بازاریابی

مجموعه نوشتارهای عمومی با محوریت موضوعات بازار

بازاریابی

مجموعه نوشتارهای عمومی با محوریت موضوعات بازار

هر یک از ما یک پلاسکوایم!؟

حادثه غم‌انگیز فروپاشی ساختمان پلاسکو در اواخر دی‌ماه سرد پایتخت، روح همه ما را خراشیده و آزرده خاطر کرد. در این باره کسان بسیاری نوشتند و گفتند و به احتمال زیاد بسی خواهند گفت. من اما به این رویداد از زاویه‌ای دیگر می‌نگرم، یا به تعبیر دیگر این رویداد غم‌انگیز را بهانه سخنی خواهم کرد که به واقع نه تمثیل و استعاره بلکه حقیقتی ناگوار و محتمل درباره هر یک از ما شرکت‌ها و آدمیان است. از این رو با دغدغه‌ای فرآیندنگرانه با خود بیندیشیم که چه می‌شود که یک ساختمان تجاری بزرگ با برند متمایز و ویژه به یکباره چنین وحشتناک، با لهیب آتشی ناگهانی فرو می‌ریزد و به تلی از آهن و پارچه گداخته و سوخته بدل می‌شود. پرسش خطیری که در اینجا مطرح است اینکه آیا پلاسکو به راستی به یکباره فرو ریخت؟ این پرسش را نه تنها برای پلاسکو، بلکه درباره هر امر دیگری به تناسب می‌توان مطرح کرد. آیا فلان سازمان، فلان موجود، فلان انسان، فلان کشور، فلان حزب، و فلان...، به یکباره فروریخت یا فرو می‌ریزد؟ مدیریت انسجام درونی، سازگاری بیرونی و آرمانگرایی (داشتن چشم‌انداز و درک اهمیت آینده‌پژوهی)، سه اصل اساسی و سرنوشت‌ساز برای همه کشورها، سازمان‌ها، شرکت‌ها و افرادی هستند که به بقا و توسعه خود می‌اندیشند.

 

نبودهریک از اینها موجبات فرآیندی را آغاز می‌کند که نه تنها پلاسکو، بلکه هر کشور، سازمان و موجود زنده‌ای را در آستانه نابودی قرار می‌دهد تا یکباره (!) در هم فروریزد. کشتی شرکت بزرگی همچون نوکیا، با فقدان تفکر اقتضایی و آرمانگرایی در میان امواج خروشان فناوری اطلاعات در هم شکست و متلاشی شد و از طرفی چه بسیار افراد معتبر و قدرتمندی که با یک خطای ناگهانی همچون وسوسه تقلب علمی به یکباره فرو ریخته و از اعتبار ساقط شده‌اند.

این حادثه می‌تواند قصه دردناک هریک از ما باشد. ما طبق عادت در تحلیل پدیده‌ها و رویدادها به نتیجه و معلول آخر می‌نگریم و غالبا برای تسکین دل خود یا ایجاد ناآگاهانه حصاری ایمن برگرد خویش، «دیگران» را هدف نگاه و توجه خود قرار می‌دهیم. در اینجا می‌‌خواهم بر این نکته تاکید کنم که همه ما در بعد فردی نیز پتانسیل فروپاشی همچون پلاسکو را داریم. کافی است دیده فرآیندنگر نداشته باشیم، کافی است اکنون نتوانیم برای آینده خود طرح و برنامه‌ای داشته باشیم، کافی است به حکم غریزه، و نه عقل محتاط و مصلحت‌اندیش و آینده‌نگر، زندگی کرده یا تصمیم بگیریم. چندی نمی‌گذرد که به اصطلاح دانشمندان فیزیک کیهانی در «افق رویداد» قرار می‌گیریم، و اینجا همان آستانه یا افقی است که از آن به فرآیند برگشت‌ناپذیر تعبیر می‌کنند. فرآیندی که نتیجه‌اش همین است که نمونه‌ای از آن را در روزها همه به نظاره نشسته‌ایم. فرآیندی که ندیدیم یا نخواستیم ببینیم. آری، این می‌تواند قصه تلخ هریک از ما باشد. ما که امروز را می‌گذرانیم یا در واقع امروز بر ما می‌گذرد بی‌آنکه بدانیم فردایی هم در پیش است که چه بسا ما را در ترسیم آن اختیاری نیست. این می‌تواند قصه تلخ بسیار کارمندانی باشد که از فقدان تفکر آینده‌نگری رنج می‌برند و لذا با اعلام حکم بازنشستگی به یکباره متوجه می‌شوند هیچ کاری از دستشان برنمی‌آید و احساس زوال و ناتوانی مفرط می‌کنند یا تمثیلی برای افرادی باشد که گرفتار بی‌اخلاقی‌های خُرد و درشت شده‌ و به یکباره جایگاه اجتماعی و حرفه‌ای خود را از دست می‌دهند. به نظر می‌رسد سه تفکر «سیستمی، اقتضایی و استراتژیک» می‌تواند موجبات نظارت مستمر بر عملکرد، شناخت نقاط قوت و ضعف، ترجیح منافع بلندمدت بر منافع کوتاه‌مدت، ترجیح منافع جمعی بر منافع فردی و دارا بودن حلقه بازخورد مناسب را برای بازسازی درونی، تطابق بیرونی و تشخیص مسیر درست پیش‌رو به همراه داشته و از فروپاشی یکباره جلوگیری کند. در انتها همان‌گونه که تخریب پروژه دولتی ساختمان‌سازی مجموعه «پروئیت ایگو » در ایالات‌متحده آمریکا، فصل جدید پست‌مدرن و مرگ مدرنیته نامیده شد، امید است فروپاشی ساختمان تجاری پلاسکو، فصل نوینی از مدیریت علمی و حرفه‌ای و اخلاقی را برای همه ما به همراه داشته باشد. باور کنیم هریک از ما ممکن است یک «پلاسکو» باشیم.    منبع : روزنامه دنیای اقتصاد - شماره 3966

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد