مارک نیکور ( Nikkor) یک نام برای لنزهای دوربینهای نیکون بود که با اضافه کردن R به NIKKO به وجود آمده بود. نیکو مخفف شده نام اصلی شرکت نیکون در زمان تاسیس آن؛ یعنی Nippon Kugaku K.K بود.
شرکت نیکون (که در ژاپنی «کابوشیکی گایشا نیکون» نامیده میشود) یک شرکت چندملیتی است که مقر آن در توکیو پایتخت ژاپن قرار دارد. نیکون در زمینه؛ تولید دوربین عکاسی و عدسیهای اپتیک فعالیت داشته و از ابتدا محصولات اپتیک خود را با نام نیکور ارائه میداد. هم اکنون نیز روی لنزهای حرفهای نام Nikkor درج میشود. در سالهای قبل از جنگ جهانی اول تخصص این شرکت تهیه لنزها و تلسکوپها و پریسکوپهای جنگی و زیردریایی و همچنین دوربینهای چشمی و عکاسی بوده است.
شرکت نیکون تاکنون بیشترین تعداد لنز و دوربین را با نام نیکور در دنیا تولید کرده و ۲۸ سال متوالی برنده بهترین و با کیفیتترین لنز و دوربین از فستیوال عکاسی DIWA و فستیوالهای جهانی بوده است.
این شرکت در 25 ژوئیه سال 1917 از ادغام سه شرکت تولیدکننده لوازم اپتیکی به وجود آمد. در سال 1933 نیکون نخستین لنز دوربین تولید خود یعنی لنز «آئرو نیکور» ( Aero-NIKKOR ) را برای عکسبرداری هوایی به بازار ارائه کرد.
از آن به بعد، نیکور حیطه خود را در هر دو بازار مصرفی و صنعتی گسترش داده و به عنوان سرآمد لنزهای باکیفیت ساخت ژاپن شناخته شد. این شرکت پس از جنگ جهانی ابتدا شروع به تولید لنز برای مصرفکنندگان دوربینهای عکاسی عادی نموده و سپس لنزهای نیکور با قابلیت تعویض روی دوربینها را ارائه کرد که مورد ستایش عکاسان در سراسر جهان قرار گرفتند.
در سال 1950 مطلبی در مجله نیویورک تایمز منتشر شد، مبنی بر اینکه دوربینهای نیکون و لنزهای نیکور مورد استفاده توسط عکاسان مجله لایف برتر از دوربینها و لنزهای ساخت آلمان بوده و این مطلب بهطور قابل توجهی اعتبار و شهرت نیکون و نیکور را در جهان افزایش داد.
نیکون همواره الگویی در نوآوری بوده است و در سال 1968 یک لنز fish eye را برای دوربینهای SLR معرفی کرد. این لنز «فیش آی» نخستین لنز مختص دوربینهای SLR جهان بود که دارای عدسیهای کروی بودند.
لنز اولترا میکرو نیکور که در سال 1962 معرفی شد، الگو و سرآغازی برای طراحی و تولید تجهیزاتی گردید که در ساخت آنها عناصری همچون سیلیکون و... به کار رفت. این تجهیزات در حال حاضر نیز بالاترین سطح وضوح و کیفیت را در جهان ارائه میکنند.
نیکون تکنولوژیهای ابتکاری و جدیدی برای لنزهای نیکور مخصوص دوربینهای SLR معرفی میکند، به عنوان مثال یکی از تکنولوژیهای اخیر آن پوشش نانوکریستال است که از پیشرفتهای فوقالعاده حاصل شده در تکنولوژی ساخت محصولات نیمههادی، ناشی شده است و با حذف واقعی انعکاسهای عدسیهای داخلی لنز بهطور موثر مشکلاتی همچون تار شدن عکس وروشناییهای خیرهکننده را به حداقل ممکن کاهش میدهد.
لنزهای ساخت این شرکت مجهز به پردازندهای است که توسط نیکون ساخته نمیشود، بلکه با همکاری شرکت سونی اقدام به ساخت و تولید آن میکند که شاید این نقطه ضعفی برای تولیدکنندگان آن به شمار آید.
کادیلاک قدیمیترین برند اتومبیل لوکس است که در بیش از 50 کشور جهان به فروش میرسد، ولی بازار اصلی آن در آمریکای شمالی بوده و در حال حاضر زیرمجموعه شرکت جنرال موتورز میباشد.
کادیلاک اکنون پس از بیوک، دومین سازنده قدیمیخودروی آمریکا و جزو قدیمیترین خودروسازان جهان میباشد. البته بحث بر سر قدیمیتر بودن بیوک و کادیلاک زیاد است، ولی به هر حال به دلیل اینکه جنرال موتورز فروش اولدزموبیل را متوقف کرده، این دو خودرو بیشترین قدمت را در میان بازماندگان این صنعت دارند.
کادیلاک در ابتدای قرن بیستم و در سال 1902 تاسیس شد. موسس آن «هنری لیلاند» (Henry Leland) که یک کارآفرین برجسته و مکانیک ارشد بود، نام کمپانی را از روی نام یکی از اجدادش به نام «آنتونی دلا موت کادیلاک» که فاتح دیترویت بود، کادیلاک انتخاب کرد.
اولین کادیلاک اتومبیل تک سیلندر و شکیلی بود که تا سال 1905 تولید شد در سال 1907 کمپانی کادیلاک با اتومبیلهای 4 سیلندر خود به موفقیت بزرگی دست یافت. لیلاند، موسس کارخانه کادیلاک پروژه جدیدی را پیاده نمود که طبق آن قطعات یک اتومبیل در اتومبیلهای دیگر استفاده شود. این طرح در سال 1908 برنده جایزه R.A.C شد. این شرکت در سال 1909 توسط کارخانه جنرال موتورز خریداری شده و با نمایش قابلیت تعویض کامل قطعات دقیق خود، به سرعت پایههای تولید انبوه و مدرن خودرو بنا نهاده شد و اولین خودروی لوکس آمریکا معرفی شد.
همچنین این کمپانی بار دیگر در سال 1913 با طرح چراغهای الکترونیکی برنده جایزه شد.
این پیشرفت در فناوری باعث شد که ویلیام دورانت که یکی از بزرگان کمپانی جنرال موتورز بود توجه خاصی به زیرمجموعه کادیلاک خود داشته باشد. در سال 1915 این کمپانی اولین خودروی تجاری خود را با نام کادیلاک51 وارد بازار کرد که بسیار قدرتمند بود. پس از آن در سال 1923 این کمپانی اتومبیل 8 سوپاپی تولید کرد که توانایی ترمز در چهار چرخ را داشت. مطالعات کمپانی GM نشان میداد که کمپانی کادیلاک پرسودترین زیرمجموعه است و بازار فروشی مناسبتر دارد. به همین دلیل بیشترین سرمایه گذاری خود را در این کمپانی متمرکز کردند.
مدل La Salle که دارای وزن کم و کیفیت بالا بود، در سال 1931 به عنوان زیباترین محصول GM شناخته شد. طرحهای این کمپانی از جمله شاسی، بدنه و سبک ساخت، کادیلاک را به یکی از مشهورترین خودروسازان تبدیل کرد.
ولی پس از مدتی بر اثر پایینتر بودن قیمت دیگر محصولات GM، کادیلاک کم کم بازار را از دست داد. یکی از شرکای کادیلاک، به دیگر شرکا گفت که با این روند، امکان ادامه حیات کادیلاک نیست. بنابر این در سال 1934 این کمپانی در سبک تولید خود تغییراتی داد. یکی از این تغییرات استفاده بعضی از قطعات جلوی کادیلاک برای دیگر محصولات GM بود.
کادیلاک در سال 1941 کم کم شروع به ساخت اتومبیلهای دیفرانسیل عقب نمود. پس از آن ساخت مدلهایی به شکل بال ماهی در قسمت عقب را آغاز کرد. در سال 1949 کادیلاک با تغییر موتورهای خود توانست موتوری را تولید کند که میتوانست به سرعت 160 کیلومتر برسد و همچنین موتوری بود پر قدرت. این مدل کمکم به اتومبیلی لوکس تبدیل شد.
کادیلاک از سال 1949 تا سال 1961 به عنوان بهترین اتومبیل در آمریکا شناخته شده بود. این کمپانی در سال 1951 ارزانترین مدل خود را روانه بازار کرد. در این زمان به تدریج اتومبیلها پهنتر شدند و شاسی پایین کادیلاک، الگویی برای دیگر مدلها شد.
سال 1963 کادیلاک مدلی را با موتور هشت سیلندر به بازار عرضه کرد که نسبت به تمامیمدلهای کادیلاک برتری خاصی داشت. این خودرو فضای داخلی بزرگ و موتوری قدرتمند داشت. در سال 1965 کادیلاک به اتومبیلی تجملی تبدیل شد که اکثر لوازم آن بیشتر جنبه تجملی داشتند.
در دهه 70 به دلیل گران شدن بنزین در آمریکا و مصرف بالای اتومبیلهای بزرگ کادیلاک، با هدف کاهش حجم و پایین آوردن مصرف سوخت، لوازم لوکس کاهش یافت.پس از سال 1980 همگی مدلها کوچکتر شدند. تولید اتومبیلهای لیموزین کاهش یافت و فقط در صورت سفارش عرضه میشد. کادیلاک به ساخت اتاقهای کوچکتر روی آورد تا همگام با بازار پیش برود. پس از آن، کادیلاک مدلی لوکس با سبک قدیم تولید کرد، ولی این مدل شکست خورد. کمپانی کادیلاک تصمیم گرفت بیشتر از اتومبیلهای اروپایی الهام بگیرد. مشتریان هر روز منتظر پدیده جدیدی از این کمپانی بودند.
در حال حاضر نیز کادیلاک توانسته پدیدهای خلق کند که در آن کم اصطکاکترین قطعات مکانیکی و هیدرولیکی به کار رفته است و موتور «نورث استارت» نام دارد.
پورشه از آن برندهای جاه طلبی است که می خواهد همه چیز را با هم داشته باشد و با اجرای درست قوانین برندینگ توانسته به هدفش برسد. از یک طرف با خودروهای سرعتی بی نظیری که به بازار عرضه کرده توانسته نامی باشد نماد جوانی، شادابی و به روز بودن. از سوی دیگر هر خودرویی که به بازار عرضه می کند از جهت امکانات تکنولوژیکی، نکات مهمی دربر دارد و از سوی دیگر، مشتریان خود را به گونه ای انتخاب کرده که نماد لوکس بودن در بازار باشد. در واقع پورشه کاری کرده کارستان. متخصصان برندینگ می دانند که برای ایجاد یک برند معتبر باید زمینه ای را ایجاد کرد و مشتریان مشتاق این زمینه را جذب برند خود کرد. اگر خواهان بازار جدیدتری هستید باید این را با برند متفاوتی انجام دهید.
به طور مثال نیسان در بازار خودروهای لوکس با برند اینفینیتی به بازار می آید و می داند که اگر بخواهد اسم نیسان را در بازارهای خودروهای لوکس هم خرج کند، نتیجه ای به دست نخواهد آورد.
پورشه با اطلاع از این قانون، توانسته دو ویژگی متمایز از هم را یکجا در خود جمع کند. از یک طرف نماد جوانی و شور و نشاط است و نمونه اش در پیست های اتومبیل رانی جهان قابل مشاهده است و از سوی دیگر نمادی است از یک زندگی لوکس و متفاوت.
آقای فردیناند پورشه، در سال 1931 کارخانه «دکتر اینگ.اچ.سی.اف. پورشه جی ام بی اچ» را تاسیس کرد. نام طولانی و سخت آن، همه را به آن واداشت که به اختصار به آن کارخانه پورشه بگویند.
دفتر مرکزی در مرکز اشتوتگارت قرار داشت و کار کمپانی، اوایل، فقط این بود که در زمینه ساخت و بهینه سازی وسایل نقلیه موتوری مشاوره بدهد و برای ساختن خط تولید به آنها کمک کند و آن زمان نمی شد هیچ خودرویی با برند پورشه در خیابان ها دید. یکی از اولین پیشنهادهایی که به این شرکت شد، پیشنهادی بود که دولت آلمان نازی برای ساخت خودرویی به اصطلاح «همه سوار» به آن داد. آقای پورشه خودرو را طراحی کرد و فولکس واگن آن را ساخت. فردیناند پورشه، خود نمی دانست. موفق ترین خودروی تاریخ را طراحی کرده است. همان خودرویی که ایرانی ها به آن «فولکس قورباغه ای» می گویند.
جالب است که تا چندی قبل این خودرو هنوز در آرژانتین تولید می شد. بعدها کمپانی پورشه با استفاده از طراحی و اجزای همین خودرو، مدل پورشه 64 را به بازار داد، خودرویی که یک هزارم موفقیت بیتل را کسب نکرد.
آغاز جنگ جهانی دوم
جنگ جهانی دوم، آلمان را کاملا درگیر خود کرد. امواج جنگ پورشه را در خود فرو برد و خودروی بیتل یا فولکس قورباغه ای تبدیل به خودرویی نظامی شد. آن سال ها 52000 دستگاه خودروی واگن و 14000 دستگاه خودروی شوییم واگن تولید شد که همگی در حقیقت بیتل هایی بودند که لباس نبرد بر تن کرده بودند.
پورشه طراحی چندین تانک را هم برای ارتش نازی برعهده داشت اما سرآخر این شرکت هنشل و سانز بود که برنده ساخت تانک برای ارتش شد و تانک های تایگر یک و دو را تولید کرد. بعدها پورشه توانست با استفاده از تجارب قبلی تانک دیسترویر را بسازد.
وقتی جنگ تمام شد، کارخانه فولکس واگن در کی. دی.اف اشتات به دست ارتش بریتانیا افتاد. فردیناند مقام خود را در هیات مدیره فولکس واگن از دست داد و ایوان هرست که افسر ارتش بریتانیا بود، مدیرعامل کارخانه شد. در 15 دسامبر همان سال، فردیناند به جرم جرایم جنگ دستگیر شد، اما از اعدام جان سالم به در برد و تنها به بیست ماه حبس محکوم شد. در 20 ماهی که فردیناند در زندان بود، پسرش، فری، تصمیم گرفت که خودرویی بسازد که نام برند پورشه را یدک بکشد.
آدولف دسلر مغز متفکر اصلی نام تجاری آدیداس را مردم به عنوان پایهگذار صنعت لوازم ورزشی مدرن میشناسند.
نوجوانی وی در آلمان و در دوران رکود اقتصادی پس از جنگ جهانی اول سپری شد. او در همین دوران به خانوادهاش کمک میکرد که با استفاده از باقی ماندههای کیفهای ارتشی خود دمپایی درست کنند، ولی علاقه و اشتیاق او همیشه ورزش و به خصوص فوتبال بود. در سال 1920 ساخت کفشهای ورزشی را شروع کرد. او علاوه بر استفاده از تجربیات شخصیاش با تعداد زیادی پزشک، مربی ورزشی و کارشناس ورزشی هم مشورت میکرد و از همان ابتدا روی کارآیی هر کفش برای هر ورزش به خصوص تاکید داشت، بنابراین برای انواع گوناگون ورزش مثل دو، تنیس یا فوتبال، کفشهای متفاوتی طراحی کرد. در سال 1949 بود که آدیداس گروپ به عنوان یک شرکت به ثبت رسید.
دسلر با نوآوریهای پیوسته و پایبندی به طراحی کفشهای مناسب برای ورزشهای مختلف، توانست آدیداس را پیشاپیش دیگران قرار دهد. مثلا در زمینه فوتبال دسلر متوجه شد که اگر زمین مرطوب باشد، کفشهای معمولی فوتبال کارآیی کافی ندارد، بنابراین به فکر افتاد که به کف کفشها، میخهای مخصوصی اضافه کند که به فوتبالیستها کنترل و دقت عمل بیشتری بدهد و با همین کفشهای جدید بود که تیم آلمان در جام جهانی 1954 به مقام قهرمانی رسید.
درست مثل میخهای ته کفشهای فوتبال این دسلر بود که برای اولین بار آج ویژهای برای کفشهای مخصوص ورزش دو طراحی کرد که به واسطه آن دوندگان میتوانستند برای دویدن به دور محوطه کنترل بیشتری داشته باشند.
هدف دیگر او این بود که کفشهایش از بهترین مواد اولیه، متناسب با نوع حرکت ساخته شوند و به همین دلیل روی انواع مواد اولیهای که ممکن بود برتری یا ویژگی خاصی داشته باشند، از جمله پوست کوسه ماهی و حتی چرم کانگورو، هزاران آزمایش انجام داد و نتیجه مهمترین اختراع او کفشهای ورزشی نایلونی بود.
دسلر تنها یک مخترع موفق نبود، بلکه از شم اقتصادی قوی هم برخوردار بود. او میدانست که اگر قرار باشد آدیداس کفشهای کاملا متفاوت برای ورزشهای مختلف ارائه دهد، میباید در تمامی آنها یک عنصر مشترک وجود داشته باشد. بنابراین به فکر ساختن سه نوار در کناره کفشها افتاد؛ به طوری که هر کسی تنها با نگاه کردن به کفش بتواند تشخیص دهد که آنها آدیداس هستند. امروزه این سه نوار به عنوان لگوی شرکت آدیداس شناخته میشوند و دیگر کسی نیاز ندارد نام آدیداس را روی محصولات آن ببیند تا متوجه شود که این محصول را آدیداس تولید کرده است.
امروز میراث دسلر هنوز به قوت خود باقی است و هنوز آدیداس تاکید زیادی روی جنبه کارآیی هر کدام از محصولاتش دارد (که در حال حاضر تمامی انواع پوشاک و کفشهای ورزشی را شامل میشود) و در عین حال بازار آدیداس دیگر محدود به ورزشکاران نیست. در واقع امروز آدیداس به همان اندازه که یک نام ورزشی است، در زمینه مد هم نام معتبری محسوب میشود. در حال حاضر آدیداس تلاش میکند که بین مد بودن کفشها و لباسهایش و کارآیی عملی و ورزشی آنها، تعادل برقرار کند و به جای اینکه سعی کند این موارد را درهم ادغام کند، برای تولیدات خود سه شاخه کارآیی ورزشی، میراث ورزشی و مد ورزشی را در نظر گرفته است. بخش کارآیی ورزشی، بر کارآیی و نوآوری متمرکز است، همان چیزی که آدیداس به واسطه آن معروف شده است. در بخش میراث ورزشی، آدیداس مدهای قدیمیتر را که حس و حال دوران مدرسه را القا میکند را به بازار میدهد و در بخش مد ورزشی، تولیدات آدیداس به طور مستقیم برای خریداران پیرو مد روز و با طراحی یوهیجی یاماموتو طراح معروف مد تهیه میشود. عمدهترین بخش آدیداس به بخش کارآیی ورزشی اختصاص دارد که 70 درصد کل فروش را شامل میشود. میراث ورزشی 25 درصد و مد ورزشی 5 درصد از بازار فروش آدیداس را تشکیل میدهند.
ادامه مطلب ...شرکت برادران وارنر یک شرکت آمریکایی تولید فیلم و محصولات تلویزیونی است. وارنر برادرز، زیرمجموعههای زیادی شامل تولیدات فیلم، برنامههای تلویزیونی و انیمیشن دارد و نیمی از سهام تلویزیون CW متعلق به این شرکت است.
نام این شرکت به یاد آورنده نام چهار برادر به نامهای هری، آلبرت، سام و جک وارنر است که از هلند زمانی که تحت امپراتوری روسیه بود به لندن و سپس کانادا مهاجرت کردند. سه برادر بزرگتر به کار سینما مشغول شدند و یک دستگاه پخش فیلم تهیه کردند و در شهرهایی که معدنکاران زیاد بودند مانند پنسیلوانیا و اوهایو شروع به نمایش فیلم کردند. آنها اولین سالن سینمای خود به نام Cascade را در نیوکاسل و در سال 1903 افتتاح کردند. در سال 1912 هری وارنر تدوینگری بهنام پائول اشلی چیس را استخدام نمود و همزمان با جنگ جهانی اول شروع به تولید فیلم کردند و در سال 1918 استودیو وارنر برادرز در بلوار سان ست هالیوود گشایش یافت. سام و جک تصاویر را تولید میکردند و هری، آلبرت و تدوینگر آنها پائول کارهای تأمین مالی و پخش در نیویورک را به عهده داشتند. در طول جنگ جهانی اول اولین فیلم آنها با نام چهارسال در آلمان برپایه کتابی از یک سفیر آمریکایی به نام جیمز جرارد تولید شد.
اخذ حق تکثیر آهنگهای آوریهاپوود یکی از بزرگترین اهداف این شرکت در آن سالها بود ولی چیزی که باعث شد برادران وارنر بههالیوود راه پیدا کنند در واقع سگی به نام رین تین تین بود که توسط یکی از سربازان آمریکایی از فرانسه آورده شده بود. رین تین تین اولین نقش خود را در فیلم کوتاه «شمال از کجا آغاز میشود» بازی کرد. این فیلم با موفقیت روبهرو شده و جک وارنر قبول کرد که بابت هفتهای 1000 دلار، سگ را در نقشهای بیشتری بازی دهد. رین تینتین بزرگترین ستاره در استودیو شد و این موفقیت، موقعیت شغلی داریل زانوک را ارتقا بخشید و او بزرگترین تولیدکننده استودیو شد. موفقیتهای بیشتر زمانی نصیب شرکت شد که ارنست لوبیش به عنوان مدیر تولید به استخدام شرکت درآمد. فیلم لوبیش به نام چرخه ازدواج موفقترین فیلم سال 1924 شد و در لیست بهترین فیلمهای نیویورک تایمز قرار گرفت. بهرغم تمامی این موفقیتها، وارنرز هنوز موفق به جلب توجه ستارگان سینما نشده بود. به همین دلیل سام و جک تصمیم گرفتند از جان باری مور بازیگر فیلم Broadway دعوت نمایند که نقش اصلی را در فیلم Beau Brummel بر عهده بگیرد. فیلم با موفقیت چشمگیری مواجه شد و هری وارنر با این هنرپیشه قرارداد طولانی مدتی را به امضا رساند. در سال 1924 شرکت برادران وارنر موفقترین استودیو در زمینه کاری خود بود، ولی هنوز با سه شرکت بزرگ دیگر به نامهای First national,Paramount,MGM مقایسه میشد. در سال 1925 شرکت توانست یکی از بهترین استودیوهای رادیویی را به نام KFWB در لس آنجلس راهاندازی کند.
وارنر برادرز اولین استودیویی بود که توانست فیلمهایی با صدا تولید نماید. در همین زمان هری وارنر سینمایی را در منهتن خریداری کرد و نام آن را به سینمای وارنر تغییر داد و اولین فیلمی که صداگذاری شده بود، Don Juan، را روی پرده برد. با اینکه فیلم Don Juan در باکس آفیس رتبه خوبی بهدست آورد، ولی نتوانست هزینههای تولید خود را بازگرداند و به همین دلیل لوبیش، وارنر را ترک کرد و به MGM رفت. با وجود مشکلات مالی وارنر برادرز قدم بعدی را برداشت و فیلم دیگری را به نام «خواننده جاز» تولید نمود که ال جولسون در آن هنرنمایی میکرد و صحنههایی که هنرپیشه در حال خواندن بود دارای صدا بود. این فیلم در واقع پایان دوره صامت بودن فیلمها بود. این فیلم با موفقیت مواجه شد. با موفقیت فیلمهای صوتی، وارنر برادرز به یکی از بزرگترین استودیوهایهالیوود تبدیل شد. سپس آنها برای توسعه استودیوی خود از شرکت استنلی استفاده نمودند که یک سوم سهام first national را دارا بود و بدین ترتیب برادران وارنر دارای سهم این شرکت شدند. بهعلاوه هری توانست دسته ای از تولیدکنندگان موسیقی را دور هم گردآورد و warner brothersmusic را راهاندازی نماید و پسر خود لوئیس را به ریاست آنجا گماشت. اواخر سال 1929 جک از جرج آرلیس که هنرمندی 60 ساله بود خواست در فیلم Disraeli بازی کند که موفقیتی خارق العاده بود و این هنرپیشه توانست جایزه آکادمی را برای نقش اول مرد از آن خود نماید و در نه فیلم دیگر شرکت به عنوان ستاره حضور یافت.
دهه 1930 با ظهور کارتونهای وارنر همراه بود و معروفترین آنها عبارتند از: پورکی پیگ، باگز بانی، توییتی برد و سیلوستر.
در سال 1949 برنامهها و فیلمهای تلویزیونی بسیار مورد توجه قرار گرفت و هری تصمیم گرفت که در این زمینه نیز به فعالیت بپردازد که بخش ارتباطات فدرال این اجازه را نداد. اما با تلاشهای فراوان در سال 1954 موفق شد که تلویزیون خود را افتتاح نماید. در سال 1980 برادران وارنر شرکت بازیهای ویدئویی آتاری را به اکتساب خود درآورد.
در سال 1995 شرکت بازاری را برای نوجوانان شناسایی کرد و فیلمهایی را مخصوص آنها روانه بازار نمود. در اواخر دهه نود وارنر توانست حق امتیاز سری فیلمهای بر اساس رمانهای هریپاتر را از آن خود نماید. در سال 2009 وارنر برادرز لقب تنها شرکت فیلمسازی را که توانست در طول یک سال بیش از 2میلیارد دلار درآمد داشته باشد از آن خود نمود.
کمپانی زاواروفسکی (Swarovski) یک شرکت تولید جواهرات برش خورده خاص و لنزهای قوی و یکی از بزرگترین و بهترین شرکتهای تولیدات صنایع اپتیک در جهان است که طی بیش از یک قرن سابقهای درخشان در تولیدات اپتیکی، جواهرات و کریستال دارد. به جرات میتوان گفت که هیچ دوستدار جواهراتی وجود ندارد که نام زاواروفسکی را نشنیده باشد و حتی میتوان به جواهرسازانی اشاره کرد که به دنبال تراشهای خاص و منحصر به فرد برای جواهرات گران قیمت خود هستند.
«دانیل زاواروفسکی» در ۲۴ اکتبر سال ۱۸۶۲ در جمهوری چک به دنیا آمد و در ابتدای کار در کارگاه برش شیشه و کریستال در حکومت سلطنتی اتریش کار میکرد. کریستالهای زاواروفسکی با افزایش شکست نور در ساخت جواهرات، مجسمه، طراحی لباس و نورپردازی خانهها و چراغها استفاده میشدند که تمام مجسمههای تولیدی با آرم یک گل تولید میشدند. البته در سال ۱۹۸۸ این گل تبدیل به یک قو شده و نشان آن تغییر کرد.
او در سال ۱۸۹۲ با بهرهگیری از دستگاههای برش الکتریکی به تولید جواهرات خاص پرداخت. او در زمان خود برای تولید برق کارخانه خود از برق آبی بهره گرفت که این نیز از ابتکارات و اختراعات خودش بود. سرانجام در سال ۱۸۹۵ با سرمایهگذاری «آرماند کاسمن» و «فرانس وایز» شرکت زاواروفسکی گسترش پیدا کرد و این کارخانه در تیرول اتریش بنا شد. دانیل در ابتدا اسم کمپانی خود را «کمپانی کاسمن زاواروفسکی» گذاشت و پس از مدتی اسم آن را کوتاهتر کرده و به K.S Company تبدیل نمود.
کریستالهای تولیدی زاواروفسکی این قابلیت را داشتند که با شکست نور، رنگین کمان زیبایی را درست کنند. شرکت از این کریستالها در تولید کت که با نوع خاصی از فلز تلفیق شده بود، استفاده کرده و کتهای زیبایی تولید کرد. یکی از پارچههای پالتویی این کمپانی که در آن از کریستال و نوعی روغن استفاده میشد، لباسها را مانند یک رنگین کمان زیبا مینمود. انسانها از همان ابتدا سعی داشتند تا آن سوی حد دید چشم خود را نیز بتوانند به آشکارا ببینند و این جذابیت بیشتر برای ستاره شناسان و ریاضیدانان وجود داشت تا با این روش به گسترش علم بپردازند. اصول اولیه به کار بردن لنز از همان ابتدا در تلسکوپها بود که اولین لنز ساده را «گالیله» ستارهشناس ایتالیایی اختراع کرد.
دانیل زاواروفسکی نیز که در سال ۱۸۹۵ با استفاده از برش الکتریکی دست به تولید جواهرات زده بود و با خانوادهاش کمپانی خود را اداره میکرد، دست به گسترش کمپانی خود زده و خطوط تولید جدیدی تاسیس کرد که شامل تولیدات اپتیکی بود. او در سال ۱۹۳۵ با کمک پسرش «ویلهلم» که در آن زمان ۱۷ سال سن داشته و از زمان کودکی علاقه زیادی به ستارهشناسی و نجوم داشت، دست به تولیدات اپتیکی زدند.
به گفته دانیل «این جاه طلبی باعث پیشرفت کارخانه شد». ویلهلم در ابتدا ساخت دوربین دوچشمیرا شروع کرد. این لنز که منشور آن در کارخانه جواهرسازی پدرش تولید شده بود، در اولین دوربین دو چشمیاو که توسط خودش ساخته شده بود، مورد استفاده قرار گرفت.
ویلهلم زاواروفسکی پایهگذار تجهیزات اپتیکی شرکت پدرش بود و در سال ۱۹۴۹ دپارتمان نورشناسی و صنایع اپتیک ورزشی را در این کمپانی تاسیس کرد که این کار او با شهرتی عمومیروبهرو شد. این بخش از کمپانی، اولین محصول خود که یک دوربین دو چشمیسری Habicht بود را ساخت. این دوربین پایه و اساس یک استاندارد برای دوربینهای شکاری شد که هنوز هم از این استاندارد در صنعت اپتیکی استفاده میشود. پس از آن، کمپانی زاواروفسکی اپتیک جزو بهترینهای صنایع اپتیکی در جهان گردید.
خلاقیت: «پول و ثروت، یک نتیجه است.» بسیاری از مربیان پیشرفت شخصی در سراسر جهان در خلال آموزه های خود بارها و بارها به این موضوع اشاره می کنند. در دنیای واقعی شاید یکی از مهم ترین مصداق های این جمله شخص والت دیزنی باشد که 100 سال پیش رویاهایی را به عینیت رساند که هنوز همدم خیلی هاست
و نه تنها کودکان را سرگرم می کند که تماشای آن ها خیلی از بزرگسالان را سرحال می آورد.
اگر طالب بزرگی و سرافرازی هستید سراغ رویاهای تان بروید و آن وقت می بینید که چیزی به نام معجزه به کار می افتد. این درس زندگی والت دیزنی ست. تمام درس های برندسازی که در تمام دانشکده ها و سمینارهای دنیا آموزش داده می شوند مصداق اش در والت دیزنی یافت می شود؟
آموزه هایی مثل تفاوت، تمرکز، خلق تصویر ذهنی و از همه مهم تر جمعیت هواداران سفت و سخت یک نام و نشان تجاری. داستان والت دیزنی و برندش مثل خود آثارش احساسی و پرشور است.
1901تا 1910
والتر الیاس دیزنی، در 5 دسامبر 1901 در ایلینویز شیکاگو به دنیا آمد. پدرش الیاس دیزنی، یک کانادایی ایرلندی تبار بود و مادرش، فلورا کال دیزنی، تباری آلمانی داشت. خانواده دیزنی صاحب 4 پسر و یک دختر شدند که والت دومین فرزند خانواده بود. اندکی بعد از تولد والت، پدر برای پیدا کردن طلا. خانواده دیزنی را به مارسلین در میسوری برد. والت بیشتر دوران کودکی خود را در این شهر گذراند. والت از کودکی علاقه زیادی به نقاشی و هنر داشت. وقتی 7 سال بیشتر نداشت، طراحی ها و نقاشی های خود را به همسایگان می فروخت و به جای انجام تکالیف مدرسه از پرندگان و درختان نقاشی می کشید. از نزدیک مزرعه دیزنی ها، راه آهن سانتافه می گذشت، عموی والت در این خط مهندس خط، بین آیوا و مارسلین بود. والت بعدها کاری تابستانی در این خط گرفت و روزنامه، ذرت بوداده و نوشابه به مسافران می فروخت. در این دوران والت، در دبیرستان مک کینلی ثبت نام کرد. در آنجا دیزنی طراحی و عکاسی آموخت و وقت اش را صرف درآوردن روزنامه مدرسه کرد. شب ها هم در آکادمی هنرهای زیبا ثبت نام کرده بود، تا هنر طراحی را بهتر بیاموزد.
1910تا 1914
خانواده والت همواره با فقر دست و پنجه نرم می کرد، اما با این حال مادر و برادر بزرگ تر او «ری» از تشویق او دست برنمی داشتند. در این دوران دیگر فقر این خانواده را خسته کرده بود و آنها راهی کانزاس شدند، تا شاید در آنجا گشایشی بیابند. در کانزاس والت در مدرسه هنرهای نمایشی ثبت نام کرد، در مدرسه او همیشه دوستانش اش را با درآوردن ادا سرگرم می کرد. معلمان اش همیشه او را پای تخته می بردند تا برای شاگردان داستان بگوید. داستان های او همواره همراه بود با تصاویر کارتونی قهرمانان که با گچ، پای تخته می کشید. این کارتون ها اولین تصاویر کارتونی والت دیزنی بود.
1914تا 1918
با شروع جنگ در سال 1918، دیزنی سعی کرد که در ارتش ثبت نام کند. اما او 16 ساله بود و سن اش کمتر از سن قانونی محسوب می شد و او را نپذیرفتند. والت، برای رفتن به جنگ راه دیگری پیدا کرد و وارد صلیب سرخ شد، در آنجا او را راننده آمبولانس کردند. آمبولانس او را در جنگ همه می شناختند، چون به جای آنکه با پوشش های جنگی استتار شده باشد، کارتون هایی که والت دیزنی کشیده بود سراسر خودرو را پوشانده بود. وقتی از فرانسه برگشت، دوست داشت که کارش را در هنر ادامه دهد، اما هنری که بتواند با بازار پیوند برقرار کند، او انیمیشن را انتخاب کرد. او در کانزاس، برای شرکت های تجاری انیمیشن های تجاری تولید کرد. موفقیت او باعث شد که تصمیم بگیرد، اولین انیمیشن مستقل خود را با نام «داستان های آلیس» بنویسد، این انیمیشن اقتباسی بود از کتاب «آلیس در سرزمین عجایب» که در شخصیت های داستان اغراق شده بود و «ویرجینیا دیویس» با شخصیت های کارتونی که به فیلم اضافه شده بود بازی می کرد. اما پول اش تمام شد و شرکت تازه تاسیس او «لف-او-گرمز» ورشکست شد. او تسلیم نشد و نسخه های نقاشی شده این انیمیشن را برداشت و چمدان اش را بست و به سمت هالیوود رفت تا آنجا سرنوشت خود را دنبال کند. وقتی به هالیوود می رفت، هنوز بیست و دو سال اش نشده بود.
1920تا 1945
در هالیوود، والت دیزنی از شکست «داستان های آلیس» واهمه داشت. برادرش ری، که در کالیفرنیا زندگی می کرد و همیشه دوستدار کارهای والت بود، به او 250 دلار داد. آنها با گروگذاشتن کل دارایی های خود، 500 دلار دیگر هم قرض گرفتند و در گاراژ عموی شان، کار خود را شروع کردند. به زودی، آنها سفارشی را از نیویورک و خانم «مارگارت جی وینکلر» دریافت کردند که از آنها خواسته شده بود که «داستان های آلیس» را با نام «آلیس در سرزمین کارتونی» به این شرکت بفروشند. پول به دست آمده از این تجارت، به آنها این امکان را داد که دفتری در مرکز هالیوود برای خود دست و پا کنند.
در سال 1927، آنها به تولید مجموعه آلیس خاتمه دادند و والت دیزنی شخصیت جدیدی به نام «خرگوش خوش شانس، اسوالد» ساخت. این فیلم موفقیت خوبی کسب کرد و استودیو یونیورسال آن را در سراسر آمریکا روی پرده برد، اما اختلاف با شوهر خانم وینکلر، آنها را به دادگاه برد و دادگاه علیه دیزنی رای داد و امتیاز شخصیت «اسوالد» به چارلز مینز رسید. از دست دادن امتیاز شخصیت اسوالد والتدیزنی را به این فکر انداخت که شخصیت جدیی برای خود خلق کند. بنابراین والت شخصیتی خلق کرد که آینده این شرکت را تغییر داد و هنوز هم محبوب است: میکی ماوس. با شروع جنگ جهانی دوم، بیش از 94 درصد امکانات والت دیزنی در امور دولتی به کار گرفته شد؟ اموری مانند ساختن فیلم های تبلیغاتی و آموزشی برای نیروهای مسلح.
فوریه سال 1877 لوئیز رنو در پاریس بهدنیا آمد. او چهارمین فرزند خانواده بود و دو خواهر و دو برادر داشت. پدرش آلفرد تاجر پارچه و دکمه و مادرش لوسیه نیز دختر یکی از مغازهداران شهر بود. لوئیز رنو در جوانی به هر چیزی که مربوط به مکانیک، ماشین بخار و برق بود علاقه داشت و با شور و شوق بسیار به آن میپرداخت. او علاقهای به مطالعه و تحصیل نداشت و دوران نوجوانیاش را با درک مستقیم حسی و کاربرد عملی که دو پارامتر حیاتی و با ارزش در حوزه مکانیک هستند، پشت سر گذاشت. لوئیز در سن 20 سالگی تحولی در سیستم انتقال قدرت ماشین ایجاد کرد و اختراع او باعث میشد که اتومبیل خیلی زود به حرکت افتد. او گیربکس سه دنده را اختراع کرد. بعد از این اختراع توسط رنو، انتقال نیرو توسط زنجیر به چرخ حذف شد و گیربکس جای آن را گرفت.
در روز اول اکتبر 1898 لوئیز با همکاری برادرانش فرناند و مارسل که مهارتهای تجاری خود را در کارخانه نساجی پدر آموخته بودند، با یک سرمایه کوچک و بدون دخالت دادن دیگران، کمپانی Renault Freres یا همان برادران رنو را تاسیس کردند و توانستند گام بزرگی را در صنعت خودرو سازی فرانسه بردارند. در حالی که لوئیز وظیفه طراحی و تولید را به عهده داشت، برادرانش به مدیریت شرکت مشغول بودند.
پس از چند ماه برادران رنو برای نشان دادن نتیجه عملکردشان تصمیم گرفتند در مسابقات اتومبیلرانی شرکت کنند. مارسل و لوئیز هر دو در مسابقههایی که بین شهرهای مهم صنعتی اروپا برگزار میشد، شرکت کردند و در این مسابقات پیروزیهایی بدست آوردند. محبوبیت آنها بین مردم باعث سفارشات متعددی بعد از هر مسابقه شد و کمپانی با شناختی که از خود ایجاد کرده بود، توانست شبکههای فروش خود را در سراسر دنیا گسترش دهد. با گسترش سریع شرکت، فروش سالانه آنها بالا رفت و آنها با توسعه نیروی کار توانستند در سال 1902 وسعت کارخانه را به 7500 مترمربع گسترش دهند. مارسل رنو در 24 مه سال 1903 در جریان تصادفی که در مسابقه پاریس-مادرید روی داد جهان را بدرود گفت و سهم او در اختیار برادرش لوئیز قرار گرفت. در این تصادف 6 نفر کشته و 15 نفر آسیب دیدند و این حادثه در فرانسه عزای ملی خوانده شد. این یک فاجعه برای لوئیز رنو بود که نه تنها برادرش، بلکه یک حامی بزرگ را از دست داده بود. لوئیز پس از این جریان دیگر رانندگی نکرد، ولی کمپانی رنو با رانندگان ماهر دیگری کماکان در کوران مسابقات به موفقیتهایی دست مییافت.
در سال 1919 کمپانی رنو بزرگترین شرکت در اروپا شناخته شد. در همان زمان فرناند شروع به دائر کردن فروش محصولات برادران رنو و شبکه فروش و تاسیس کمپانی در خارج از فرانسه، در کشورهای اروپایی و آمریکایی نمود. در سالهای بعد رنو با ساختن تاکسی برای شهر پاریس از محبوبیت خاصی برخوردار شد و بعدها با همکاریهایی که بین شرکت رنو و فورد ایجاد شد، شروع به ساخت خودروهای تشریفاتی کرد و تا حدودی نیز موفق شد. رنو علاوهبر تولید اتومبیل در زمینههای دیگری از جمله ساختن موتورهای کشتی، تراکتور و ماشینآلات صنعتی نیز فعالیت خود را آغاز کرد. رنو در صنعت نظامی هم شروع به کار کرد. در جنگ جهانی اول اولین توپ جنگی خود را ساخت و بعد از آن اقدام به ساخت اولین تانک خود به نام FT17 کرد. رنو برای بهبود بخشیدن به کیفیت ساخت شروع به ایجاد کمپانیهایی برای تولید قطعات خود نمود که موفقیت آنها در این زمینه باعث ایجاد کمپانی دیگر قطعات شد. همزمان با این تولیدات، محصولاتی چون فلزات، مقوا سازی، محصولات الکتریکی، صنایع لاستیک، نفت و روغن نیز جزو کمپانیهای وی به شمار میرفت. او کارخانههای ارزان قیمتی که از کیفیت بالایی برخوردار بود و به آنها احتیاج داشت را میخرید.
بمبارانهای جنگ جهانی دوم که خسارتهای زیادی را به بار آورد و دستگیری لوئیز رنو (که به جای تولید تانک برای ارتش آلمان، به ساخت کامیون برای متفقین میپرداخت) به جرم همکاری با دشمن، همگی دست به دست هم دادند تا شرکت در سالهای 1939 تا 1944 دچار ضعفهای شدیدی شود. مرگ لوئیز در 24 اکتبر 1944نیز شکاف بزرگی بر پیکره رنو وارد کرد. او تا پایان عمر بیش از 500 اختراع مهم از جمله دیفرانسیل و گاردان از خود به جای گذاشته بود، اما سرانجام در سال 1945 دولت فرانسه رنو را به یک کمپانی ملی تبدیل کرد. رنو با ملی شدن خود توانست گامهای بزرگتری را در صنعت بردارد و به هدفهای بزرگتری دست پیدا کند. این کمپانی در سال 1990 کارخانجات ماک آمریکا را خریداری کرد و در حال حاضر نیز مالک آن میباشد. رنو اولین کمپانی اتومبیل است که سعی فراوان در امر پاکیزگی محیط زیست داشته و از سال 1994 به بعد ب.ام.و،فیات و روور را نیز با خود همراه کرده است.
ادامه مطلب ...سوزوکی موتور، یک کارخانه چند ملیتی ژاپنی است که دفتر مرکزی آن در هاماماتسو ژاپن واقع شده است و اتومبیلهای کوچک، شاسی بلندهای قدرتمند، موتورسیکلت، خودروهای چند منظوره، موتور قایق های دریایی، ویلچر و انواع موتورهای احتراق داخلی کوچک تولید میکند. بنابر آمار انجمن اتومبیلسازان ژاپن، سوزوکی دومین تولیدکننده بزرگ ماشینهای کوچک و کامیون میباشد.
میچیو سوزوکی در سال 1887 متولد شد و در سن 22 سالگی کارخانه نساجی سوزوکی را در روستای ساحلی کوچکی در هاماماتسو راه اندازی کرد. این کارخانه به موفقیت غیرقابل توصیفی دست یافت، زیرا سوزوکی منسوجات بافتنی برای صنایع بزرگ ابریشم ژاپن تولید میکرد.
در سال 1929، میچیو سوزوکی یک دستگاه بافت پارچه جدید اختراع کرد که به کشورهای خارجی نیز صادر شد. پس از آن این شرکت شروع به ابداع و ثبت اختراعاتش نمود و بیش از 120 حق اختراع به نام خود ثبت کرد. دوره 30 ساله اول این شرکت نیز به گسترش و تولید این ماشین آلات پیچیده اختصاص یافت.
سوزوکی بهرغم موفقیت در زمینه نساجی، به دلیل اشتیاق بالا و علاقه به تولیدات متنوع، در صدد تغییر کاربری کارخانه خود برآمد. او پس از بررسی فراوان سایر تولیدات و با توجه به نیاز آن زمان مردم، به این نتیجه رسید که تولید اتومبیل های کوچک میتواند بهترین و عملیترین کار باشد. این پروژه در سال 1937 شروع شد و پس از طی دو سال، سوزوکی چندین مدل اولیه مختلف ساخته بود. این خودروهای اولیه به وسیله موتورهای نوآورانه چهارسیلندر چهارزمانه با مایع خنککننده به حرکت در میآمدند. این موتور با جابهجا کردن فقط 800 سیسی از گنجایش موتور و با داشتن میل لنگ و جعبه دنده آلومینیومی، بیش از 13 اسب بخار نیرو تولید میکرد.
با شروع جنگ جهانی دوم، دولت تولید اتومبیلهای کوچک شهری را غیرضروری دانست و برنامههای سوزوکی با شکست مواجه شد، بنابراین شرکت به تولید منسوجات بازگشت. این تجارت با ورود کشتیهای حامل پارچه به ژاپن، بسیار ترقی کرد و آینده سوزوکی با افزایش سفارشات متعددی که از کارخانجات بومی دریافت میکرد، روشن شد، ولی این موفقیت دوام چندانی نیافت و بازار پارچه در سال 1951 سقوط کرد.
سوزوکی پس از این شکست، مجددا تصمیم به بازگشت به خودروسازی گرفت. پس از جنگ، مردم ژاپن نیاز زیادی به یک وسیله نقلیه شخصی مطمئن و ارزان داشتند. تعدادی از کارخانهها شروع به تولید و عرضه موتورهای گازسوز قابل نصب بر روی دوچرخه کردند و سوزوکی نیز اولین دوچرخه موتوردار خود، با نام Power Free را تولید کرد. این دوچرخهدارای یک موتور دو زمانه 36 سیسی با قدرت یک اسب بخار بود که قابلیت ویژهای نسبت به سایر موتورهای دوچرخه داشت. این ویژگی دوچرخهسوار را قادر میساخت که موتور را به سه حالت مختلف تنظیم کند و بتواند با کمک موتور و بدون کمک آن رکاب بزند و یا بدون رکاب تنها قدرت موتور را استفاده کند. این اختراع به قدری مورد توجه قرار گرفت که دولت کمک مالی بزرگی برای ادامه تحقیقات بر روی مهندسی موتورسیکلت به کارخانه سوزوکی اعطا کرد.
سوزوکی در سال 1953 با برنده شدن موتور Diamond Free ، 60 سیسی کوچک خود در تپه نوردیهای کوه فوجی، به اولین پیروزی خود در مسابقات موتور سواری دست یافت که این پیروزیها، سالیان سال برای سوزوکی ادامه داشت. در سال بعد، سوزوکی شش هزار موتورسیکلت در ماه تولید میکرد و نام خود را رسما به سوزوکی موتور تغییر داد. این شرکت پس از موفقیتهایش در زمینه موتورسیکلت، یک اتومبیل موفق تر به نام «سوزولایت» تولید کرد که در این خودرو نیز اختراعات قابل توجهی تعبیه شده بود.
در سال 1973 اولین شعبه سوزوکی در اونتاریو کانادا افتتاح و شرکت «سوزوکی کانادا» تاسیس شد. این شرکت 7 سال بعد با معرفی سه خودروی الکتریکی، در سیدنی استرالیا نیز شعباتی باز کرد. سوزوکی همچنین یک شرکت در هندوستان با نام «موراتی سوزوکی» تاسیس کرد که در سال 1994 تولیدات آن به یک میلیون دستگاه رسیده بود. سوزوکی در سال 2003 مقام اول تولید خودروهای کوچک ژاپن را از آن خود کرد و اولین خودروی کوچک هیبریدی خود را تولید نمود. در سال 2008 نیز اولین موتورسیکلت انژکتوری خود را معرفی کرد. اکنون سوزوکی نهمین خودروساز بزرگ جهان از لحاظ تیراژ تولید است و با داشتن بیش از 45 هزار کارمند در سراسر دنیا، 35 کارخانه بزرگ در 23 کشور جهان و 133 مرکز توزیع و عرضه خودرو در 192 کشور، درآمد سالانهای بالغ بر 33میلیارد دلار دارد.
شرکت توماس جی. لیپتون از نام مؤسس خود- یک ایرلندی مهاجر که در سال 1865 با کشتی به آمریکا رفت- بهره میبرد. داستان لیپتون در واقع حکایت فردی است که از فقر کامل به ثروت هنگفت رسید.
لیپتون 15 ساله که از کشور خود فرار کرده بود، با 8دلار در جیبش و بدون هیچ دوستی به نیویورک رسید. در آن زمان جنگهای داخلی به اتمام رسیده بود و سربازان به خانههایشان بازمیگشتند و خواهان کار بودند. لیپتون روزهای زیادی را در خیابانهای نیویورک به جستجوی کار پرداخت تا اینکه پیشنهادی برای کار در مزارع تنباکو ویرجینیا که در جنگ به یغما رفته بود، دریافت کرد.
برای 4-3 سال بعد، لیپتون تمام سواحل شرقی و سواحل می سی سی پی را برای پیدا کردن هر کاری طی نمود. از میان آنها می توان به کار در مزرعه برنج کارولینای جنوبی، رانندگی در حوالی نیواورلانز، کتاب فروشی حتی آتشنشان در چارلستون کارولینای جنوبی اشاره نمود. او بهطور دورهای به نیویورک نیز برای جستوجوی کار مراجعه مینمود ولی ناچار به بازگشت به جنوب، جایی که کارگر محدود بود، میشد. او سالهای زیادی را برای پیدا کردن یک شغل ثابت و سودمند گذراند. روی صورتش بریدگی ناشی از چاقو در نبرد خیابانی با یک اسپانیولی بهوجود آمد و زمانی که به دلیل نداشتن کرایه راه در میان مسافران مخفی شده بود دستگیر شد. بزرگترین موقعیت او زمانی بود که سرکارگر مزرعهای که در آن کار میکرد، وی را که دچار تصادف شده بود و پایش به شدت آسیب دیده بود، برای مراقبت بیشتر به خانهاش برد.
در نهایت او توانست در یکی از شعب نیویورک اند مش به عنوان منشی استخدام شود. لیپتون به مدت یک سال در آن شرکت کار کرد و سپس به اسکاتلند بازگشت تا در مغازه پدرش در گلاسگو مشغول به کار شود. اما به سرعت از نوع قدیمی کسب وکار در آنجا به ستوه آمد و در سال 1871 در سن 21 سالگی، مغازه کوچک خود را برای تجارت، راهاندازی نمود و چند سال بعد دومین مغازهاش را گشود. برای چندسال بعد لیپتون بدون احساس خستگی برای اینکه تجارتش را به یک امپراتوری کوچک تبدیل نماید بهکار پرداخت و فن نمایش، توانایی محاسبات مالی و عزم راسخ او در انجام این امر به او کمک کرد و در طول مدت 10سال لیپتون زنجیرهای از 20 خواربار فروشی را اداره میکرد. مغازههای لیپتون به دلیل خدمات و محلهای مناسب به شهرت دست یافتند.
در واقع لیپتون مرتبا از تدابیری استفاده مینمود که مشتریان را به مغازههای خود وفادار نماید. در سال 1881 لیپتون با استفاده از فن نمایش خود بزرگترین پنیر ساخته شده را وارد کشور نمود، به نمایش گذاشت و به فروش رساند. شیر مورد نیاز این پنیر از 8000 گاو تامین شده بود و 200 سازنده پنیر در ساخت آن مشارکت نموده بودند. لیپتون تصمیم گرفت که سکههای طلا درون پنیر قرار دهد و نیروی پلیس زیادی سراسر خیابانی که پنیر به فروش میرسید را پوشش داد.
در عرض دوساعت کل پنیر به فروش رسید و تصویر آن به عنوان نمادی در فروشگاههای لیپتون نصب شد.
در دهه 1880 تجارت غذای لیپتون به 200 مغازه گسترش یافت و لیپتون یک فرد مولتی میلیونر شد. سپس او نظارت روزانه خود بر شرکت را کاهش داد و به مسافرت پرداخت تا موارد جدید را برای اضافه کردن به مغازههایش بیابد.
چای در انگلستان در دهه1880 مورد توجه قرار گرفته بود و هر ساله مقدار زیادی از چای ارزان تولید شده در هند وارد این کشور میشد. تقاضا برای چای به میزان 40 میلیون پوند در دهه 1870 رسید و سپس در اواسط دهه 1880 دوبرابر شد. فروشندگان چای اصرار زیادی داشتند که لیپتون چای آنها را در مغازههایش به فروش برساند، اما لیپتون این کار را رد کرد و در نهایت تصمیم گرفت به خارج از کشور مسافرت نماید و تولیدکننده چای مخصوص به خود را بیابد. او در سال 1890 به هند رفت و از مزارع چای دیدن کرد و بخش جدیدی را به زندگی حرفهای خود افزود.
چای به قیمت 50 سنت بابت هرپوند فروخته میشد که برای خانواده کارگران رقمی بالا بود. لیپتون متوجه شد که خودش می تواند چای را کشت و زرع نماید و به قیمت 30 سنت بفروشد. او روش جالبی را برای فروش به کار برد. از آنجا که تا آن زمان چای به صورت باز فروخته میشد و خریداران نسبت به تازگی و وزن چای خریداری شده مطمئن نبودند، او بستههای رنگی با وزن 1، 5/0، 25/0 پوندی را به بازار عرضه کرد و روی آن نوشت «بهطور مستقیم از مزارع چای تا درون قوریها».
با افزایش تقاضا، صنعت چای لیپتون به سرعت سود زیادی را نمایش داد. در دهه 1900 امپراتوری لیپتون نه تنها در اروپا بلکه در آمریکا هم گسترش یافت و لیپتون با موفقیت به آمریکا بازگشت و برای اولین بار سهام شرکت در سال 1897 معامله شد. در اواسط دهه 1920 لیپتون در سن 76 سالگی از مدیریت کنارهگیری نمود و آن را به یک تیم کاری منتقل کرد.
لیپتون با 1 میلیارد دلار فروش در سال، دهه 1980 را آغاز نمود و در اواخر دهه به بزرگترین شرکتی که غذاهای فریز شده میفروشد، تبدیل شد.
بلک اند دکر در بازار لوازم برقی و لوازم یدکی درایالات متحده پیشرو است و بیشترین نوآوری را در زمانهای پس از جنگ جهانی دوم داشته است. اصلیترین برندهای لوازمخانگیاین شرکت بلک اند دکر و دیوالت است. این شرکت همچنین یکی از مهمترین شرکتهای تولید لوازم چمنزنی و باغبانی برقی، قفلهایایمنی(تحت نامهای ویکست، بالدوین و ویسر)، محصولات تزئینی و عمومی(تحت نام بالدوین) و سیستمهای مونتاژ(تحت نام امهارت) میباشد. محصولات بلک اند دکربی اند دی در بیش از 100 کشور فروخته میشوند و در 36 کارخانه تولید میشوند که 18کارخانه درایالات متحده واقع است و 18 کارخانه در کشورهای دیگر نظیر برزیل، چین، جمهوری چک، آلمان،ایتالیا، ژاپن، مکزیک و بریتانیا.
«آلونزو جی. دکر» و «اس. دوکان بلک» که هر دو مهندسان طراحی صنعتی بودند، بلک اند دکر را در سپتامبر 1910 راهاندازی نمودند. با 600 دلاری که از فروش ماشین دستدوم بلک به دست آمد و مقدار 1200 دلار وام، آنها مغازهای را برای فروش ماشینآلات، در مرکز خریدی واقع در بالتیمور درایالت مریلند اجاره کردند و بلک مدیرعامل شد. در اولین سال آنها برای تولید ماشین آلاتی قرارداد میبستند که قبلا توسط شرکتهای دیگر تولید شده بود و به فروش می رسید.
در سال 1916 بلک اند دکر، خود شروع به ساخت لوازم برقی نمود. لوازم برقی تولید آلمان که در آن زمان در دسترس بود، سنگین و استفاده از آنها سخت بود به همین دلیل بازار خوبی نداشتند.بی اند دی موتور الکتریکی تولید نمود که با جریان برق مستقیم و متناوب کار میکرد. اولین دستگاه نوآوریهای زیادی داشت و دریلی قابل حمل با قطر مته 5/0اینچ بود که سوئیچ مورد استفاده در آن از آن پس در همه نمونههای دیگر به کار گرفته شد. وزناین دریل در مقایسه با سایر نمونههای موجود در بازار سبک بود و با قیمت 230دلار فروخته میشد. در سال 1917 شرکت به دلیل طراحیاین سوئیچ جایزه دریافت کرد واین طراحی به نام شرکت به ثبت رسید. در سال 1918 فروش به یک میلیون دلار رسید. پس از جنگ جهانی اول لوازم الکتریکی قابل حمل بیشتری نظیر پیچگوشتی، آسیاب و دریل با قطرهای متفاوت به بازار معرفی شدند. کارخانههایی هم برای تولید در توسان ساخته شد و برایاینکه شرکت بتواند از عهده پاسخ به نیازها برآید،این بخش را تا سال 1927 سهبار توسعه داد.
بلک اند دکر از نیروی کار پرتوانی برخوردار بود که محصولات را براساس نیاز مشتریان تولید میکردند. اولین دفتر خدمات پس از فروش شرکت در سال 1918 در نیویورک تاسیس شد. همچنین کلاسهای آموزشی برای توزیعکنندگان برگزار میشد که روشهای استفاده از وسایل و روشهای فروش را به آنها آموزش میداد.
با موفقیتهای اولیه دامنه تولیدبی اند دی به خارج از مرزهای آمریکا گسترش یافت و کانادا اولین کشوری بود که در سال 1922 در آن تولید محصولات آغاز شد. سه سال بعد در لندن زیرمجموعههایی راه اندازی شد. در سال 1929 شعبهای در استرالیا تاسیس شد و در سال 1939 لندن پذیرای تولید محصولاتبی اند دی شد.
سپسبی اند دی شروع به افزایش قدرت خود از طریق تصاحب دیگر شرکتها نمود. در سال 1926 شرکت «مارشکایندیاناپلیس» که تولیدکننده انواع آسیاب بود تصاحب شد، دو سال بعد «ون دورن الکتریک اوهایو» تصاحب شد و در سال 1927 سهام شرکت عرضه عمومی شد. امااین شرکت هم مثل سایر شرکتها در بحران مالی سال 1936 وضعیت نامناسبی پیدا کرد. بهرغم اخراج تعداد زیادی از کارگران که پسر دکر هم جزو آنها بود باز هم شرکت به سوی ورشکستگی رفت، اما برخی کارگران با وجوداینکه شرکت نمیتوانست پولی به آنها پرداخت نماید به دلیل وفاداری خود شروع به کار کردند و مقدار سرمایهگذاری خارجی باعث به حرکت درآمدن چرخهای شرکت شد و شرکت تولید محصولات جدید را آغاز نمود. زمانی که آمریکا وارد جنگ جهانی دوم شد،بی اند دی تولید برخی لوازم مانند فیوز را که مورد نیاز جنگ بود به محصولات خود افزود. در سال 1946 اولین سری لوازم برقی که لوازم مورد نیاز در خانه شامل بستهای از متههای مختلف برای دریل و لوازم جانبی بود و قیمت کمی داشت، به بازار عرضه شد. در سال 1949 لوازم دیگری مانند ارههای گرد بهاین سبد محصول اضافه شد. شرکت برای استفادهکنندگان حرفهای از محصولات نیز بازاریابی خاصی داشت.
در سال ۱۹۸۳جوان ۱۸سالهای به نام مایکل دل، در رشته پزشکی دانشگاه تگزاس ثبتنام کرد. او هیچ علاقهای به این رشته نداشت و بعدها اعتراف کرد که فقط به خاطر خوشحال کردن پدر و مادرش این رشته را انتخاب کردهاست. علاقه اصلی او کامپیوتر بود. دل که اولین ماشین حسابش را در سن هفتسالگی و اولین کامپیوترش را که اپل۲بود، در سن ۱۵سالگی خریده بود، در زمانی که دانشجویان دیگر مشغول درس خواندن یا تفریح بودند، او در اتاقش مشغول باز و بسته کردن و ارتقای کامپیوترهای آی بی ام بود که پس از این کار، آنها را به دانشجویان، کارکنان دانشگاه و تجار محلی میفروخت. درآمد او در ماه اول به رقم حیرت آور ۱۸۰هزار دلار رسید.
او میخواست کامپیوتری بهتر از آی بی ام بسازد، به مشتریان ارزش افزوده و خدمات گسترده عرضه کند و شماره یک صنعت کامپیوتر شود. مایکل با رها کردن دانشگاه براین باور بود که کسب و کار فرصتهای زیادی برای یادگیری روزمره موضوعهای جدید برای او فراهم میآورد.
زیاد طول نکشید که او متوجه شد اگر خودش قطعات کامپیوتر را جداگانه بخرد و سرهم کند، میتواند درآمدش را باز هم بیشتر کند و علاوه بر این کار میتواند با ارزانتر فروختن آنها، تعداد مشتریان خود را بالا ببرد. پس زمانی که کامپیوترهای خودش را ساخت، آنها را ۱۵ درصد ارزانتر از نمونههای مشابه میفروخت.سال بعد او به طور رسمی شرکت سهامی کامپیوتر دل را تاسیس کرد. سپس در سال ۱۹۸۵، ساخت سفارشی کامپیوتر شخصی مطابق سلیقه مشتریان را پذیرفت. مشتریان میتوانستند به راحتی سفارش دادن مواد اضافی پیتزا، کلیه قطعات کامپیوتر خودشان را انتخاب کنند.مایکل دل دریافته بود که با حذف واسطههای فروش و عرضه مستقیم کامپیوتر به مصرفکننده نهایی میتواند سریعتر و ارزانتر خدمات خود را به مشتری ارائه دهد. او همین رویکرد بیواسطهبودن را در ساختار سازمانی که تاسیس کرد بهکار برد.
در سال ۱۹۸۷، توسعه بینالمللی شرکت با گشایش دفتر آن در انگلستان آغاز شد و بهسرعت به چین، فرانسه، ژاپن، کانادا و دیگر کشورها تعمیم یافت. دو سال پس از آن، دل اولین نوتبوک خود را عرضه کرد.
البته شرکت دچار شکستهایی هم شد. مثلا زمانی که دل، فروش کامپیوتر از طریق فروشگاههای بزرگ را شروع کرد، تمرکز شرکت که بر فروش مستقیم بود از بین رفت و بعدها مایکل از آن به عنوان «یک اشتباه بسیار بزرگ» یاد کرد. با این وجود، همین اشتباهات به شرکت کمک کرد که روی خط مشی اصلی خود متمرکز بماند.۸ سال پس از تاسیس یعنی در سال ۱۹۹۲، دل جزو ۵۰۰ شرکت برتر جهانی قرار گرفت و سال بعد در رده ۵ فروشنده برتر جهانی در زمینه سیستمهای کامپیوتری ایستاد. مایکل دل جوانترین مدیرعامل در ۵۰۰ شرکت برتر دنیا بود، علاوهبر آن طولانیترین زمان تصدی را بهعنوان مدیرعامل و رییس شرکت دارا بوده است.تا سال ۱۹۹۷، شرکت ۱۰ میلیون سیستم کامپیوتری فروخت. در سال پایانی قرن بیستم، فروش شرکت از طریق اینترنت به ۵۰ میلیون دلار در روز رسید. پیش از آن، دل جایگاه خود را به عنوان اولین شرکت کامپیوتری که فروش سالانه بیش از یک میلیارد دلار را بهدست آورده، تثبیت کرده بود. در این سالها، عرضه سرور و چاپگر نیز به جمع فرآوردههای متنوع شرکت افزوده شده بود.
از زمانی که شرکت آلمانی آدیداس از محصول جدید جنجالی خود رونمایی کرد، سوالی که به ذهن همه آمد این بود که مدیران این شرکت با تولید این محصول در چه فکری بودند؟ کتانیهای جدید دارای پابندهایی بود مشابه پابندهایی که به پای زندانیان و بردهها میبستند و موجب شد موجی از خشم، به ویژه در میان رهبران سیاهپوست دنیا به راه بیفتد.
در نهایت، به دلیل افزایش انتقادات و احتمال تحریم برند آدیداس، شرکت عذرخواهی کرده و تولید این کتانی را متوقف کرد. اما آنچه تعجب بسیاری از ناظران را در این مناقشه برانگیخت، این بود که آیا مدیران آدیداس برای سودآوری شرکتشان کاملا ناآگاهانه رفتار کردهاند یا گستاخانه یا هر دو.
حداقل میتوان گفت که شرکت اصول مسوولیت اجتماعی را به میزان کافی با مدل تجاری خود متناسب نکرده است، در حالی که این روزها اکثر شرکتها وجهه اجتماعی را برای بقای خود در بلند مدت ضروری میدانند.
در واقع، اگر مدیران آدیداس از خودشان چند سوال اساسی میپرسیدند، ایده تولید این کتانی در همان مرحله اولیه طرح آن متوقف میشد. بنابراین با در نظر داشتن تجربه آدیداس، سوالاتی مطرح میشوند که هر شرکت با مسوولیت اجتماعی، قبل از معرفی خدمات، محصول یا اقدام جدید خود، باید در نظر داشته باشد:
1) آیا پروژه جدید، ارزشهای کلیدی را که شرکت شما به دنبال آن است، منعکس میکند؟
در مورد شرکت آدیداس، نمیتوان هیچ گونه توجیهی را برای طرح بازاریابی این محصول پذیرفت، به جز اینکه شرکت قصد داشته در بازار جلب توجه کند و به سودآوری برسد. به همین خاطر است که آدیداس به سرعت عذرخواهی کرد و موضوع را در همان جا به پایان رساند، بدون اینکه بهانهای بیاورد یا توضیح بیشتری ارائه کند.
پائولو برتازونی روزهای سختی را در چند سال اخیر گذرانده است. مدیرعامل شرکت برتازونی، تولیدکننده لوازم آشپزخانه در ایتالیا، در این سالها شاهد از بین رفتن بازارهای مهم دنیا بهواسطه بحران یورو و فروپاشی موسسات مالی بوده است.
اما با اینکه فروش لوازم آشپزخانه در بزرگترین کشورهای اروپا دچار رکود شده، شرکت برتازونی همچنان سرسختانه به کار خود ادامه میدهد و انتظار میرود رشد درآمد این شرکت با افزایش 18 درصدی در سالجاری، به 70 میلیون یورو برسد. این میزان رشد در سه ماه نخست سال 23 درصد بوده است. برتازونی میگوید: ما بسیار خوش بین هستیم. گروه بزرگی از مشتریان هستند که تمایلات و شیوه زندگی آنها اهمیت ویژهای به آشپزی میدهد بنابراین محصولاتی که ما تولید میکنیم برای پاسخگویی به این گونه تمایلات مردم است.
مدیریت این شرکت که سابقه 130 ساله دارد، در این سالهای بحران بهگونهای بوده که با زیر نظر گرفتن برخی بازارها، به خصوص بازارهای آمریکا، توانسته روند رشد خود را به میزان زیادی حفظ کند. برتازونی برخی کالاهای خود را مجددا طراحی کرده تا آنها را با سلایق آمریکاییها وفق دهد.
مثلا اجاق گازهای فردار در سایز بسیار بزرگ تولید کرده که مناسب پخت بوقلمون در عید شکرگزاری آمریکاییها باشد. از زمانی که محصولات برتازونی در سال 2005 وارد آمریکا شده، فروش این شرکت به قدری افزایش یافته که اکنون یک پنجم کل درآمدهای آن را فروش در آمریکا تشکیل میدهد.
فابر- کاستل بزرگترین و قدیمیترین کارخانه تولیدکننده لوازم التحریر در جهان است که 250 سال قدمت دارد و بیش از 2 میلیارد مداد در سال تولید میکند. تخصص اصلی آن در تولید مداد گرافیتی و مدادرنگی است. این شرکت در سال 1761 تاسیس شد و از آن زمان تاکنون، اداره آن نسل به نسل ادامه یافته و اکنون نسل هشتم شرکت مدیریت آن را برعهده دارد، خلاصهای از مشخصههای این شرکت در ادامه مطلب بیان میشود. این شرکت ثابت کرده است که کسبوکار خانوادگی میتواند موفق باشد.
شالوده برند فابر- کاستل
شالوده برند، ارزشهای اصلی فابر- کاستل را تعریف میکند. آنها اساس چیزی که ما میخواهیم انجام دهیم و چگونگی انجام دادن آن در شرکت و برخورد ما با مشتریان، شرکای کسب و کار، جامعه و محیط را نشان میدهند. با محافظت کردن از ارزشهای اصلی برند، فابر- کاستل در سراسر دنیا یکتا میماند.
شالوده برند فابر- کاستل اساس مدیریت برند را شکل میدهد. آنها برای ایجاد ساختار روشن و رهنمود و پیوستن و ترکیب همه ناحیههای شرکت کمک میکنند و رشد ماندگار شرکت را تضمین میکنند. شالوده فابر- کاستل در چهار ارزش اصلی بیان میشود که عبارتند از:
1- شایستگی و اصالت: ما از شایستگیمان براساس ریشههایمان، سابقهمان، تجربه و یادگیری همیشگی برای شکل دادن آینده با روحیه کارآفرینی استفاده میکنیم. این دانش ماندگاری، رهبری استوار، درجه بالای اعتبار و ارتباطات جهانی قوی و شبکههای توزیع را تضمین میکند.
2- کیفیت برجسته و ممتاز: ما تصمیم گرفتهایم که در همه محصولات و خدمات بهترین باشیم. ما به نیازهای بازارهای منطقهای احترام میگذاریم و همیشه نیازهای جهانی را نیز در نظر میگیریم. ما دانستهایم که کیفیت، متفاوت بودن ارزش افزوده، عملکرد برجسته و طراحی بیانتها را تامین میکند.