بازاریابی

مجموعه نوشتارهای عمومی با محوریت موضوعات بازار

بازاریابی

مجموعه نوشتارهای عمومی با محوریت موضوعات بازار

راهبرد دلفینی

نویسندگان کتاب راهبرد دلفینی معتقدند که به طور کلی، انسان‌ها را همانند موجودات دریایی می‌توان به 3 طبقه تقسیم کرد: ماهی‌های کپور، کوسه‌ها و دلفین‌ها.
دسته اول: ماهی‌های کپور هستند که همیشه ماهی‌های قربانی‌اند‌ زیرا پیوسته توسط دیگر ماهی‌ها خورده می‌شوند. در حیات اجتماعی بشر، برخی از انسان‌ها نیز چنین‌ هستند؛ یعنی برخی از انسان‌ها در زندگی خود نقش ماهی کپور را بازی می‌کنند. آنها کم و بیش و برحسب مورد، قربانی این یا آن چیز، این یا آن مسئله، این یا آن شخص می‌شوند و حتی ممکن است قربانی روابط غلط و تفکرات منفی خود شوند.
دسته دوم: کوسه ماهی‌ها هستند که روش (برنده – بازنده) را به کار می‌گیرند. برای اینکه من برنده شوم‌ تو باید بازنده باشی و این کار باید بدون هیچ تمایز و تفاوتی انجام گیرد. برای کوسه‌ماهی، هر نوع ماهی، دشمن به حساب می‌آید. هر ماهی یک وعده غذایی بالقوه است. شاید ما نیز این نقش را بازی کرده باشیم ‌یا حداقل در زندگی حرفه‌ای یا شخصی خود با کوسه‌هایی برخورد کرده باشیم.
دنیای سازمان‌ها و دنیایی که ما در آن کار می‌کنیم از دیرباز دنیای کوسه‌ها تلقی می‌شود که گاه صحبت از کارکنانی می‌شود که برای رسیدن به مقام‌های بالا یکدیگر را می‌درند. در دنیای پررقابت امروز، حتی سازمان‌ها گاهی اوقات به طور موذیانه به سازمان‌های دیگر حمله می‌کنند. به طور خلاصه انسان‌هایی را می‌توان یافت که کم و بیش در حال رقابت دائمی از نوع برنده- بازنده هستند.
دسته سوم: نوع دیگری از حیوانات دریایی دلفین‌ها هستند. این پستاندار آبزی بزرگ
به طور طبیعی بازیگوش و دارای روحیه همکاری است و در ارتباطات خود شیوه برنده- برنده را برگزیده است.
دلفین در دنیایی از وفور نعمت زندگی می‌کند. او هیچ کمبودی ندارد و می‌خواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند. اگر یک دلفین زخمی شود، 4دلفین دیگر او را همراهی می‌کنند تا خود را به گروه برساند. داستان‌های زیادی نیز وجود دارد که در آنها دلفین‌ها جان انسان‌ها را نجات داده‌اند. پژوهش‌های انجام شده در سان‌دیه‌گو نشان داده‌است که دلفین‌ها علاوه بر داشتن روحیه همکاری بسیار باهوش‌ هستند. حتی برخی از پژوهشگران آنها را باهوش‌ترین موجودات روی زمین دانسته‌اند.
تحقیق زیر روحیه همکاری و روش‌های برنده- بازنده و برنده- برنده را به خوبی آشکار می‌سازد. در سان‌دیه‌گو پژوهشگران 95 کوسه و 5 دلفین را به مدت یک هفته در یک استخر بزرگ رها کرده و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند. ابتدا کوسه‌ها به یکدیگر حمله کردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آنها نابود شدند، سپس به دلفین‌ها حمله‌ور شدند.
دلفین‌ها فقط می‌خواستند با آنها بازی کنند ولی کوسه‌ها بی‌وقفه به آنها حمله می‌کردند. سرانجام دلفین‌ها به آرامی کوسه‌ها را محاصره کرده و هنگامی که یکی از کوسه‌ها حمله می‌کرد آنها به ستون فقرات پشت یا دنده‌هایش می‌کوبیدند و آنها را می‌شکستند. به این ترتیب کوسه‌ها یکی بعد از دیگری کشته می‌شدند. پس از یک هفته 95 کوسه مرده و 5 دلفین زنده در حالی که با هم زندگی می‌کردند در استخر دیده شدند.
ارتباط هدایت شده در جهت راه‌حل‌ها، تمایزهای پرباری را برای روشن کردن زندگی حرفه‌ای و ‌شخصی ارائه می‌دهد. کوسه تمایزی انجام نمی‌دهد. در دنیای او برای برنده شدن‌دیگران یا باید بمیرند و یا ببازند. ولی دلفین‌ها بسیار انعطاف‌پذیرند زیرا در دنیایی سرشار از تشخیص‌های پربار زندگی می‌کنند.
بیایید یکبار دیگر ماجرای استخر سان‌دیه‌گو را مرور کنیم. وقتی یک کوسه با یک دلفین روبه‌رو می‌شود چه اتفاقی می‌افتد؟ کوسه حمله می‌کند چون روش ارتباطی او برنده- بازنده است‌ ولی دلفین با انعطاف‌پذیری خاص خود فرار می‌کند و می‌گوید من در دنیایی سرشار از ثروت و وفور نعمت زندگی می‌کنم. در دریا برای همه به اندازه کافی غذا هست پس بیا با هم بازی و همکاری کنیم. کوسه دوباره حمله می‌کند و دلفین فرار می‌کند. کوسه توانایی درونی لازم را برای خارج شدن از تنگ‌نظری ندارد، بنابراین مجددا حمله می‌کند.
دلفین که می‌بیند دیگر چاره‌ای ندارد می‌گوید: من آنقدر انعطاف‌پذیری دارم که در موقع مناسب به یک کوسه تبدیل شو‌م پس حالا آماده رویارویی باش.اگر به طور تصادفی، کوسه آنقدر هوش داشته باشد که بفهمد حریف دلفین نمی‌شود و بخواهد در بازی و همکاری با او شرکت کند، دلفین به راحتی او را می‌بخشد و طوری با او رفتار می‌کند که انگار یک دلفین است.
تاکید کتاب راهبرد دلفینی این است که روحیه انعطاف‌پذیری و همکاری دلفینی می‌بایستی در همه ادارات، سازمان‌ها، موسسات، مدارس، خانواده‌ها وحتی زوج‌ها تعمیم یابد‌ زیرا همه ما در سطوح مختلف دلفین‌هایی بالقوه هستیم و برای پایان دادن به مسائل ناخوشایند از انعطاف‌پذیری لازم برای تبدیل شدن به یک کوسه برخورداریم ولی این کار باعث نمی‌شود که دوباره به روحیه دلفینی خود باز نگردیم.

هنر چانه زنی

بیایید تصور کنیم یک تاجر موفق در فرآیند خرید ویلای ساحلی کوچکی است. خریدار احتمالی مبلغ دست پایینی را پیشنهاد می‌کند. صاحب ویلا مبلغ بالایی را مطالبه می‌کند. هر دو طرف بسیار محتاطانه عمل می‌کنند و هر یک امیدوار است دیگری اشتباه کند. بعد از بارها بالا و پایین کردن، آنها بر سر قیمت مشخصی به توافق می‌رسند، اگرچه هر دو طرف می‌دانند که این قرارداد احتمالا به نفع طرف دیگر تمام شده است.

اکنون همان معامله، اما یک فرآیند متفاوت را تصور کنید، فرآیندی که در آن طرفین منافع خود را آشکارا از همان نقطه اول مشخص می‌کنند. فروشنده درمی‌یابد که خریدار قصد دارد از این ویلا فقط در تابستان‌ها استفاده کند. بنابراین در طول مذاکره توافق می‌کنند که فروشنده در فصل‌های دیگر از آن مراقبت کند. در این حالت دو طرف برنده هستند: فروشنده کمی پول اضافی می‌گیرد و این فرصت را دارد که زمان بیشتری در داخل کلبه صرف کند و خریدار دیگر نگران نگهداری از کلبه در زمستان نیست. راه‌حل‌های برد- برد این‌چنینی بیش از قراردادهای نقدی مستقیم به نفع دو طرف است.
در محافل دانشگاهی، روش اول معامله توزیعی نامیده می‌شود، در حالی که روش دوم معامله تلفیقی شناخته می‌شود. بحث در مورد اینکه کدام نوع استراتژی مذاکره بهتر است، از اوایل دهه 80 شدت گرفته است. در آن زمان دو کتاب منتشر شد که بر جنبه‌های مختلف این مساله تمرکز کرده بودند. در کتاب «می توانید در مورد هر چیز چانه بزنید» هرب کوهن، روش قدیمی چانه‌زنی «بیشتر برای من، کمتر برای تو» را پیشنهاد داده، در حالی که در کتاب «چگونگی به توافق رسیدن»، روجر فیشر، استاد حقوق دانشگاه هاروارد و ویلیام اوری، از روشی دفاع کرده‌اند که می‌تواند به نفع دو طرف معامله باشد.
معامله تلفیقی فرآیندی است که در بیشتر دانشگاه‌های حرفه‌ای بر آن تاکید می‌شود. مایکل ویلر، استاد مدیریت دانشکده کسب و کار هاروارد، با تاکید بر این موضوع می‌گوید بسیاری از موقعیت‌ها که در ابتدا پیشنهادهای برد-باخت به نظر می‌رسند، در واقع می‌توانند به فرصتی برای سود دو طرفه تبدیل شوند. اما وی در عین حال که از رویکرد سود محور دفاع می‌کند، هشدار می‌دهد که این رویکرد محدودیت‌های خودش را دارد. «تصور اینکه سهم هر کس به طور نامحدودی افزایش پیدا می‌کند، غیرواقعی است. مهم این است که تعیین شود هر کس چه سهمی خواهد داشت.»
به گفته ویلر، هنر مذاکره یعنی اینکه بتوان همزمان ارزشی را ایجاد و مطالبه کرد، درست مثل اینکه همزمان دو خودرو مختلف را هدایت کنید. از یک طرف، اگر به دنبال منافع دوجانبه نباشیم، نمی‌توانیم ارزش دوجانبه ایجاد کنیم. اما از طرف دیگر، اگر دست خود را رو کنیم و طرف مقابل این کار را نکند، با ریسک از دست دادن کل سهم‌مان مواجه می‌شویم.
وی می‌گوید مذاکره‌کنندگان برای این که نقش موثری داشته باشند، باید در هر دو شیوه مذاکره مهارت داشته باشند.

ادامه مطلب ...

کریستین دیور، همیشه ورای مد

کریستین دیور (که معمولا به نام دیور شناخته می‌شود) شرکتی فرانسوی است که علاوه بر در اختیار داشتن برترین تولیدکنندگان مد دنیا و بهترین خیاطان زنانه دوز، 42 درصد سهام لویی ویتان (LVMH) را که بزرگ‌ترین تولیدکننده کالاهای لوکس است در دست دارد. هر دو شرکت دیور و LVMH توسط تاجری به نام برنارد آرنالت کنترل و مدیریت می‌شود.

نام دیور از نام طراح معروف کریستین دیور گرفته شده است که امپراتوری طراحی لباس بانوان را در سال 1946 پایه‌ریزی کرد. خیاطی زنانه‌دوزی کریستین دیور تنها بخشی از خانه بزرگ دیور است که لوازم مختلفی شامل لباس زنانه، وسایل لوکس، لباس‌های مردانه و جواهرات را تولید می‌نماید. امروزه دیور 160 بوتیک در سراسر دنیا را اداره می‌نماید و یکی از اهدافش افزایش این تعداد است.
رقبای زیادی برای این شرکت وجود دارند شامل: شانل، لویی ویتان، گوچی، ورساچه و افراد معروف زیادی در لباس‌های با طراحی دیور دیده شده‌اند.
خانه دیور در 16 دسامبر 1946 در یک خانه شخصی در پاریس تاسیس شد. اگرچه، سال 1947 که سال گشایش آن بوده است به عنوان تاریخ تاسیس به حساب می‌آید. دیور توسط تاجر ثروتمندی به نام مارسل بوساک حمایت مالی می‌شد. خیاطی جدید بخشی از فعالیت تجاری یکپارچه منسوجات شد که توسط بوساک اداره می‌شد. سرمایه اولیه آن مبلغ 6 میلیون فرانک فرانسه بود و 80 نفر کارمند داشت. این شرکت برای بوساک تنها جنبه سرگرمی‌داشت و همین مساله به آقای دیور این امکان را داد تا بتواند از توانایی خود در طراحی استفاده نماید و حقوق دریافتی خود را افزایش دهد.
اولین شوی لباس با نام نگاه جدید (
new look) دیور در سال 1947 برای فصول بهار و تابستان با 90 مدل و 6 مانکن در سالن دفتر مرکزی برگزار شد. برای رد محدودیت استفاده از پارچه، دیور 20 یارد پارچه را به صورت افراطی در نوآوری‌های خود به‌کار برد. این طراحی شامل شانه‌های گرد، کمربندی که محکم بسته می‌شد و دامن‌های حجیم و پف‌دار بود. با گذشت زمان «نگاه جدید» جدا به محبوبیت رسید و به اندازه سال‌ها از مد و از دیگر رقبا جلو افتاد. اشخاص معروف هالیوود و اروپایی‌های ثروتمند مشتری‌های دائمی‌این لباس‌ها شدند و پاریسی که بعد از جنگ جهانی دوم جایگاه خود را در مد و طراحی از دست داده بود با «نگاه جدید» دیور توانست به جایگاه خود بازگردد.
به گفته سازمان دیور، سال 1947 سالی بود که کریستین دیور اولین عطر خود را با نام
Miss Dior ارائه نمود. دیور صنعت عطرسازی را با عطر Miss Dior که به یاد خواهرش کاترین دیور نام‌گذاری شده بود با یک حرکت انقلابی روبه‌رو کرد. شرکت با مسوولیت محدود کریستین دیور دارای 25 درصد از سهام، عطریات کاتی 35 درصد از سهام و بوساک 40 درصد از سهام تجارت عطر را در دست داشتند. از سال 1947 تا سال 1950 پیر کاردین مدیریت این شرکت را به عهده داشت.
توسعه به خارج از فرانسه از سال 1949 با افتتاح بوتیک عطر کریستین دیور در نیویورک آغاز شد. دیور 75درصد از صادرات مد از فرانسه را به همراه 5 درصد از درآمد صادراتی کشور در دست داشت. در سال 1950 یکی از مدیران، تحت لیسانس قراردادن کالاهای لوکس را با حک کردن نام کریستین دیور روی آنها به صورت قابل مشاهده طراحی نمود. این طرح اولین بار روی کراوات‌ها اجرا شد و به سرعت روی جوراب‌، کلاه‌، دستکش، کیف دستی، جواهرات و روسری انجام گرفت و از اینجا بود که تحت لیسانس قراردادن محصولات پوشاک مورد توجه قرار گرفت و سپس توسط سایر خیاطان پیروی شد.
در سال 1957 دیور پس از سومین حمله قلبی در گذشت و شرکت از خلاقیت‌های بی‌نظیر او بی‌نصیب ماند. با مرگ او بخش طراحی دچار بی‌نظمی ‌شد و «جیکوس روئیت» که مدیرعامل بود تصمیم گرفت که فعالیت‌ در سراسر دنیا را متوقف نماید. اما این مساله از طرف هیچکس قابل قبول نبود و وجود «میسون دیور» که یکی از دلایل ثبات مالی شرکت بود اجازه این کار را نداد. برای اینکه روئیت بتواند نام دیور را به جایگاه خود بازگرداند، در همان سال جوان 21 ساله ای به نام «سنت لورن» را برای مدیریت هنری پیشنهاد کرد. او توانست با استفاده از پارچه و با توجه به چیزهایی که دیور طراحی کرده بود لباس‌های جدیدی که پوشیدن آنها ساده‌تر بود و جنس آنها لطیف‌تر بود را طراحی نماید و با این کار او به یک قهرمان برای دیور تبدیل شد.
دیور اولین دفتر خود را در میلان در سال 2002 افتتاح کرد و 130 جایگاه با فعالیت کامل را اداره کرد. دومین دفتر دیور، آن سوی آب‌ها در توکیو گشایش یافت.
در پایان سال مالی 2008 دیور 38/42 درصد از سهام
LVMH و 32/59 درصد آرای آن را دارا بود. در پایان سال مالی 2009 درآمد شرکت 75/17 میلیارد یورو، درآمد عملیاتی 164/3 میلیارد یورو، سود 695 میلیون یورو، دارایی کل 25/36 میلیارد یورو، حقوق صاحبان سهام 12/16 میلیارد یورو بوده است و تعداد 73150 کارمند در این سازمان مشغول به کار بوده‌اند.

کار آفرینی ، روانشناسی موفقیت

گیتس و سیمپلوت دو تن از موفق‌ترین کارآفرینان جهان هستند. حکایت زندگی این دو نفر سوالات سحرآمیزی را برای روانشناسان ایجاد می‌کند.

این دو نفر که از دو نسل کاملا متفاوت هستند و در دو محیط متفاوت پرورش یافته‌اند، دارای چه وجوه اشتراکی هستند؟ مساله مهم‌تر این که‌،چه چیزی آنها را نسبت به اکثر مردمی‌که هرگز تجارتی را شروع نکرده به تماشای موفقیت آن تجارت ننشسته و به طور باور نکردنی ثروتمند نشده‌اند متمایز کرده است؟
پس از دهه‌‌ها انجام کار حدسی‌، دانشمندان اطلاعاتی جمع‌آوری کردند که به کمک آنها می‌توانند به این پرسش‌ها پاسخ دهند. سرنخ‌هایی اغواکننده نشانگر این مطلب هستند که نظرات آشکار روانشناسی ممکن است به نوعی تحریک‌کننده انسان‌ها برای شروع یک تجارت باشد و حتی کمکی باشد برای تعیین کردن کسانی که به موفقیت می‌رسند و کسانی که با شکست مواجه می‌شوند. سرمایه‌داران ریسک‌پذیر آینده برای انتخاب کارآفرینی که درصد احتمال موفقیتش بیشتر است، ممکن است از مشخصات روانشناسی یک فرد کمک بگیرند.
اولین قدم‌‌های روانشناسان برای شناخت بیشتر کارآفرینان بر اساس اتفاق پایه‌گذاری شده بود، نه تجربه. الکساندر زلازنیک، استاد ممتاز مدرسه عالی بازرگانی ‌هاروارد، می‌گوید: سال‌ها مصاحبه با کارآفرینان نتیجه چشمگیری برای او در پی داشته است‌، او متوجه شد آنها نه احساس خطر می‌کنند و نه مانند بقیه افراد نتیجه کار خود را سبک سنگین می‌کنند. در سال 1986 زلازنیک در مصاحبه‌ای با روزنامه نیویورک تایمز اعلام داشت: «برای درک کار آفرینان باید ابتدا درک کاملی از روانشناسی نوجوانان بزهکار داشته باشیم.»
کلی شیور، استاد روانشناسی کالج ویلیام‌اند ماری_که امروزه در این زمینه کار می‌کند_ در مورد نظریه زلازنیک می‌گوید: «این یک جمله فوق‌العاده است‌، اما اصلا حقیقت ندارد.»
شواهد اتفاقی‌،کاریکاتوری از یک کارآفرین معمولی به وجود آورد: مردی با شخصیتی مجاب‌کننده که میل به خطر کردن دارد‌، یک فروشنده مستقل با استعداد. شیور اظهار داشت: این نظریه که کارآفرینان دارای خصوصیات منحصر به فرد هستند‌، به هیچ‌وجه قانع‌کننده نیست.» با این حال او معتقد است‌، اطلاعاتی که در دهه اخیر جمع‌آوری شده این امکان را برای روانشناسان فراهم آورده تا قسمت‌هایی از این تصویر را تایید یا تکذیب کنند.
به عنوان مثال‌، این نظریه که کارآفرینان خطرپذیر هستند، رابرت بارن روانشناس موسسه پلی تکنیک رنسلر ثابت می‌کند که کارآفرینان مجاب‌گر که از مهارت‌های اجتماعی برخوردار هستند موفق‌ترند‌، به بیان دیگر- برای یک فروشنده برخورداری از جاذبه می‌تواند کمک بزرگی باشد. جای تعجب نیست اگر استیو جابز مدیر عامل شرکت کامپیوتری اپل که به خاطر روحیه متقاعدکننده‌اش مشهور است‌، به نظر واقعیت را به طور موقتی تحریف کرده باشد.
با این وجود در اینجا مشکل جدیدی پدیدار می‌شود. بیشتر مطالعات در مورد کارآفرینان موفق صورت می‌گیرد. کسانی را انتخاب می‌کنند که از قبل تجارتی ثابت داشته‌اند. به جای اینکه ابتدا کارآفرینان را پیدا کنند و بعد در مورد چگونگی موفقیتشان بپرسند‌، حداقل اگر بخواهیم به طور نسبی صحبت کنیم، محققان همواره به دنبال گروه موفق هستند.
چیزی که مشکلات را حادتر می‌کند این است که محققان معمولا از کارآفرینان می‌خواهند که توصیفی از خودشان در ابتدای راه‌اندازی حرفه‌شان ارائه دهند. این امر برای تمام افراد کاری غیرممکن بود. همه ما انسان‌ها با مهارت کامل داستان‌هایی راجع به زندگیمان می‌سازیم، در حالی که در مورد بعضی از اتفاقات اغراق و بعضی از آنها را کاملا حذف می‌کنیم. آیا لری الیسون می‌تواند یک ارزیابی دقیق در مورد زمانی که اراکل را تاسیس کرد ارائه دهد‌، حتی اگر واقعا بخواهد؟
در سال 1995 شیور و برخی از همکارانش سعی کردند از طریق یک زمینه‌یابی با عنوان میزگرد مطالعات پویشی کارآفرینی اطلاعاتی در مورد این مطلب به دست آورند. لذا‌، به این منظور آنها 64622 خانوار را به طور تصادفی فراخواندند. در میان این گروه بزرگ 800 نفر کارآفرین وجود داشتند که تنها 3 ماه در آن حرفه فعالیت کرده بودند. همچنین آنها یک گروه نمونه 400 نفری دیگر نیز گرد هم آوردند تا به عنوان گروه گواه از آنها استفاده کنند.
هریک از شرکت‌کنندگان در این تحقیق باید به یک پرسشنامه 15 صفحه‌ای پاسخ می‌داد. با استفاده از این اطلاعات، شیور و همکارانش می‌توانستند به یک سری نتایج اولیه دست پیدا کنند. به عنوان مثال کارآفرینان انسان‌های نرمالی هستند که به ‌اندازه مردم معمولی نگران استقلال مالی هستند یا در کارشان انگیزه دارند. نه نیاز مالی و نه استقلال فردی، هیچ‌یک باعث نشده آنها کسب و کارشان را راه‌اندازی کنند.
همچنین شیور معتقد است، آنها به هیچ‌وجه افراد بی‌باکی نسبت به ریسک‌پذیری نیستند. تنها یک تفاوت زیرکانه در نحوه پذیرش خطرات دارند. کارآفرینان نمی‌توانند در مورد دلایلی که ممکن است باعث شکستشان شود صحبت کنند. شیور می‌گوید: «توانایی عمومیت دادن به احتمالات ناخوشایند باعث ایجاد وحشت در افرادی می‌شود که خودشان پایه‌گذار یک حرفه نیستند.» و این چیزی است که ما از آن بی‌خبر هستیم.
به گفته شیور‌، یک تفاوت دیگر نیز بین افرادی که پایه‌گذار حرفه‌ای هستند و افرادی که نیستند وجود دارد. کارآفرینان به این که مردم چه فکری در موردشان می‌کنند، اهمیت نمی‌دهند.شیور می‌گوید: «آنها واقعا توجه نمی‌کنند و فقط دوست دارند پیشروی کنند و کاری را که می‌خواهند انجام دهند.»
طبق آمار گیتس و سیمپلوت، کارآفرینان دو وجه اشتراک دارند: «آنها نمی‌توانند شکست را تصور کنند و به این که شما چه فکری در مورد آنها می‌کنید اهمیت نمی‌دهند.»

تاثیر کیفیت برند های مواد غذایی بر انگیزه مشتری

رفتار مصرف کنندگان هنگام خرید مواد غذایی وکیفیت یک کالا ارتباط نزدیکی با واداشتن برند ها به تولید کالاهایی بهداشتی و درجه یک در همفکری با کارشناسان بهداشت و تغذیه دارد.

به گزارش ام بی ای نیوز و به نقل از سایت  AdWeek،اهمیت به سلامت و کیفیت بالای اجناس در دنیای بازاریابی فاکتوری مفید و در عین حال مرموز به نظر می‌رسد. موسسه تحقیقاتی " Hartman Group "، تجزیه و تحلیل هایی بر روی انگیزه آمریکایی ها به خرید مواد غذایی و چگونگی رفتار آنها در هنگام خرید انجام داده و سپس آن را به دیگر مصرف کنندگان در سرتاسر جهان تعمیم داده است.نتایج این تحقیق حاکی از آن است که 67 درصد از مشتریان برداشتی مشابه از کیفیت بالا داشته و آن را به سلامت و بهداشت مواد غذایی تعبیر می‌کنند. اما با این وجود تعدادی از آنان نیز از این واژه با عنوان عامل کسب توانایی برای مقابله با فشار‌های زندگی یاد می‌کنند. 73 درصد از آنها حفظ تناسب اندام را از نتایج مصرف یک کالای با کیفیت می‌دانند. در نهایت 75 درصد نیز رسیدن به یک احساس خوب درباره خود را از آثار استفاده از یک کالای سالم و بهداشتی به شمار می‌آورند.اما آیا این به آن معنا است که تمرکز برندها بر روی کیفیت آنها را از برندهای دیگری که فقط به ظاهر و جذابیت کالا اهمیت می‌دهند متمایز می‌کند؟ با وجود تنوع و گستردگی دیدگاه‌های افراد نسبت به کیفیت زندگی، مصرف کنندگان هنوز هنگام خرید یک کالا به دنبال علامت استاندارد بر روی آن هستند. این کار آنها را از سلامت کالا مطمئن کرده و می‌تواند یک نقش مهم در تصمیم گیری برای خرید یک کالای با کیفیت برای آنها بازی کند. امروزه برای تشخیص یک جنس درجه یک مشتریان بیشتر از قبل بر روی صحت و سلامت آن تاکید می‌کنند. کیفیت یک کالا ارتباط نزدیکی با واداشتن شرکت ها به تولید کالاهایی بهداشتی و درجه یک در همفکری با کارشناسان بهداشت و تغذیه دارد.مواد غذایی تازه، واقعی و بهداشتی
مصرف کنندگان مواد غذایی معتقد هستند که آن چه می‌خورید بر شخصیت شما تاثیر می‌گذارد. در حال حاضر این تصور در میان افراد توسعه یافته است که غذای تازه، با کیفیت و بهداشتی سلامتی و تندرستی را برای انسانها به ارمغان می‌آورد. علاقه به این موضوع تا حدی اجتناب از مصرف مواد غذایی مضر را توصیه می‌کند. مصرف بسیاری از آنها بیماری های قلبی را در انسانها گسترش می‌دهد. کلسترول، روغن های اشباع شده و با ترانس بالا و نمک زمینه را برای ابتلا به این بیماری ها فراهم می‌کند.در ادامه نظر‌سنجی از مردم سوال شد که در هنگام خرید مواد غذایی و نوشیدنی‌ها چه نکاتی توجه آنها را به خود جلب می‌کند. در پاسخ به این سوال 29درصد از افراد جلوگیری از ایجاد بیماری های قلبی را عامل مهم در انتخاب کالا عنوان کرده‌اند. 27 درصد از آنها علاقه به خرید مواد غذایی غنی از ویتامین ها و مواد معدنی را به طور واضح بیان کرده‌اند. در عین حال 24 درصد از افراد بیشتر مایل هستند که مواد غذایی پایین آورنده کلسترول را به عنوان غذای اصلی خود انتخاب کنند. 21 درصد از افراد غذاهایی را مصرف می‌کنند که در فرآیند تولید آنها کمتر از مواد نگهدارنده استفاده شده باشد. 20 درصد نیز از تولیدات داخلی و 19 درصد از آنها از مواد غذایی با محتویات شناخته شده تغذیه می‌کنند. در پایان کمتر از یازده درصد از جامعه آماری تمایل به خرید مواد غذایی و نوشیدنی هایی با برچسب تهیه شده از مواد آلی از خود نشان داده‌اند.پیشگیری در مقابل درمان
این گزارش تاکید می‌کند که تمایل مشتریان به مصرف مواد غذایی پیش‌گیری کننده بیشتر از تمایل آنها به مصرف غذاهای درمانگر است. برای مثال، 56 درصد از افراد استفاده از غذاهای جلوگیری کننده از افزایش کلسترول و 30 درصد از آنها مصرف غذاهایی برای درمان آن را از مهمترین تمایلات خود عنوان می‌کنند. گاهی اوقات تاکید مردم بر کیفیت بالای کالا توجه به استفاده از یک ماده خاص در فرآیند تولید را برای برندها واجب می‌کند. ویتامین دی ازاین موارد است. روند رو به رشد تمایل به مصرف این نوع ویتامین برندهای مختلف مواد غذایی را وادار به استفاده از این ماده در محصولات خود کرده است.در حال حاضر این گرایش کلی در برندها وجود دارد که طوری خود را علاقمند به حفظ سلامت مصرف کنندگان نشان دهند که حتی تصور کسب منافع فراوان از این راه برای مشتریان نیز به وجود نیاید. اما بازاریان آنقدر عاقل هستند که راهی برای جذب مشتریان جدید بیابند. مصرف کنندگان حتی اگر کودک هم باشند در مقابل ارائه یک روش درمانی مقاومت خواهند کرد.

چرا فهم «شأن و جایگاه» کلید خدمت به مشتری است؟

خدمات مشتریان طی چند دهه‌ اخیر تحولات فراوانی را از سر گذرانده و به معیارها و میزان‌های زیادی برای تحلیل رضایت و شادمانی مشتری متوسل شده است. خدمات مشتریان پیش از همه با خرسندی مشتری، اشتیاق و ارزش وی و تلاش‌هایش سروکار دارد.

هرچند معیارهای گوناگونی برای کیفیت خدمت به مشتری وجود دارد و این بخش از بازار تاکنون دستخوش تحولات بسیار گسترده‌ای شده است، با این وجود، خوشحال‌کردن مشتری و کسب رضایت و توجه او مهم‌ترین هدف هر کسب و کاری به حساب می‌آید. اما اگر این تفاوت‌های ظریف بین معیارها را کنار بگذاریم و صرفا در پی «معیار شادمانی» مشتری باشیم، آنگاه احتمالا نمایندگی و فروش را که حیاتی‌ترین نقش خدمات است، نادیده انگاشته‌ایم. بله، یقینا نمایندگی‌های یک شرکت عملا وکلا و حامیان مشتری هستند اما آنها ارزشی بیشتر از صرف پشتیبانی و حمایت دارند. نمایندگان اغلب باید نقش داور یا مربی را بازی کنند که می‌تواند «نه» بگوید.
نمایندگی‌های خدمات مشتری صرفا طرفداران مشتری محسوب نمی‌شوند. مدیران برجسته بر این باورند که آنها بیشتر مدافعان برند مورد استفاده و محبوب شما هستند.
نکته مهم در این گفته‌ها فهم شأن، بزرگ‌منشی، متانت و جایگاه است. باید به این درک برسیم که طرز تلقی ما از «شأن» چیست و چگونه می‌توانیم شأن متقابل خود و دیگری را طی فرآیند کار و تجارت حفظ کنیم. اما پیش از همه باید بدانیم که خود شأن به چه معناست؟ چه اتفاقی می‌تواند در حضور یا غیاب شأن و جاه رخ دهد؟
طی هفت ماه همکاری با دکتر سابرینا پاگانو به نتایج مهمی در مورد هیجانات و احساسات اخلاقی، مؤلفه‌های متانت، انصاف، و نیز در مورد مفهوم شأن دست یافتیم. ضمن گفت‌وگوهایم با دکتر پاگانو نگاه ویژه ای به موضوعات زیر انداخته شد:
(الف) وقتی کسی به شأن و بزرگ‌منشی شما بی‌احترامی می‌کند، شما بیشتر عصبی می‌شوید و در اغلب موارد دوست دارید مرتکب‌کننده را تنبیه کنید.
(ب) اگر مردم احساس کنند که با رعایت انصاف و درستی با آنها برخورد می‌شود، بیشتر رغبت خواهند داشت تا پذیرای تصمیمات و نتایج کار باشند و با آنها همدلی و همراهی به خرج دهند، حتی اگر نتایج کار نیز چندان مناسب‌شان نباشد (این نکته را حتی می‌توان در مورد مسائلی صادق دانست که چندان پسندیده نمی‌شوند).
(ج) بزرگ‌منشی اغلب به احساسات و هیجانات قوی ختم می‌شود و گستره‌ای از دانستن ارزش خود تا پریشانی، شرم و حتی نومیدی را دربرمی‌گیرد.
حال چگونه مساله «شأن» را می‌توان به درستی به کار برد؟ اهمیت همه‌ این حرف‌ها در بخش خدمات مشتریان چیست؟ مدیران باید به چه نکاتی در این زمینه دقت کنند؟ اجازه دهیداز دو گام اصلی نام ببریم:

(الف) اگر شرکتی شأن و جایگاه مشتریانش را مدنظر قرار ندهد و بر آنها تمرکزی نداشته باشد، آنگاه مشتریانش ترجیح خواهند داد به شرکت مزبور حمله کنند، آن را مورد تخطی اخلاقی قرار دهند و حتی تمایل داشته باشند آن شرکت را تنبیه کنند. به راحتی می‌توان روایتی را در ذهن پروراند که خدمات در آن به قدری غیرشخصی می‌شود که خود برند دست آخر از بین می‌رود.

ادامه مطلب ...

چگونه در کسب و کار بی‌پروا باشید

عقل سلیم می‌گوید که انسان‌های جسور رشد می‌کنند. آنها نظر خود را به دیگران می‌گویند، منابعی که نیاز دارند عنوان می‌کنند، همواره پیشرفت طلب می‌کنند و جواب نه را نمی‌پذیرند. پس افرادی که جسارت ندارند چه کاری باید انجام دهند، اگر فرهنگ شرکتشان تنها برای افراد بی پروا ارزش قائل است؟ اگر شما فردی خجالتی یا گوشه‌گیر هستید، نگران نباشید. می‌توانید آنچه را به آن نیاز دارید بخواهید و آن را دریافت کنید و همچنان خود واقعی‌تان را حفظ کنید.

افراد خبره چه می‌گویند
مدیران برای آنکه تاثیرگذار باشند به درجه‌ای از اعتماد به نفس نیاز دارند. لارن زاندر به عنوان یکی از موسسان و رییس گروه هاندل که یک شرکت مشاوره مدیریت در نیویورک است می‌گوید: «آنچه یک رهبر ایده‌آل را می‌سازد عبارت است از میزان کنترل شده بی‌پروایی، احترام به دیگران و هوش». با این وجود، داشتن تعادل لازم است. دانیل ایمز به عنوان استاد مدیریت دانشگاه بازرگانی کلمبیا و نویسنده «هدایت به منظور رشد» می‌گوید خبر خوب این است که «خجالتی بودن همیشگی نیست، جسور بودن می‌تواند آموخته شود.» مهم درک محتوا، ارزیابی رفتار خود و سپس ایجاد اصلاح مناسب است.
درک محتوا
بی پروایی به صورت عام به عنوان یک ویژگی مثبت شناخته نمی‌شود. قبل از آنکه در رفتار خود تغییری ایجاد کنید، محتوای کاری که انجام می‌دهید را درک کنید. آیا فرهنگ (از لحاظ ملی، منطقه‌ای یا سازمانی) واقعا برای اعمال قدرت ارزش قائل است؟ یا در محیطی کار می‌کنید که دنبال کردن یک روش پذیرنده و بی‌سر وصدا، بیشتر محترم شمرده می‌شود؟ اینکه بی‌پروایی شما محترم شمرده شود به جنسیت شما نیز بستگی دارد. آویوا ویتنبرگ کاکس، به عنوان مدیر عامل شرکت فرست که یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌ها در زمینه مشاوره جنسیت در جهان است هشدار می‌دهد زنانی که خواسته‌های خود را بیان می‌کنند اغلب به عنوان «پررو و خشن» توصیف می‌شوند. ایمز نیز در موافقت می‌گوید: «دامنه آزادی عمل برای زنان در مواردی که بتوانند از سرزنش فرار کنند، کوچک‌تر است». بنابراین، قبل از آنکه رفتار خود را تغییر دهید به پیامدهای آن فکر کنید.
سطح بی پروایی خود را ارزیابی کنید
این کار را می‌توانید هم با ارزیابی رفتار خودتان انجام دهید و هم از دیگران بخواهید به شما بگویند. زندر پیشنهاد می‌کند از خودتان بپرسید: «آیا تمایل دارید درباره آنچه می‌خواهید با دیگران صحبت کنید؟» پاسخ بیشتر افراد به این سوال با چند شرط همراه است که نشان دهنده نیاز آنها به غلبه بر ترس و بیان نظراتشان در موارد بیشتری است.
ایمز همچنین پیشنهاد می‌کند که یک «فهرست موفقیت» برای خود تهیه کنید تا متوجه شوید که آیا روش شما موثر هست یا خیر. طی یک مدت زمان مشخص- چند هفته یا یک ماه- قبل از ورود به بحث یا جلسه از خودتان بپرسید «من از این موقعیت چه می‌خواهم؟» سپس، بعد از آن نتایج را بررسی کنید «آیا آنچه را می‌خواستم به دست آوردم؟» این کار باعث می‌شود بتوانید برای موفقیت خود سابقه ایجاد کنید و نشان می‌دهد که آیا نیاز به تغییر روش وجود دارد یا خیر. البته در واقعیت، درجه بندی رفتار خود مشکل است. ایمز می‌گوید «ارتباط میان آنچه ما فکر می‌کنیم که انجام می‌دهیم و آنچه دیگران آن را می‌بینند بسیار ضعیف است. اغلب اگر هم ارتباطی وجود داشته باشد، تصادفی است.» به همین خاطر، دریافت فیدبک از همکاران معتمد یا انجام ارزیابی 360 درجه می‌تواند، کمک کند.
اهداف را مشخص کنید و به آنها پایبند باشید
اگر در ارزیابی خود متوجه شدید در موقعیتی که نباید عقب نشینی کنید این کار را انجام می‌دهید، از خودتان بپرسید از گفتن چه موضوعی امتناع می‌کنید و چرا سکوت کرده‌اید. دفعه بعد که موقعیت مشابهی برایتان پیش می‌آید، آنچه می‌خواهید بگویید وچگونگی بیان آن را از قبل تمرین کنید. ایمز و زاندر هر دو پیشنهاد می‌کنند که خود را با ایجاد یک هدف رفتاری طی زمان مشخص به چالش گیرید. به عنوان مثال به خود یک هفته وقت بدهید تا سه گفتگوی مشکل را با همکاران خود شروع کنید. یا به خود بگویید طی دو هفته آینده هرگاه در موقعیت یک گفتگوی گروهی قرار گرفتید، در همان دو دقیقه اول صحبت کنید. ایمز می‌گوید: «تغییرات تدریجی متمرکز باعث ایجاد تغییرات واقعی می‌شوند.» اگر موفق شدید، هدف دیگری ایجاد کنید و به آن پایبند باشید. اگر نتوانستید، خودتان را اذیت نکنید. هدف دیگری را امتحان کنید. او می‌گوید: «این بار روش خود را با چاشنی بازیگوشی پیاده کنید.»
ارتباط ایجاد کنید
بیشتر اوقات، افراد به این علت عقب‌نشینی می‌کنند که یا در یک موقعیت احساس ناراحتی می‌کنند، یا افراد دیگر را نمی‌شناسند یا از اینکه دیگران چه فکر خواهند کرد واهمه دارند. ایمز می‌گوید «تجربه من در ارتباط با افراد کم حرف و خجالتی نشان می‌دهد که موضوع رابطه برای آنها مهم است.» به همین خاطر، می‌توانید با افراد در خارج از محیط کار بیشتر آشنا شوید. ایمز پیشنهاد می‌کند «با همکارانی که فقط گاهی آنها را می‌بینید ارتباط ایجاد کنید. با همکاران خود طوری ارتباط برقرار کنید که موانع از میان برداشته شود. اگر در ایجاد ارتباط راحت باشید، بهتر می‌توانید ارتباط برقرار کنید.»

ادامه مطلب ...

پنج کلمه رایج میان بازندگان

سطح موفقیت با کلماتی که به زبان می‌آورید مقدر می‌شود. در مکالماتتان از این 5 کلمه «ناکامی‌ساز» اجتناب کنید.

کلماتی که هر روزه استفاده می‌شوند ساختار ذهنی را تشکیل می‌دهند و موفقیت یا ناکامی گوینده خود را رقم می‌زنند. در مشاهداتم از افراد بازنده با 5 کلمه مواجه شدم که در جملات این افراد نمود بیشتر داشت و اغلب افراد بازنده خیلی بیشتر از افراد برنده از آنها در مکالمات روزمره شان استفاده می‌کنند:
1. شانس
با وجود این حقیقت که رخدادهای پیش‌بینی نشده می‌توانند بر نتایج کار تاثیرگذار باشند. این شانس نیست که تفاوت را در نتایج ایجاد می‌کند. بلکه رخدادها هستند که باعث آن می‌شوند. شانس هیچ‌کاری با آنها نمی‌کند. باور داشتن به شانس افکار شما را به گونه‌ای ساختار می‌بخشد که در تصوراتتان نه شما و نه هیچ‌کس دیگری قادر به ایجاد تغییر یا حتی تاثیرگذاری نیست. بدتر از آن، شانس بهانه ای است که با آن شکست‌ها توجیه می‌شوند (این فقط بدشانسی بود) و موفقیت‌ها را لوث می‌کند (این فقط خوش شانسی بود)
2. دشمن
درست است که شما رقبایی دارید و برخی اوقات برای برد شما آنها باید شکست را متحمل شوند (و برعکس) حتی در این صورت نیز در کسب و کار دشمنی وجود ندارد. دشمن مربوط به میدان جنگ است. کسب‌وکار برای بهتر کردن چیزها است نه از بین بردن افراد. وقتی که شما با گفتن دشمن به رقبایتان از آنها برای خودتان غول درست می‌کنید، گزینه‌های تجاری را روی خود می‌بندید. به خاطر داشته باشید که در دنیای تجارت، رقبای امروز اغلب شرکای فردا هستند.
3. عدم پذیرش
آیا عالی نیست اگر مردم همیشه با نظرات شما موافق باشند؟ خوب گاهی اوقات افراد نظرات شما را نمی‌پسندند یا حتی ممکن است خود شما هم با آن موافقت نداشته باشید.
شما می‌توانید این وقایع را به عنوان عدم پذیرش خودتان توسط دیگران قلمداد کنید و به ذهنیت خودتان آسیب برسانید یا اینکه درک کنید که واقعا چه اتفاقی افتاده که نظرات شخص دیگری با نظرات شما هماهنگی ندارد. به جای اینکه از کلماتی استفاده کنید که به صورت خودکار شما را ضعیف می‌کند، روی تغییر دیدگاه خودتان یا دیدگاه شخص دیگر تمرکز کنید.
4.نفرت
در کار معمولا با جملاتی شبیه :«من از رییسم نفرت دارم» یا «من از شغلم نفرت دارم» روبه رو می‌شویم. نفرت یک کلمه منفی است و در بدن انسان بیماری ایجاد می‌کند. هربار شما این کلمه را به کار می‌برید مانند آن است که یک سلول سرطانی را در بدن تان آزاد می‌کنید. این قضیه کاملا جدی است. نمی‌گویم که همه چیز باید برای شما شیرین و دوست‌داشتنی باشد؛ اما چرا باید ذهن خود را با نفرت داشتن از کسی یا چیزی آلوده کرد ؟
5. اما
مطمئنم که شما هم کسانی را می‌شناسید که نمی‌توانند درباره یک ایده، نقشه یا فعالیت خاص چیزی بگویند بدون اینکه جمله شان را با یک اما ناقص نکنند. مثلا می‌‌گویند «بله ایده عالی است اما....» یا « من موافقم که ما باید کاری کنیم اما......» این کلمه یاس آور است و فرصت‌ها را از بین می‌برد. از بدل‌های دیگری که برای «اما» وجود دارد استفاده کنید و به جای فرصت سوزی، فرصت ایجاد کنید: کلمه «و» یکی از بهترین آنها است. دفعه بعد که خواستید از «اما» استفاده کنید به جای آن «و» را امتحان کنید و اثر آن را ببینید.   

 

منبع: Inc

نویسنده:  Geoffrey James

رابطه با مشتریان

هر شرکت خصوصی یک مشتری بسیار مهم دارد. این مشتری هر ماه تقریبا یکی دو بار به فروشگاه شرکت سر می‌زند، چرخ ماشین‌اش را تعویض می‌کند و می‌گوید که می‌خواهد ماشین تازه‌ای بخرد، اما پول چندان زیادی ندارد. او چرخی در مجتمع می‌زند و با شما صحبت می‌کند تا اینکه هر دو به توافق لازم برای ادامه همکاری دست می‌یابید. او پیشنهاد شما را به ذهن می‌سپارد و محل مزبور را ترک می‌کند. اولین پرسش من این نیست چرا این مشتری بسیار مهم این‌طور در محل فروشگاه ظاهر می‌شود و چنین برخوردی دارد (گرچه باید در مورد این نکته فکر کرد)، بلکه می‌خواهم بدانم که چرا شما به عنوان مدیر این کسب و کار فرضی این مشتری مهم را از محل کارتان بیرون نمی‌اندازید؟ یعنی، چه اتفاقی می‌افتد که گاهی اوقات مدیران ناچارا با برخی از مشتریانی کار می‌کنند که علاقه چندانی به همکاری با آنها ندارند؟
اغلب کسب‌وکارها نگران از دست دادن مشتریان خود هستند. آنها از این مساله هراس دارند. هر کسب‌وکاری نیازمند میزان مشخصی از مناسبات است، چراکه باید بتوان سطح تولید را به نحوی موثر و کارآ حفظ کرد و توامان قیمت‌ها را نیز پایین نگه داشت. با این وجود، وقتی کسب و کارتان را بررسی و تحلیل می‌کنید تا ببینید که مراکز سوددهی شما کجا قرار گرفته‌اند، گاه درمی‌یابید که بزرگ‌ترین مشتریان شما بیشترین سود را به شما نمی‌رسانند. در واقع، آنها احتمالا مانع از آن می‌شوند که شما بتوانید خدمات و محصولات‌تان را به کسانی ارائه دهید که به شما سود می‌رسانند.
امروزه بیش از اندازه از لفظ «شریک » (کسی که همکاری اقتصادی با او سود متقابلی را به هر دو می‌رساند، یعنی همان مشتری دائمی و وفادار) استفاده می‌کنند، آنها امروزه سازنده‌ قواعد بازار هستند و باید بیشتر به آنها توجه کرد. برای مثال، مشتریانی وجود دارند که از پیروزی شما در بازار خرسند می‌شوند. این مشتریان گرچه شریک شما محسوب می‌شوند؛ اما (همچون آن مشتری بسیار مهم ابتدای ماجرا) هنوز ارباب رجوع نیز به حساب می‌آید، یعنی او کسی است که «خریدار قیمت» (
 buyer price  مشتریانی که اگر قیمت خوب باشد خرید می‌کنند، نه به خاطر وفاداری به برند) است. پس شما باید بین خریدارهای قیمت و شریک‌های خود تفاوت قائل شوید و بیشترین ارزش و احترام را برای شریک‌هایی در نظر بگیرید که خواستار پیروزی شما در بازار هستند. یک شریک واقعی می‌داند که پیروزی شما به معنای پیروزی اوست. شریک کسی است که این رابطه دوجانبه را می‌فهمد، اما یک خریدار قیمت یا همان ارباب رجوع، در پی رابطه یک‌طرفه با شما است و حتی از قدرت اقتصادی شما می‌کاهد.
حال فرض کنید که می‌توانستید 20درصد بیشتر به بودجه بخش فروش و بازاریابی اختصاص دهید؛ در این صورت، چه می‌کردید؟ چه تاثیر بیشتری می‌توانستید در اقتصاد داشته باشید و چه قدرت نفوذی را می‌توانستید در بازار کسب کنید؟ چقدر توانایی آن را داشتید موثرتر و کارآمدتر ظاهر شوید؟ چه سرمایه‌گذاری جدیدی می‌کردید و کسب‌وکارتان را به چه نحوی گسترش می‌دادید؟ اگر به این پرسش‌ها به خوبی پاسخ بدهید، احساس خوبی خواهید داشت و روحیه‌تان تقویت خواهد شد؛ این‌طور نیست؟

ادامه مطلب ...

برخی مشاهدات از بازار شکلات و قهوه

شکلات:  32 درصد متقاضیان شکلات در شهرهای بزرگ، مشتری محصولات شرکت آیدین هستند.نتایج بررسی های صورت گرفته به روش trend درخصوص رابطه میزان تقاضای شکلات از سوی شهروندان بالای 15 سال با میزان درآمد و تحصیلات آنها در شهرهای بزرگ کشور نشان می دهد که 79 درصد شهروندان در برنامه غذایی خود شکلات را لحاظ می کنند و در این میان زنان 4 درصد بیش از مردان متقاضی شکلات هستند. به گزارش ام بی ای نیوز،نتایج تحقیقات صورت گرفته توسط مرکز تحقیقات بازار EMRC حاکی از آن است که علاوه بر شرکت آیدین، شرکت های شیرین عسل و فرمند نیز توانسته اند با شناخت ذائقه دوستداران شکلات در شهرها به ترتیب نظر 24 و 20 درصد این افراد را به محصولات خود جلب کنند، اما 10 درصد متقاضیان این محصول در شهرها ترجیح می دهند، شکلات مورد علاقه خود را از بین تولیدات بی نام و نشان انتخاب کنند.بررسی ها نشان می دهد که با ارتقای سطح درآمد شهرنشینان، تقاضای آنها برای مصرف شکلات نیز افزایش می یابد بطوری که شهروندان با سطح درآمد بیش از یک میلیون تومان 8 درصد بیش از دیگران شکلات می خورند، اما میزان تقاضای این محصول از سوی ساکنین شهرها با سطح تحصیلاتشان روند مشخصی ندارد چراکه متقاضیان شهرنشین با تحصیلات فوق لیسانس و بالاتر و همچنین دیپلم و فوق دیپلم به ترتیب 7 و 3 درصد بیش از سایرین شکلات می خورند، در حالی در سایر سطوح تحصیلی میزان تقاضا 5 درصدکمتر از دیگران است. همانطور که انتظار می رود جوانان شهرنشین 15 تا 25 سال، 5 درصد بیش از سایرین شکلات می خورند، اما این روند مصرف با افزایش سن شهروندان کاهش می یابد، همچنین تولید کنندگان این نوع تنقلات شاهد بیشترین تقاضای شکلات درشهر رشت بودند چراکه ساکنان این شهرها 14 درصد بیش از سایرین شکلات مصرف کردند، این در حالی است که میزان تقاضا دراصفهان 9 درصد کمتر از سایر شهرها است.

ادامه مطلب ...

سواچ، زمان دقیق برای زندگی

سواچ (که از لغات سوئیس و watch به معنای ساعت ساخته شده است) نام برندی از ساعت‌های مچی است که توسط گروه سواچ به مدیریت نیکلاس ج.هایاک تولید می‌شود. در سال 1984، سواچ به وجود آمد و در سال 1985 در سوئیس به بازار معرفی شد.

این فکر در اوایل دهه 1980، تحت مدیریت ارنست تومکه، مدیر عامل ETA SA و نظارت تیمی از مهندسان ساعت علاقه‌مند به رهبری «المر ماک» و «جیکوز میلر» به وجود آمد.
از آنجا که این ساعت اولین وسیله پلاستیکی بود که زمان را اندازه می‌گرفت، «فرانز اسپرچر» به عنوان مشاور بازاریابی انتخاب شد و این پروژه به سرعت از اینکه تنها یک ساعت جدید و قابل تقلید برای رقبا باشد، به برندی برای سرگرمی با رویکرد بازاریابی تبدیل شد.
سواچ بر این هدف بود که بازاری را که ساعت‌سازان سوئیسی به برندهای ژاپنی مانند سیکو و سیتی زن باخته بودند دوباره از آن خود نماید و محبوبیت ساعت آنالوگ را درمقابل ساعت دیجیتال دوباره زنده نماید. این ترکیب بازاریابی و تولید، سوئیس را دوباره به عنوان یکی از اعضای کلیدی در دنیای ساخت ساعت مطرح نمود. قطعات ترکیبی، عملیات تولید با سرعت زیاد و تکنولوژی مونتاژ کردن برای ساخت ساعت‌ها استفاده می‌شد.
اولین معنای سواچ، ساعت دوم
second watch بود، زیرا این ساعت جدید با رویکردی جدید (سرگرمی و تزئینی) نسبت به سایر ساعت‌ها ساخته شد و بعدها توسط فرانز اسپرچر به عنوان ترکیبی از اسم سوئیس و watch در تمامی جهان شناخته شد.
اولین کلکسیون سواچ که شامل 12 مدل بود در اول مارس سال 1983 در زوریخ با قیمتی مابین 9/49-9/39 فرانک سوئیس عرضه شد. در همان سال قیمت 50 فرانک به صورت استاندارد برای ساعت‌ها اعلام گردید. هدف دپارتمان فروش برای یک میلیون در سال 1983 و دو و نیم میلیون در سال بعد طراحی شده بود.
با بازاریابی خوب و تعداد قطعات مناسب یک ساعت ساخت سوئیس، این ساعت به سرعت در میان مردم محبوبیت پیدا کرد. زیرا از ساعت‌های معمول آن زمان 80 درصد ارزان تر بود و تعداد قطعات آن از 91 واحد به 51 واحد کاهش یافته بود.
سواچ در اواسط دهه 1980 از محبوبیت بالای خود نهایت استفاده را کرد. علاقه‌مندان به مد، از سواچ به عنوان کش برای بستن موهای خود استفاده می‌کردند یا دو عدد ساعت را به دستان خود می‌بستند. در این مدت، سواچ این ایده را مطرح کرد که با هنرمندان معروف همکاری نماید.
سواچ ارائه محصولات خود را به طور قابل ملاحظه‌ای تغییر می‌داد و در این زمان شرکت بیش از دوجین انواع مختلف ساعت را شامل ساعت‌های بدنه فلزی (سری
Irony)، ساعت‌های ضد آب (سری Scuba)، ساعت‌هایی با بدنه باریک و تخت (Skin family) و ساعت‌هایی با قابلیت اتصال به اینترنت را که می‌توانستند قیمت سهام و سایر داده‌ها را دانلود نمایند (سری Paparazzi) به فروش می‌رساند.
در سال 2003، سواچ قراردادی را با فدراسیون جهانی والیبال در سوئیس به امضا رساند که بر طبق آن این شرکت اسپانسر تمامی بازی‌های والیبال ساحلی می‌شد. سواچ که در زمینه نوآوری بسیار مطرح بود فدراسیون والیبال را از نظر مالی و از نظر وسائل مورد نیاز (تابلوی امتیاز، زمان سنج و وسیله‌ای که سرعت سرویس زدن بازیکنان را اندازه می‌گرفت) تحت پوشش قرارداد.

ادامه مطلب ...

قوانین تغییرناپذیر برندسازی

قانون گسترش (توسعه): قدرت یک برند نسبت معکوس با گسترش آن دارد. شورلت در گذشته یکی از پرفروش‌ترین اتومبیل‌های آمریکایی بوده است. در سال 1986، شعبه فروش اتومبیل‌های شورلت شرکت جنرال موتورز 1718839 اتومبیل به فروش رساند، اما این تلاش برای رضایت همه گروه‌ها، موجب شد که مفهوم و نفوذ برند نادیده انگاشته شود. امروزه، میزان فروش اتومبیل‌های شورلت، سالانه تعداد 1000000 است و در بازار فروش، از اتومبیل‌های فورد عقب مانده است.

قانون اختصار: زمانی که دامنه تمرکز خود را محدود می‌سازید، بر قدرت برند خود می‌افزایید. قهوه استار باکس در طول مدت کوتاهی به‌صورت یکی از مهم‌ترین و محبوب‌ترین نام‌های تجاری درآمده است. محدود ساختن دامنه تمرکز، به مفهوم تولید یک محصول محدود نیست. استارباکس، سی نوع قهوه مختلف را عرضه می‌کند.
قانون تبلیغات: هر برند پس از تولد، به تبلیغات نیازمند است تا سالم و ماندگار شود. مضمون ثابت تبلیغات لاستیک‌های گودیر در طول سال‌ها، به این صورت بوده است: «لاستیک‌های درجه یک». پس چه کسی بهترین لاستیک‌ها را تولید می‌کند؟ و مصرف‌کننده با خود می‌اندیشد: «به یقین، گودیر، زیرا که پیشگام است».
قانون واژه: برای تملک ذهن مصرف‌کننده و تثبیت واژه‌ای در آن، یک برند می‌بایست به کوششی وصف‌ناپذیر بپردازد. فدرال اکسپرس، نخستین پست هوایی است که تمرکز خود را محدود به تحویل پستی شبانه کرده است و موفقیت خود را مدیون این نکته است. زیرا کلمه «شبانه» را در ذهن مصرف‌کننده تثبیت کرده است.
قانون اعتبار: رکن اصلی موفقیت یک برند، در ادعای اصالت آن است. در سال 1942 تبلیغات شرکت کوکاکولا به این صورت بود: «تنها چیزی که مانند کوکاکولا است، خود کوکاکولا است، کوکا‌کولا یک نوشابه واقعی است». در سال 1970، شرکت کوکاکولا شعار «یک نوشابه واقعی» را برای آن سال تجدید کرد.
قانون نام: در درازمدت، نام تجاری چیزی جز یک اسم نیست. زیراکس یکی از معتبرترین و نیرومندترین نام‌های تجاری جهان است که بسیاری از مهم‌ترین قوانین تثبیت برند را به نمایش درمی‌آورد. از جمله پیشگام بودن در یک طبقه‌بندی جدید (کپی روی کاغذهای بی‌خط) با نامی کوتاه و منحصر به فرد. با این حال، زمانی که زیراکس بر آن شد نام معتبر خود را به دنیای رایانه انتقال دهد، نتیجه‌اش، میلیون‌ها دلار ضرر و زیان بود.
قانون افزایش خطوط ضمیمه: ساده‌ترین راه نابودی یک برند، عرضه انواع و اقسام کالاها و خدمات با آن برند است. با یک برنامه بازاریابی وسیع، نام و نشان میلر بر سر زبان‌ها افتاد و به زودی بازار را از چنگ نوشابه باد ویزر که سلطان بازار بود، ربود. سپس، میلر به معرفی نوعی نوشابه به عنوان ضمیمه خط تولیدی خود پرداخت و تولید اولیه خود را متوقف ساخت.
قانون اسم عام (ژنریک): یکی از سریع‌ترین راه‌های عدم موفقیت، استفاده از اسامی عام برای برند است. نام بلوک باستر ویدئو، زمانی برند موفقی برای اجاره دادن ویدئو است که عنوان تجاری عام ویدئو رنتال نباشد. برای نام‌های تجاری بایستی از انتخاب نام‌های عام به عنوان نشانه (علامت) پرهیز کرد. هنوز هم هر کجا که نگاه می‌کنید، انبوهی از نام‌های عام، به ویژه در مناطق خرده‌فروشی، به چشم می‌خورد.
قانون کمپانی: نام تجاری یک نام تجاری است و کمپانی یک کمپانی است، این دو با یکدیگر تفاوت دارند. آیا محصول تاید، نیازمند حمایت کمپانی تولیدکننده خود است؟ احتمالا خیر. آیا آوردن نام کمپانی به دنبال نام تجاری، به آن لطمه وارد می‌آورد؟ احتمالا خیر. استفاده از نام کمپانی برای انجام دادوستد است و نه روشن کردن ذهن مصرف‌کنندگان.

ادامه مطلب ...

بزرگ‌ترین سایت خرید و فروش اجناس دست دوم در جهان

eBay اولین و بزرگ‌ترین سایت خرید و فروش اجناس دست دوم در جهان محسوب می‌شود. موسس و مدیر این سایت موفق یک ایرانی الاصل به نام پیر امیدیار(Pierre Omidyar) است.

بیش از 276 میلیون کاربر ثبت شده در eBay وجود دارد و در هر ثانیه اجناسی با ارزش حدود 2 دلار در آن دادوستد می‌شود. این سایت طبق رده‌بندی سایت الکسا، رتبه هجدهم پربیننده‌ترین وب‌گاه‌های دنیا را در اختیار دارد، در حالی که سایت بزرگ آمازون در مکان ۲۸ جهان است. هر روز نزدیک به ۳۶ میلیون کالای مختلف برای فروش روی این سایت قرار می‌گیرند و شغل حدود ۵۰۰ هزار نفر در جهان از طریق eBay تامین شده‌است.
در سال 1995 مبدع
eBay آقای پیر امیدیار، به صورت کاملا اتفاقی یک دستگاه فتوکپی را به صورت آنلاین به فروش گذاشت و خوشبختانه خریدار هم برای آن پیدا شد. وقتی به خریدار اعلام کرد که دستگاه شکسته است، فرد خریدار اظهار داشت که «من یک کلکسیونر فتوکپی‌های شکسته هستم». این زمانی بود که امیدیار متوجه شد که هر چیزی امکان پذیر است.eBay تجارت مستقیم را در اینترنت فراهم آورد و از وب جهانی برای این امر استفاده کرد. پیر امیدیار به‌تدریج با دریافت حق مبادله در این بازار اینترنتی که به سرعت رو‌به رشد بود، درآمد کسب می‌کرد. وی در ابتدا با این کار به صورت یک کار پاره‌وقت برخورد می‌کرد اما زمانی که درآمدش به مبلغ ۱۰ هزار دلار در ماه رسید، کار اصلی‌ش را رها کرد و تمام وقتش را بر روی eBay گذاشت.
این اتفاقات در سال
۱۹۹۶ به وقوع پیوستند و در آن زمان پیر تصور نمی‌کرد که روزی فروشگاه eBay به عنوان بزرگ‌ترین فروشگاه اینترنتی جهان مطرح شود.eBay که از ابتدا با هدف ایجاد بازاری برای فروش اجناس و سرویس‌های افراد مختلف بوجود آمده بود، در سال 1998 شروع به گسترش نمود. پیر و شریکش «جف اسکال» (Jeff Skoll) از «مگ وایتمن» (Meg Whitman) که فارغ‌التحصیل دانشکده تجارت دانشگاه‌هاروارد بود هم برای کمک در این فرآیند دعوت به عمل آوردند.
مگ کارمندان اصلی خود را از کمپانی‌های دیسنی و پپسی انتخاب کرد و یک تیم مدیریتی مجرب با حداقل 20 سال تجربه کاری فراهم کرده و دیدگاه بی‌نظیری برای سازمان بوجود آورد.
eBay همان کسب‌وکاری بود که نه تنها برای فروش اجناس استفاده می‌شد، بلکه افراد را به هم مرتبط می‌کرد.
آنها به سرعت تصویری از حراج اقلام جمع‌آوری شده را در ذهن‌ها ایجاد کردند و سپس آنها را به بازارهای گران فرستادند. جایی که قیمت فروش در آن بالاتر بود. «میانگین قیمت فروش»، استانداردی کلیدی در دادوستدهای اینترنتی شد و از آن پس میانگین فروش به یک شاخص مهم تبدیل شد.
eBay با همکاری شرکت‌های صاحبنامی‌ مثل GM، دیزنی و سان که اجناس بسیار با ارزشی در این سایت برای فروش گذاشتند، اعتبار زیادی پیدا کرد. مثلا شرکت سان اجناسی با ارزش 10 میلیون دلار را در eBay فروخت و در لیست خود موارد زیادی از این اجناس را قرار داد. وجود سیستم‌های شهرت و اعتبار مشتریان و همچنین استفاده از سیستم‌های پرداخت امن اینترنتی و سریع در آن از جمله سیستم PayPal از دلایل دیگر موفقیت گسترده eBay بودند.
فروشنده‌ها در این سایت اجازه داشتند تا لیست‌های اجناس را برای فروش، در اختیار خریداران قرار دهند. خریدارها روی اجناس قیمت می‌گذاشتند و سایر مشترکین
eBay از بین اجناس لیست شده، اقلام موردنظر خود را پیدا می‌کردند. اجناس این سایت بر حسب موضوع، رتبه‌بندی شده و هر حراجی فهرست مخصوص به خود را داشت. جست‌وجو در وب و گشتن در این حراج‌ها کاملا مجانی بود.
این شرکت پس از گذشت حدود ده سال از فعالیت خود به موفقیت‌های بسیار گسترده جهانی دست پیدا کرد و توانست شرکت‌های بسیار بزرگ دیگری در زمینه تجارت الکترونیک را خریداری کند. (مثل شرکت
PayPal، Skype و Gumtree که هر کدام از نمونه‌های بسیار موفق تجارت الکترونیکی هستند.)
در سال 2006 حجم مبادلاتی که توسط وب‌گاه
eBay صورت گرفت، بالغ بر ۵۰ میلیارد دلار بود که از این مقدار حدود ۱۰ درصد آن سهم خود eBay به عنوان سود بوده‌است. شعار این شرکت بسیار مرتبط با یکی از فواید اصلی تجارت الکترونیک است. «پیروزمندانه خرید کنید. هر چیزی را که وجود دارد، می‌توانید از eBay بگیرید». این شرکت با داشتن بیش از 15 هزار کارمند در سراسر جهان، در سال گذشته درآمدی بالغ بر 8 میلیارد دلار داشته است.

برادران دوج

دوج یک کارخانه آمریکایی ساخت اتومبیل، ون‌های کوچک و ماشین‌های اسپرت است که توسط گروه کرایسلر در بیش از 60 کشور دنیا تولید و بازاریابی می‌شود.

این کمپانی در سال 1900 تحت عنوان «برادران دوج» و برای عرضه قطعات و تجهیزات صنایع خودروسازی در شهر دیترویت تاسیس شد و در سال 1914 اولین خودرو کامل خود را تولید کرد و در سال 1928 به شرکت کرایسلر فروخته شد.هنوز هم پس از پشت سر گذاشتن ادغام دایملر و کرایسلر در سال‌های 1998 تا 2007 کماکان زیرمجموعه گروه کرایسلر می‌باشد که با شرکت فیات متحد شده است.
برادران دوج یعنی هوراس و جان، در ابتدای کار خود یک شرکت دوچرخه‌سازی تاسیس و بعد از آن شروع به تولید موتورهای فورد کردند. در سال 1911 اولین اتومبیل آنها طراحی و سرانجام در سال 1914 تولید شد. دیگر محصولات این کمپانی  4
Dodge  در طول جنگ جهانی اول به‌طور وسیعی به عنوان آمبولانس و اتومبیل جنگی به کار گرفته شد.
برادران دوج از سال 1914 تا 1927 برای معرفی اتومبیل‌های خود از یک آرم شامل یک ستاره شش پر استفاده می‌کردند که در آن حروف  
D و  B به نشانه  Dodge Brothers  نقش بسته بود. این حروف به نوعی در هم گره خورده بودند و نشان از اتحاد و همبستگی این دو برادر داشت.
دوج در سال 1915 با ساخت 45000 اتومبیل، مقام سوم تولید را کسب کرد و سپس در سال 1920 بعد از کمپانی فورد موفق به کسب مقام دوم شد. در همان سال با فوت برادران دوج، «فردریک‌هاینز» ریاست کمپانی را عهده‌دار شد و قراردادی با شرکت تجاری گراهام جهت فروش تولیدات خود منعقد کرد.
پنج سال بعد دوج با مبلغ 146 میلیون دلار به کمپانی  
Dillon Read & Co  فروخته شد و در سال 1928 والترکرایسلر آن را خریداری کرد. در این زمان کرایسلر که دوج را به خاطر شهرت زیاد، شبکه گسترده خرده‌فروشان و کارخانه مجهز آن خریداری کرده بود، شروع به فروش محصولات این کمپانی کرد.
فروش بی‌سابقه‌ای در ژوئیه 1928 آغاز شد و تمامی ‌انبارهای این دو شرکت که شامل حدود 170 میلیون دلار اتومبیل بود، فروخته شد. مدل‌های مختلف  
Ram  در سال 1931 عرضه شد و باعث افزایش فروش کمپانی گردید. اما طی دهه 1940 مدل‌های «دسوتو» و «پلایموت»  (Plymouth)  فروش خوبی نداشتند.
وسایل نقلیه سنگین جنگی دوج در طول جنگ جهانی دوم موفق بودند و تولید آنها در شهر دیترویت انجام می‌گرفت. مدل جدید  
Red Ram  با موتور 8 سیلندر در سال 1953 ساخته شد و دوج از این زمان به بعد مدل‌های اسپرت بیشتری مانند کوپه چارجر در سال 1966 به بازار عرضه کرد.
از سال 1962 تا 1976 یک آرم مثلثی شکل متشکل از سه شکل پیکان مانند با نام   
Fratzog  مورد استفاده قرار گرفت که هیچ معنایی نداشت و یکی از طراحان شرکت دوج این نشان را برای این شرکت انتخاب کرد.
در اواخر دهه 1960 مدل جالب توجه «دیتونا چارجر» و در اوایل دهه 1970 مدل کورونت، دارت و پولارا به بازار عرضه شدند. همچنین مدل‌های اسپرت متنوعی نیز در این زمان معرفی شد.
از سال 1976 تا 1995 علامت  
Pentastar  یا همان ستاره پنج‌پر برای اتومبیل‌های دوج مورد استفاده قرار گرفت که عبارت بود از: یک پنج ضلعی و یک ستاره پنج پر درون آن. ولی علامت معروف دوج سر قوچ است که استقامت و قدرت را تداعی کرده و از سال 1981 تا 1996 به صورت انحصاری تنها در وانت بارهای ساخت دوج دیده می‌شد.
در اوایل دهه 1980 کمپانی رنو قسمت وسایل نقلیه تجاری اروپایی کارخانه را خریداری کرد و این در حالی بود که قسمت اتومبیل‌سازی با کمپانی پلایموت وجه اشتراک بسیاری داشت. در سال 1988 مشخصات مدل 10 سیلندر جدید این کمپانی معرفی و سرانجام در سال 1990 تولید شد و توانست به یکی از معروف‌ترین اتومبیل‌های تمامی ‌پیست‌های اروپا و آمریکا تبدیل شود.
هم اکنون شرکت دوج از ستاره پنج پر یا سر قوچ به عنوان لوگوی خود استفاده می‌کند، ولی در اتومبیل دوج وایپر این لوگو به شکل مار افعی است، چون وایپر در زبان انگلیسی به معنای مار افعی می‌باشد. دوج در سال‌های اخیر و پس از معرفی مجدد در حجم وسیع به بازار اروپا، فروش اتومبیل‌های کالیبر، آونجر، وایپر و نیترو را در این کشورها آغاز کرده است.

تولید کننده بیشترین تعداد لنز و دوربین در دنیا

مارک نیکور  ( Nikkor) یک نام برای لنزهای دوربین‌های نیکون بود که با اضافه کردن R به NIKKO به وجود آمده بود. نیکو مخفف شده نام اصلی شرکت نیکون در زمان تاسیس آن؛ یعنی Nippon Kugaku K.K بود.

شرکت نیکون (که در ژاپنی «کابوشیکی گایشا نیکون» نامیده می‌شود) یک شرکت چندملیتی است که مقر آن در توکیو پایتخت ژاپن قرار دارد. نیکون در زمینه؛ تولید دوربین عکاسی و عدسی‌های اپتیک فعالیت داشته و از ابتدا محصولات اپتیک خود را با نام نیکور ارائه می‌داد. هم اکنون نیز روی لنزهای حرفه‌ای نام  Nikkor  درج می‌شود. در سال‌های قبل از جنگ جهانی اول تخصص این شرکت تهیه لنزها و تلسکوپ‌ها و پریسکوپ‌های جنگی و زیردریایی و همچنین دوربین‌های چشمی‌ و عکاسی بوده است.
شرکت نیکون تاکنون بیشترین تعداد لنز و دوربین را با نام نیکور در دنیا تولید کرده و
۲۸ سال متوالی برنده بهترین و با کیفیت‌ترین لنز و دوربین از فستیوال عکاسی  DIWA   و فستیوال‌های جهانی ‌بوده است.
این شرکت در 25 ژوئیه سال 1917 از ادغام سه شرکت تولیدکننده لوازم اپتیکی به وجود آمد. در سال 1933 نیکون نخستین لنز دوربین تولید خود یعنی لنز «آئرو نیکور»
 ( Aero-NIKKOR )  را برای عکسبرداری هوایی به بازار ارائه کرد.
از آن به بعد، نیکور حیطه خود را در هر دو بازار مصرفی و صنعتی گسترش داده و به عنوان سرآمد لنزهای باکیفیت ساخت ژاپن شناخته شد. این شرکت پس از جنگ جهانی ابتدا شروع به تولید لنز برای مصرف‌کنندگان دوربین‌های عکاسی عادی نموده و سپس لنزهای نیکور با قابلیت تعویض روی دوربین‌ها را ارائه کرد که مورد ستایش عکاسان در سراسر جهان قرار گرفتند.
در سال 1950 مطلبی در مجله نیویورک تایمز منتشر شد، مبنی بر اینکه دوربین‌های نیکون و لنزهای نیکور مورد استفاده توسط عکاسان مجله لایف برتر از دوربین‌ها و لنزهای ساخت آلمان بوده و این مطلب به‌طور قابل توجهی اعتبار و شهرت نیکون و نیکور را در جهان افزایش داد.
نیکون همواره الگویی در نوآوری بوده است و در سال 1968 یک لنز
 
fish eye  را برای دوربین‌های  SLR  معرفی کرد. این لنز «فیش آی» نخستین لنز مختص دوربین‌های  SLR  جهان بود که دارای عدسی‌های کروی بودند.
لنز اولترا میکرو نیکور که در سال 1962 معرفی شد، الگو و سرآغازی برای طراحی و تولید تجهیزاتی گردید که در ساخت آنها عناصری همچون سیلیکون و... به کار رفت. این تجهیزات در حال حاضر نیز بالاترین سطح وضوح و کیفیت را در جهان ارائه می‌کنند.
نیکون تکنولوژی‌های ابتکاری و جدیدی برای لنزهای نیکور مخصوص دوربین‌های
 SLR  معرفی می‌کند، به عنوان مثال یکی از تکنولوژی‌های اخیر آن پوشش نانوکریستال است که از پیشرفت‌های فوق‌العاده حاصل شده در تکنولوژی ساخت محصولات نیمه‌هادی، ناشی شده است و با حذف واقعی انعکاس‌های عدسی‌های داخلی لنز به‌طور موثر مشکلاتی همچون تار شدن عکس وروشنایی‌های خیره‌کننده را به حداقل ممکن کاهش می‌دهد.
لنزهای ساخت این شرکت مجهز به پردازنده‌ای است که توسط نیکون ساخته نمی‌شود، بلکه با همکاری شرکت سونی اقدام به ساخت و تولید آن می‌کند که شاید این نقطه ضعفی برای تولیدکنندگان آن به شمار آید.

ادامه مطلب ...