و بیلر» با انجام امآرآی سعی کردند تغییرات عملکرد مغز انسان را در واکنش به مجموعهای از محرکهای لذتبخش، با استفاده از آبمیوه و آب بسنجند. الگوهای فوارههای آبمیوه و آب یا قابلپیشبینی بودند یا کاملا غیرقابل پیشبینی. برخلاف انتظار محققان، مسیر پاداش مغز (بخشی از مغز که مسوول لذت بردن، یادگیری و انگیزش است) نسبت به تناوب غیرقابل پیشبینی این فوارهها، واکنش شدیدی داشت. به گفته دکتر رید مونتاگ، استادیار عصبشناسی در داشنگاه بیلر، این قسمت از مغز در امآرآی مثل یک درخت کریسمس روشن شده که نشان میدهد انسان نسبت به امور غیرمنتظره اشتیاق دارد.
غافلگیری رفتار را تغییر میدهد
در کلاسهای روانشناسی مفهومی به نام ناهماهنگیشناختی مطرح میشود. غافلگیری محرک جدیدی را به ما معرفی میکند سپس ما باید خودمان را با تغییرات در عقاید و رفتارمان وفق دهیم. وائل آساد، استادیار عصبشناسی دانشگاه براون میگوید: «مدتها پیش ثابت شده که وقایع غیرمنتظره ما را به یادگیری بیشتر تحریک میکنند.» فکر کردن در قالب رفتار مطلوب مصرفکننده از استراتژیهای نوآورانه رمزگشایی میکند. وقتی یک کمپین تبلیغاتی ایجاد میکنیم، معمولا بر این سوال متمرکز هستیم که «چه چیزی باید بگوییم؟» اما به جای آن باید بر این سوال تمرکز کنیم که مشتریان فعلی یا احتمالی ما چه انتظاراتی دارند و چگونه میتوانیم این انتظارات را در مغز آنها تغییر دهیم؟
وقتی ناامنی اقتصادی جهان را فرامیگیرد، اولین سوالی که به ذهن فعالان کسب و کار میرسد این است که «در حال حاضر چقدر باید به هزینه بازاریابی اختصاص دهیم؟» در حقیقت، منظور آنها بیشتر این است که «چقدر میتوانیم هزینههای بازاریابی را کمتر کنیم؟»
در مورد این سوال تحلیلهایی وجود دارد، اما این تفکر از دهههای قبل وجود داشته است.
متداول ترین رویکرد برای پاسخ دادن به این سوال این است که عملکرد مالی شرکتهایی را که بودجه مربوط به تبلیغات خود را در دوران رکود اقتصادی کاهش میدهند، با شرکتهایی که این بودجه را ثابت نگه میدارند یا حتی آن را افزایش میدهند، مقایسه کنیم.
این متدولوژی اولین بار در دهه 20 توسط رونالد ویل مورد بررسی قرار گرفت. وی شرکتهایی را که هزینه تبلیغات خود را طی رکود اقتصادی سال 1923 ثابت نگه داشته بودند، با شرکتهایی که این هزینه را کاهش دادند، مقایسه کرد و دریافت که بیشترین افزایش فروش را شرکتهایی ثبت کرده بودند که تبلیغات بیشتری داشتند.
تحقیقات ویل، تاکنون در هر دوره از رکود اقتصادی تکرار شده و نتایج آن همیشه همان نتیجه اولیه بوده است: شرکتهایی که هزینههای بازاریابی خود را طی رکود اقتصادی کاهش میدهند، عملکرد بدتری در دوران رکود و حتی سالهای بعد از آن داشتهاند.
با اینکه مشاهدات به دست آمده از همه این بررسیها بسیار دقیق است، اما بیشتر افراد ادعا میکنند که اینگونه مطالعات هدفشان دفاع از افزایش سرمایهگذاری شرکتها در طول رکود است تا رقبای ضعیف تر را از میدان به در کنند و سهم بازاری به دست آورند که طی رونق اقتصادی و بعد از آن، به مزیتی پایدار منجر شود.
این ایده نوعی رابطه علت و معلولی را نشان میدهد، اما هیچ یک از مطالعات انجام شده این مساله را ثابت نمیکنند. آیا شرکتهایی که طی رکود بیشتر خرج میکنند، در بلندمدت عملکرد بهتری دارند یا شرکتهایی که قبل از رکود، طی آن و بعد از آن عملکرد خوبی دارند، موقعیتشان بهتر است تا هزینههای خود را در طول بحران ثابت نگه دارند یا آن را افزایش دهند؟ در حالی که برخی از نویسندههای این مطالعات این سوالات را تصدیق میکنند، اما هیچ کدام نتوانسته اند به آن پاسخ دهند.
بازاریابی حسی، هم اندیشه است و هم تکنیکهایی دارد که اجرای آن، مخاطبان را به شگفت میآورد. شگفتی، عنصری است که مخاطبان را ترغیب میکند تا نام برندی خاص را تبلیغ کنند و در نهایت «مشتری وفادار» شوند.
پروژه استرس نیوآ
شرکت نیوآ در جدیدترین کمپین بازاریابی خود در فرودگاهی در شهر آلمان دست به اجرای پروژه استرس زد.
در این کمپین از برخی از افراد که در فرودگاه حضور داشتند، بدون اطلاع خود آنها عکس گرفته میشد. این عکس به سرعت به وسیله دستگاههای مجهزی که از پیش مهیا شده بودند، در صفحه اول روزنامههای ساختگی قرار میگرفت و فردی که از او عکس گرفته شده بود، بهعنوان یک متهم فراری خطرناک معرفی میشد. این پایان کار پروژه استرس نبود؛ زیرا پس از آنکه روزنامهها بین مسافران فرودگاه توزیع میشد، از تلویزیون خبری فوری پخش میشد که از بینندگان میخواست در صورت مشاهده صاحب عکس (همان عکسی که در روزنامه منتشر شده بود) به پلیس اطلاع دهند.
پس از پخش این آگهی، نگهبانان فرودگاه به سمت شخص مورد نظر میآمدند و کیف نقرهای همراهشان را میگشودند و خوشبو کننده جدید نیوآ با نام پروژه استرس را به وی معرفی میکردند.
زندگی با طعم میکادو
شرکت میکادو در جدیدترین فعالیت بازاریابی خود، کمپین بازاریابی حسی خلاقانهای را به همراه آژانس تبلیغاتی بازمن در فرانسه اجرا کرد. در این کمپین بازاریابی حسی، دستگاهی که به شکل بسته بسیار بزرگی از بیسکویت شکلاتی میکادو بود در یکی از مراکز خرید فرانسه نصب شد. جلوی این دستگاه دکمه قرمز رنگی وجود داشت که علاقهمندان برای دریافت رایگان بسته بیسکویت شکلاتی میکادو باید این دکمه را فشار میدادند. طبق برنامه افراد علاقهمند جلوی دستگاه میرفتند، دکمه قرمز را فشار میدادند و بیسکویت رایگان خود را دریافت میکردند؛ اما ماجرا به همین سادگی نبود، زیرا از قبل با افرادی هماهنگ شده بود که وقتی جلوی دستگاه میرفتند و دکمه قرمز را فشار میدادند، زیر پای آنها خالی میشد و سقوط میکردند. پس از سقوط فرد، وی وارد دنیای جدیدی میشد که از طریق مانیتور نصب شده در فروشگاه برای بینندگان به نمایش درمیآمد. در این دنیای جدید، اتفاقات جالبی برای این فرد روی میداد؛ مثلا یک خانم جوان پس از سقوط وارد مراسم عروسی خود شد که در این مراسم میهمانان کام خود را با بیسکویتهای شکلاتی میکادو شیرین میکردند.
جیم کینان، متخصص بازاریابی و فروش، در توصیف کار خود میگوید این روزها نمایندگان فروش از دنیای قدیمی و تلفن زدنهای مکرر به دنیای رسانههای اجتماعی روی آوردهاند. کینان معتقد است: ظهور «فروشندگان اجتماعی»، یعنی نمایندگان فروشی که از رسانههای اجتماعی استفاده میکنند، سود شرکتها را افزایش میدهد.
با اینکه تاکنون دادههای واقعی در این مورد وجود نداشته، اما موسسه کینان اخیرا گزارشی را منتشر کرده که اثر رسانههای اجتماعی بر میزان فروش را نشان میدهد و نتایج این گزارش بسیار موثر بوده است.
جالب ترین یافته این گزارش در سال 2012 نشان میدهد که 6/72 درصد مدیران فروشی که از رسانههای اجتماعی برای فروش خود استفاده کردهاند، نسبت به افرادی که از رسانههای اجتماعی استفاده نکردند، عملکرد بهتری داشتند.
او گفته که انتظار نداشته این رقم تا این حد بالا باشد. کینان سپس دریافته که وقتی صحبت از سهمیه فروش زیاد به میان میآید، کاربران رسانههای اجتماعی 23 درصد موفق تر از افرادی هستند که از رسانههای اجتماعی استفاده نمیکنند. کینان عنوان میکند که به هر نحوی دادهها را مورد استفاده قرار دهیم، کاربران رسانههای اجتماعی در صدر قرار میگیرند.
در این گزارش که به صورت نظرسنجی از مدیران فروش شرکتها بوده، بیش از نیمی از پاسخ دهندگان (54 درصد) که از رسانههای اجتماعی در کار خود استفاده کردهاند، حداقل یک قرارداد با مشتری بستهاند.
بیش از 40 درصد گفتهاند در نتیجه استفاده از رسانههای اجتماعی بین دو تا پنج قرارداد منعقد کردهاند و بیش از 10 درصد هم گفتهاند که رسانههای اجتماعی نقش مستقیمی در انعقاد قراردادهای کاری آنها داشته است. برآیند این نظرسنجیها نشان میدهد که رسانههای اجتماعی فاکتوری کلیدی در بستن قراردادها بودهاند.
نمودار زیر بر اساس یافتههای کینان است که اثر رسانههای اجتماعی را نشان میدهد:
بر اساس این آمارها و موفقیتی که مدیران فروش با استفاده از رسانههای اجتماعی به دست آوردهاند، این سوال مطرح میشود که فروشندگان شرکتها چقدر از زمان خود را صرف استفاده از سایتهای اجتماعی میکنند.
پاسخی که کینان از نظرسنجی خود به دست آورده بسیار عجیب است. نتیجه این نظرسنجی نشان میدهد که 1/50 درصد فروشندگانی که از رسانههای اجتماعی استفاده میکنند، تنها کمتر از 10 درصد زمان کاری خود را به استفاده از این رسانهها اختصاص میدهند که این یعنی بازدهی سرمایه بهینه.
نتیجه دیگری که کینان به دست آورده نشان میدهد تقریبا 75 درصد فروشندگان مورد بررسی اظهار کردهاند که برای نحوه کار فروش با رسانههای اجتماعی هیچگونه آموزش رسمی از شرکتی که در آن کار میکنند، دریافت نکردهاند.
کینان در نهایت این موضوع را مطرح میکند که رسانههای اجتماعی نمیتوانند علاج قطعی کار فروش باشند؛ اما به هر حال افرادی که از آن استفاده کردهاند، به سرعت به یک مزیت رقابتی دست یافتهاند. رسانههای اجتماعی اثر مثبتی بر سهمیه فروش دارند که این امر بر میزان درآمد شرکتها اثر دارد و فرصتهای رشد بیشتری برای کسبوکارها ایجاد میکند.
منبع: دنیای اقتصاد شماره 2938 به نقل از Forbes
بازاریابی بر اساس وفاداری و جایزه دادن به مشتری به خاطر خریدی که انجام داده، یک ابزار موثر بازاریابی محسوب میشود، اما اگر این نوع بازاریابی به خوبی برنامهریزی نشده باشد یا به درستی اجرا نشود، برای شرکتی که از این نوع بازاریابی استفاده کرده، شرایط ناگواری به وجود خواهد آمد.
یکی از بدترین نمونههای این نوع بازاریابی، طرح ویژه شرکت هوور در سال 1992 بوده است. شعبه بریتانیای شرکت هوور در آن زمان عملکرد خوبی نداشت و سهم بازار خود را به میزان قابل توجهی از دست داده بود و تلاش میکرد مشتریان خود را بازیابد. این شرکت به همین منظور تیمی را تشکیل داد و قرار شد طی همکاری با یک آژانس مسافرتی در طرحی ویژه به ازای خرید هر جاروبرقی هوور که قیمت آن 100 پوند یا بیشتر باشد، به مشتریان یک بلیط رایگان رفت و برگشت به یکی از کشورهای اروپا اهدا شود. شعار این طرح ویژه «دو پرواز رایگان باورنکردنی» تعیین شد.
اما در واقع مساله باورنکردنی اصلی واکنش مردم نسبت به این طرح ویژه بود. هوور پیشبینی نکرده بود که مشتریان به خرید محصولات هوور هجوم میآورند، نه به این خاطر که واقعا به این کالاها نیاز داشتند، بلکه فقط به خاطر بلیطها. حتی زوجهای تازه ازدواج کردهای بودند که بیش از 5 جاروبرقی خریدند تا این بلیطها را دریافت کنند.
افزایش فروش محصولات هوور در حدی بود که این شرکت اشتباه دوم خود را مرتکب شد و جایزه خرید را به اعطای بلیط رایگان سفر به آمریکا توسعه داد که باعث شد هجوم مشتریان به خرید کالاها بیشتر شود، چون قیمت عادی این پروازها چند برابر بیشتر از 100 پوندی بود که برای خرید کالاها و دریافت جایزه لازم بود. شرکت هوور خیلی زود با سیل تقاضای این بلیطهای رایگان مواجه شد.
اقدامی که در ابتدا یک وعده بازاریابی در طرح ویژه فروش بود، خیلی زود به یکی از بزرگترین اشتباهات بازاریابی آن دهه تبدیل شد. به تدریج شکایت مشتریان در بریتانیا مبنی بر اینکه هوور به تعهدات خود عمل نمیکند، آغاز و در نهایت به اخراج تعدادی از مدیران اجرایی شرکت، 45 میلیون پوند هزینه و شکایتهای گسترده در دادگاه منتهی شد.
جایزه دادن به مشتریان وفادار، مدتها یک روش بازاریابی مثبت بوده است، اما اشکال کار شرکت هوور کجا بود؟
تحلیل اشتباه هوور
تیم بازاریابی در ابتدا هدفی را برای خود تعریف میکند: خلاص شدن از موجودی کالاها و بازیابی اعتبار برند. بر اساس ارزش اسمی، آنها جایزه را ساده و جذاب تعیین کردند «یکی از محصولات هوور را بخرید، دو بلیط رایگان دریافت کنید.» تلاشهای بازاریابی و تبلیغاتی آنها در ابتدا موفق و نتیجهبخش بود، اما این تنها قسمت درست ماجرا بود.
مدیران هوور جایزهای را در نظر گرفته بودند که ارزش آن بالاتر از خریدی بود که مشتری انجام میداد. در واقع منطقی نیست که شما جایزهای 600 پوندی برای کالایی 100 پوندی در نظر بگیرید.
اشتباه بعدی این بود که آنها احتمال موفقیت برنامه را نسنجیده بودند. مدیران هوور فقط افزایش فروش را مد نظر قرار داده بودند. به همین دلیل فروش هوور در اروپا افزایش قابل توجهی یافت، اما سود خالص شرکت نه.
معمولا داستانهای تبلیغاتی درباره افرادی است که کالا یا خدمت را خریداری کردهاند و کمتر خود آن کالا یا خدمت محور داستانها قرار میگیرد. به سخن دیگر در این داستانها، مشتریان به جای خود شرکت یا محصول آن در جایگاه قهرمان داستان قرار میگیرند.
سال گذشته فلیکس بومگارتنر رکورد بلند ترین سقوط آزاد جهان را شکست و از یک سکوی فضایی که در ارتفاع 128 هزار فوتی از سطح زمین قرار داشت به سمت پایین پرید. 8 میلیون نفر این سقوط آزاد را به صورت مستقیم از یوتیوب تماشا میکردند. مهندسی و پشتیبانی مالی این واقعه توسط «ردبول» انجام شده بود. در واقع یک شاهکار تبلیغاتی بود. داستان به همین جا ختم نشد. بخش اصلی این فعالیت بازاریابی ایجاد محتوایی برای داستان «ردبول» بود که در آن مردم در سطحی عظیم گنجانده شده بودند. با صاحبان کسب وکارهای کوچک که بینندگان این نمایش در نقاط مختلف جهان بودند،درباره محتوا بازاریابی آن صحبت کردم. وقتی که درباره محتوای تبلیغاتی پرهزینه این برنامه صحبت میکردم به وضوح میشد آثار یأس را در چهره آنها مشاهده کرد. با تعجب اظهار میکردند که چگونه ممکن است شرکت کوچک آنها با شرکتهای چندین میلیون دلاری که ارتشی از افراد خبره و با تجربه در تولید محتوا را در اختیار دارند رقابت کند. در واقع راههای زیادی برای رقابت وجود دارد. «ردبول» و دیگر برندهای بزرگ و توانا در تولید محتوا (مانند «امریکن اکسپرس»، «کوکاکولا»، «گوگل»، «نایکی») ممکن است برنامههای جاهطلبانه و بودجههای هنگفت برای تغذیه آن داشته باشند، اما حتی کوچکترین برندها با در دسترسترین منابع نیز میتوانند برخی از محتواهای بنیانی مشابه را تولید کنند.
۱. نماینده تبلیغات و اطلاعرسانی خود را از ماهرترین افراد انتخاب کنید.
بزرگترین اشتباهی که شرکتهای کوچک درباره تولید محتوا مرتکب میشوند این است که بدون درک واضح از چیزی که مردم میخواهند بخوانند، ببینند یا بشنوند، ایدههایشان را به اشتراک میگذارند. در دنیایی که هر کسی قدرت انتشار هر مطلبی را دارد، کیفیت مطلبی که تولید میکنید مساله کوچکی نیست. بلکه همه چیز محسوب میشود.
از استراتژی بزرگان استفاده کنید: مهمترین بخش در برند، برنامههای محتوایی است که تعهدات بلند مدت ایجاد میکند نه کمپینهایی که یکبار برای همیشه انجام میشوند. اصلیترین کاری که آنها انجام میدهند این است که تیمی اختصاصی از افرادی که در استفاده از کلمات، تصاویر و صدا برای تعریف کردن داستانها حرفهای هستند را به خدمت میگیرند. «نماینده اطلاعرسانی» شما فردی است که داخل شرکت کار میکند، داستان ویدئوها، پستهای وبلاگی، عکسها، چارتها، گرافها، کتابهای الکترونیکی و تمام چیزهای دیگری که میتواند توجه مردم را به شرکت و محصولات آن جلب کند را مینویسد و تولید میکند. مجبور نیستید که یک روزنامهنگار واقعی را استخدام کنید. میتوانید یک کارشناس با سابقه در بیان داستان شرکت را به کار بگیرید. نکته مهم این است که تولید محتوا باید تنها شغل او باشد، به سراغ افراد کارآموز یا بازاریابان غیرحرفهای که گهگاهی به صورت تفننی وبلاگ مینویسند نروید. دلیل اصلی که روی استخدام «نماینده اطلاعرسانی» آموزش دیده و ماهر تاکید میکنم، این است که آنها بر خلاف افرادی که در شرکت کار میکنند اول نیاز مخاطبان را میبینند. شاید به نظر متناقض بیاید اما یک فرد مشتریمدار (نه شرکتمدار) بهتر به شرکت شما خدمت میکند. یک نماینده اطلاع رسانی داخلی مخاطبان را به خوبی میشناسد و وقتی که اقدام به تولید محتوا میکند، صداهای خفیفی را از پس ذهنش میشنوند که به او گوشزد میکند، چنین متنی را کسی نمیخواند بنابراین بهتر است که اصلاح شود. این گونه اعمال میتواند منافع زیادی برای برند به همراه داشته باشد.
وقتی یک آگهی بازرگانی تلویزیونی را اجبارا تماشا میکنیم، چه اتفاقی در مغز ما رخ میدهد؟
به گفته محققانی که از روش الکتروانسفالوگرافی (روشی برای ثبت الکتریکی فعالیت مغز) استفاده میکنند، با تماشای آگهی بازرگانی تلویزیونی امواج مشخصی در مغز ما که با افزایش میزان توجه انسان ارتباط مستقیم دارند، فعالتر میشوند و امواجی که توجه با تمرکز کمتر را نشان میدهند، فروکش میکنند. به عبارت دیگر، بازاریابان عصبی (neuromarketer ) - گروهی از محققان تازه ظهور کرده که از تکنیکهای علم عصبشناسی برای تحلیل واکنش انسان نسبت به محصولات و تبلیغات استفاده میکنند – معتقدند مغز انسان در برابر تبلیغات اینگونه رفتار میکند. علت وجودی بازاریابی عصبی این است که مغز انسان تنها 2 درصد انرژی خود را صرف فعالیتهای هوشیارانه میکند و بقیه فعالیتهای خود را به طور گسترده به پردازش مسائل ناخودآگاه اختصاص میدهد. بنابراین، بازاریابان عصبی معتقدند روشهای قدیمی تحقیق بازار– مانند بررسی رفتار مصرفکننده– دقت کافی را ندارند، چون مصرفکنندگانی که مورد بررسی قرار میگیرند، هیچگاه نمیتوانند احساسات ناخودآگاه خود را بیان کنند که علاقه آنها را به یک محصول خاص برمیانگیزد. به گفته موسس و مدیر اجرایی شرکت بازاریابی عصبی نوروفوکس، اگر کسبوکارها میخواهند به موفقیت برسند، باید به سطح ناخودآگاه مغز دسترسی داشته باشند؛ یعنی جایی که مصرفکننده علاقه اولیه خود را به محصولی نشان میدهد و به خرید آن تمایل پیدا میکند. در این نوع از تستهای بازاریابی، داوطلبان کلاههای سبکی میگذارند که سنسورهای الکتروانسفالوگرافی و یک وسیله دنبالکننده حرکات چشم به آن متصل است و فرد همزمان به یک آگهی بازرگانی نگاه میکند. محققان با استفاده از این دو وسیله میتوانند الگوهای مغزی فرد داوطلب را به تصاویر ویدئویی دقیق یا علامت آگهیها یا لوگوهایی که تماشا میکنند، متصل کنند. متخصصان این کار با اندازهگیری امواج مغز، میتوانند میزان توجه افراد، احساس و حافظه آنها را بسنجند و واکنش ناخودآگاه فرد را به یک محرک محاسبه کنند. وقتی آنها الگوهای الکتریکی را کنار هم میگذارند، میتوانند پیامهای مغز را دریابند. کسب وکارها با استفاده از این پیامها میتوانند به پیشرفت برسند. در حال حاضر تعداد زیادی از شرکتها مانند نوروسنس، به تخصص در آخرین تکنیکهای کاوش مغزی یا روشهای قدیمیتر که واکنشهای پوست، ماهیچه یا عصبهای صورت را نسبت به آگهیها یا محصولات جدید دنبال میکنند، دست یافتهاند. شرکتهایی مانند گوگل، CBS، دیزنی، فریتولی، تلویزیون A&E و نیز برخی کمپینهای سیاسی از بازاریابی عصبی برای امتحان کردن احساسات مشتریان خود استفاده کردهاند. این شرکتهای بزرگ و موسسات تحقیقاتی، به این دلیل به سوی جنبش بازاریابی عصبی خیز برداشتهاند، که از تکنیکهای جدید دیگر برای حل مشکلات بازاریابی خود ناامید شدهاند.
نگاهی که به بحث بازاریابی و تبلیغات در ایران وجود دارد بیشتر مدیریت اجرایی است تا مدیریت استراتژیک. به عبارت دیگر، شرکتها بدون داشتن یک رویکرد استراتژیک صرفا به فعالیتهای تبلیغاتی میپردازند.
موضوعی به نام تبلیغات، در زیرمجموعه استراتژی بازاریابی یک شرکت قرار میگیرد که استراتژی بازاریابی خود زیرمجموعهای از استراتژی کلان شرکت است. بنابراین در صورتی که یک شرکت با ادبیات مدیریت استراتژیک و پیادهسازی نظام جامع استراتژی آشنایی نداشته باشد به احتمال بسیار زیاد در حوزه تبلیغات نمیتواند به صورت هدفمند عمل کند. در ایران شاهد تبلیغات بسیار زیادی هستیم که به دلیل نداشتن تبعیت از یک استراتژی کلان چندان هوشمندانه نیست.
بر همگان واضح است که استفاده از ابزارها و اجرای فعالیتهای تبلیغاتی نیازمند صرف منابع بسیاری است که در صورت مناسب نبودن آن، تمامی منابع شرکت به هزینه تبدیل میشوند. در نگاه استراتژیک به بحث بازاریابی و تبلیغات یک شرکت، برای خلق یک مفهوم تبلیغاتی به ماهها و روزها مطالعه و بررسی نیاز است؛ اما متاسفانه تبلیغات بسیاری میبینیم و میشنویم که بیننده یا شنونده جواب این سوال را نمیتواند بدهد «این تبلیغ چه مفهوم یا چه هویت متمایزی را بیان میکند؟» داشتن هویت متمایز موضوعی است که در بسیاری از تبیلغات نمیبینیم.
در برخی موارد نیز شرکتها موضوعی را به عنوان مفهوم یا هویت متمایز تبلیغات خود مطرح میکنند؛ اما از این نکته غافلند که این هویت متمایز برای مشتریان و مصرفکنندگان چقدر دارای ارزش است؟ واژهای به نام «کیفیت» زمانی ذهن مخاطبین را به خود مشغول و نظر آنان را جلب میکرد، اما چندان خلاف واقعیت نیست اگر بگوییم که امروز این واژه توسط مخاطبین دیگر حتی شنیده هم نمیشود، اما هنوز تبلیغات فراوانی را میبینیم و میشنویم که «کیفیت»، «قدیمیترین» و ... را به عنوان هویت متمایز خود مطرح میکنند.
در برخی موارد که مدیران ارشد شرکتها خود درگیر فرآیند تبلیغات میشوند عارضه دیگری ممکن است به این فرآیند وارد شود که این عارضه همان برخورد سلیقهای است. تبلیغات موضوعی است با قواعد کاملا علمی و تخصصی. در حالی که بسیاری از مدیران و کارآفرینان محترم در ایران با آن به سبک غیرحرفهای و سلیقهای برخورد میکنند.
جوان بودن علم بازاریابی و تبلیغات -که زیرمجموعه بازاریابی است - در ایران و آشنا نبودن مدیران شرکتها با این علم عارضه دیگری است که طرحریزی، اجرا، کنترل و اخذ بازخورد یک کمپین تبلیغاتی را بسیار دشوارتر میکند.
ناشناس بودن این علم در بین مدیران ارشد سازمانها به حدی است که بعضا مدیران سازمانهای بزرگ - که حجم کارهای تبلیغاتیشان زیاد است - گمان میکنند با به خدمت گرفتن یک گرافیست که عمدتا سلایق مدیران ارشد را تبدیل به مستندات تبلیغاتی میکند میتوانند موضوعی به نام تبلیغات را اجرایی کنند. متاسفانه مراکز آموزشی و دانش آموختگان این عرصه نیز کمتر توانستهاند فاصله بین تئوری و عمل را به شیوهای مناسب پشتسر بگذارند. این ضعف از غیرکاربردی بودن مباحث ارائه شده در کلاسهای مراکز آموزشی و بسیاری علل دیگر ناشی میشود.
چگونه برندهایی نظیر نیسان، آدیداس، اوک، برتس بیز، مایکروسافت و سونی با بهرهمندی از بازاریابی حسی میکوشند تا زنده بمانند و تازه. برندهای جهانی همواره در پی آنند تا «توجه» مردم را به خود جلب کنند. تنها در این صورت است که میتوانند زنده بمانند.
بنزین و انرژی نیسان با صدای انسان تامین میشود
یکی از ویژگیهای یک کمپین بازاریابی حسی موفق این است که بتواند مخاطبان خود را به نشان دادن واکنشی خاص وادارد. نیسان در تازهترین کمپین بازاریابی حسی خود به خوبی به این عنصر بازاریابی توجه کرد.
نیسان که معروف به اجرای کمپینهای بسیار دقیق و استفاده از شیوههای مهندسی در فعالیتهای بازاریابی خود است، اینبار نیز کمپین زیبا و بسیار هنرمندانهای را اجرا کرد. مهندسان نیسان پس از بررسیها و اندازهگیریهای دقیق، ماشینی کوچک را طراحی کردند که نه با بنزین و گاز و نه با برق و هیدروژن کار میکرد، بلکه نیروی محرکه آن صدای انسان است. این مهندسان همچنین نمونهای مینیاتوری از یک پیست اتومبیلرانی طراحی کردند که ماشینهای کوچک نیسان بتوانند به راحتی در آن به پیش روند. هر پیست شامل سه لاین (خط) است و از سه نفر خواسته شده بود تا برای پیروز شدن با هم رقابت کنند. ماشینها در خط شروع قرار میگرفتند، ولی رانندگان آنها نه در پشت فرمان بلکه در پشت میکروفون قرار داشتند.
با اعلام داور، رانندگان شروع به فریاد کشیدن کردند و ماشینها به حرکت درآمدند. رانندهای که میخواست پیروز شود باید سعی میکرد بلندتر از رقبایش فریاد بزند تا اتومبیل او زودتر به خط پایان برسد. نیسان با این کمپین هنرمندانه که تلفیقی از تفکر خلاق و توان فنی بالای این شرکت بود، مخاطبان خود را به نشان دادن عکسالعملی خاص وادار کرد و بار دیگر نشان داد که از برندهای برتر در زمینه اجرای کمپینهای بازاریابی حسی است.
آدیداس و خلق تجربهای جدید برای خرید
خرید کردن برای بیشتر افراد تجربهای خوشایند است، اما ناراحتی فروشندگان به دلیل سوالات مکرر خریداران و سپس عدمخرید آنها و عدم رضایت خریداران به دلیل خستگی و عدم پاسخگویی فروشندگان، یکی از معضلات جدی در این زمینه است که لذتبخش بودن خرید را کاهش میدهد.
برندهای زیادی هستند که میخواهند این مانع را از فرآیند خرید حذف کنند. یکی از این برندها آدیداس است که در جدیدترین کمپین بازاریابی حسی خود، اصلاح رابطه فروشنده – خریدار را هدف گرفته است. آدیداس در این کمپین به خریداران محصولات خود این امکان را میدهد که بدون حضور در داخل فروشگاه، تمام محصولات آن را ببینند و در صورت تمایل خرید کنند. تنها کاری که این افراد باید انجام میدادند، لمس شیشه فروشگاه آدیداس و دیدن هر یک از محصولات داخل فروشگاه است. خریداران حتی میتوانستند با دادن کدی مخصوص، تمام محصولات داخل فروشگاه را روی گوشیهای همراه خود ببینند و در صورت تمایل، محصول موردنظر خود را در سبد خرید محصولات قرار دهند.